درس سفر به بصره

سفر به بصره

 وقتی به بصره رسیدیم از برهنگی و ناتوانی مانند دیوانه ها شده بودیم و سه ماه بودکه موی سر خود را کوتاه نکرده بودیم. می خواستم  به حمّام بروم به امید این که گرم شوم زیرا هوا سرد بود و لباسی نبود و من و برادرم به خاطر سرما هر کدام پارچه ای کهنه به کمرمان و پارچه زمخت و کهنة دیگری بر پشت بسته بودیم. گفتم الآن چه کسی ما را به حمام راه می دهد؟

 

ادامه نوشته

معنی شعر دماوندیه بهار

معنی دماوندیه

دماوند در این قصیده، در بندهای ابتدایی، در معنای حقیقی به کار رفته است اما رفته رفته به عنوان نمادی از روشنفکران جامعه به کار رفته است و از این جهت این ویژگی­ها مورد نظر شاعر است: ۱- گوشه­گیری و انزوا  ۲- دلگیری از مردم زمانه ۳- داشتنِ اندیش­هایِ بلند و متفاوت از مردم زمانه.

* ای دیو سپید پای در بند  /   ای گنبد گیتی ای دماوند

دیو سپید: موجودی افسانه­ای و اساطیری در شاهنامه که به دست رستم کشته می­شود.

ای دیو: تشخیص             ای گنبد: تشخیص            ای دماوند: تشخیص             پای در بند بودن دماوند: تشخیص

مصراع اول، تلمیح دارد به داستان دیوسپید از هفت­خوان رستم در شاهنامة فردوسی (جنگ رستم با دیوسپید)

اغراق: گنبد گیتی برای بلندی و رفعتِ دماوند اغراق شده است.                    واج­آرایی: صامت «د»

معنی بیت: ای دماوند که مثل دیوسپید، اسیر و گرفتار هستی، ای دماوند که همانند بام جهان برافراشته­ای.....

* از سیم به سر یکی کله­خود   /    زآهن به میان یکی کمربند

ادامه نوشته

 زاغ وكبك         ادبیات  یازدهم

زاغي از آنجا كه فراغي گزيد               رخت خود از باغ به راغي كشيد

فراغ ـ آسايش                       

راغ. صحراو دشت

آرايه):  زاغي و راغي ـ جناس

 فراغي و راغي- جناس مطرف       

رخت كشيدن –كنايه از سفر كردان

معني): زاغي كه  در آسايش و راحتي مي زيست تصميم گر فت از باغ به صحرايي برود

                  ديد يكي عرصه به دامان كوه               عر ضه ده مخزن پنهان كرد            

عرصه ميدان                

عرضه ده .ارائه دهنده                    

مخزن.گنجينه

آرايه): عرصه وعرضه. جناس             

 داهان كوه.اضافه تشبيهي

معني): ميداني رادر دامنه ي كوه ديد كه نشان دهنده ي گنجينه و اسرار كوه است

ادامه نوشته

معنی کامل درس قاضی بست


تاریخ بیهقی اثر دبیر دانشمند مشهور دربار غزنوی، ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی است. نثر آن، نثر مرسل است و در قرن پنجم هجری قمری نگاشته شده است. این کتاب در شرح « تاریخ آل سبکتکین » است و از آغاز دولت آن خاندان تا اوایل سلطنت سلطان مسعود غزنوی است ، به همین سبب عنوان « تاریخ مسعودی » یافته است. 

ادامه نوشته

شرح ابیات درس 17 تا پایان کتاب پیش دانشگاهی

درس هفدهم

گويي بطّ سفيد  جامه  به صابون  زده است

 

1- قمري  با پرهاي  نرم و خاكستري  خودآماده ي  آوازخواني است  و كبك  گويي  به سوراخ  گوش خود مشك  ريخته  است  .

2- بلبلان  ظريف  و كوچم  شاد هستند  و قمري هاي  دوست  داشتني  پرهياهو هستند  . گويي  در وسط  گل لاله ، مشك  وجود  دارد و  دهان   زنبور عسل  پر از شيريني  است .

3-  گل سوسن  معطر  و خوش بو است  ، بوته ي  گل نيز ،  گل ها  و شكوفه ها را بهنمايش  مي گذارد  و زمين در ماه ارديبهشت  همانند  بهشت اعلا  زيبا شده است .

4-  شباويز  خود را از شاخه  درخت آويزان  نموده و زاغ سياه ، گويي كه بال  و پر خود  را به ماه  سياه  رنگ غاليه  آميخته  است .

5-  ابر بهاري  با شتاب  به حركت  در آمد و از ابر تيره ،  قطرات  درخشان  باران فرو ريخت .

6-  باد در  وسط گل لاله ، مشك  افشانده  و قطرات باران  را  كه  مثل  مرواريدي  گرانبهاست  در دهان  لاله  ريخته است .

7- انگار  مرغابي سفيد  رنگ ،  پرهايش را با صابون  شسته  و گويي كبك  دري ساق  پايش را  در جامي از خون فرو  برده است .

8-  بلبل  بر شاخه ي  پر طراوت  گل سرخ ، به نغمه  خواني مشغول  است وهمه ي دشت  و صحرا  پر از سبزه وگل هاي رنگارنگ  شده است .

9- گل لاله  در كنار جويبار  خيمه ي  بزرگ   خود را برافراشته   است (  شكوفا  شده است )  به گونه اي   كه خيمه ي سبز و چمن  به  رنگ سبز و سرا پرده ي  گل لاله ، سرخ  وآتشين  است .

 

ادامه نوشته

شرح ابیات زبان و ادبیات 1 عمومی بیش دانشگاهی

 

درس اول (نی نامه)

1- گوش كن كه نی ( مولانا )چگونه  حكايت مي كند و از جدايي خود از عالم معنا گلايه  و شكايت  دارد.

2- از آن زمان كه مرا از  عالم معنا  جدا كرده اند  همه ي هستي از فرياد   من ناله   سر داده اند .

3- براي بيان  در اشتياق ، شنونده اي  مي خواهم   كه دوري  از حق  را ادراك   كرده و دلش از درد  و داغ  فراق سوخته   باشد .

4- هر كس كه   از وطن  اصلي خود ( بازگشت به سوي خدا )  دور شده باشد،  دوباره  خواهان  بازگشت  به آن جاست .

5- من ناله ي  عشق  به حق  را براي  همه  سر دادم  و سالكان ( رهروان  راه حق ) و غير سالكان ( دور افتادگان از حق) همنشين شدم .

6- هر كسي در  حدّ  فهم  خود با من  همراه  و يار شد  اما حقيقت  حال مرا  در نيافت .

7- اَسرار  من در ناله  هاي  من نهفته  است  اما  چشم  و گوش  ظاهري  نمي تواند راز  و حقيقت  اين ناله  را دريابد .   ( تنها  با چشم و  گوش دل  ميتوان  آن را ادراك كرد .)

8- گرچه جان، تن را ادراك  مي كند و  تن از جان آگاهي  دارد و هيچ يك  از ديگري  پوشيده نيست  اما توانايي  ديدن جان به  هيچ  چشمي  داده نشده  است .

9- اين صداي ني برخاسته  از آتش عشق ،  ياد هوا  نيست . كسي  كه اين آتش عشق  ندارد الهي  نيست  و نابود شود.

10- اين اثر  عشق است  كه ني را به نوا آوردها ست و اين شور  عشق  است كه باعث  جوشش  مي شود ( همه چيز  از عشق  به وجود  آمده است . )

11- نغمه هاي  ني همدم  هر عاشق  هجران  ديده است و راز او را  فاش  مي كند  و براي  كسي  كه جوياي معرفت  است  پرده ها را از مقابل  چشم  رو برمي دارد  تا معشوق  حقيقي را  ببيند .

12- ني هم  زهر است  و هم پاد  زهر .  در عين درد آفريني  ، درمان   بخش  نيز هست  وكسي چون ني ،  دمساز  و همدم  واقعي  براي عاشق  هجران ديده نخواهد  بود . (  به ظرفيت  وجودي  افراد بستگي  دارد ) .

13- ني،  داستان راه  خونين  عشق را  بيان مي كند  و از قصه ي  عشق  عاشقاني  چون مجنون  كه سراسر درد  و رنج است  سخن به  ميان مي آورد .

14- حقيقت  عشق  را كسي  جز عاشق  درك نمي كند زيرا  تنها عاشق  محرم است  . همان طور  كه گوش  براي ادراك  سخنان  زبان ، ابزاري  مناسب است .

15- عمر ما  در غم  و اندوه  عشق  سپري  شد و روزهاي  ما با  سوز  و گدازهاي  عاشقانه  همراه  بود .

16- اگر روزها سپري  شد مهم نيست ، اي كسي  كه در پاكي  نظير نداري ، تو  براي ما بمان .( الطاف  تو  متوجه ما باشد ) كه  چون  تو پاك  ومقدس  نيست .

17- تنها  ماهي درياي  حق ( عاشق ) است  كه از  غوطه  خوردن در آب عشق  و معرفت  سير نمي شود .  هر كس از  عشق  بي بهره  باشد ،  ملول  و خسته  مي شود .

18- آن كه  راه عشق  نسپرده ، از  حال عارف  و اصل  بي

ادامه نوشته

معنی شعر ادبیات دهم رستم و اشکبوس  و رزم وافسون  

بيت نخست: اسپ: اسب )پهلوي( /بيت سوم: معني: شيران نرو عقاب دلاور)استعاره از جنگاوران(

آوردگاه را رها كردند./ بيت چهارم:ايچ: هيچ/ بيت پنجم: سپردن:طي كردن، به پايان رساندن/بيت

ششم: تنگ: رنج و اندوه، ضد فراخ/بيت هفتم:كجا : كه، بر خروشيد : فرياد كشيد،كوس : طبل

بزرگ، اشكبوس : مشبّه، برسان : مثل ،مانند،اداتتشبيه، كوس : مشبّهٌ به، وجه شبه : برخروشيدن،

معني : پهلواني كه نام او اشكبوس بود مثل طبل خروشيد و فرياد زد ./بيت هشتم:هم نبرد :

حريف، گرد ، خاک ايران : مجازاً لشكر ايران، سر هم نبرد به گرد آوردن : كنايه از شكست دادن ،

معادل پوزه ي كسي را به خاک ماليدن، معني : آمد كه از بين لشكريان ايران حريفي پيدا كند و با

حريف خود بجنگد و او را شكست دهد ./ بيت نهم: بشد : رفت، تيز : تند، خود : گلاه جنگ، گبر : زره

، خفتان ، جوشن، رزم : جنگ، مصراع دوم بيت اغراق دارد؛ ابر و گبر : جناس، خود ، گبر ، رزم :

ادامه نوشته

معنی شعر رستم واشکبوس

رس دوم...رستم و اشکبوس

 

 

رستم و اشکبوس

 

1.دلاوری که نام او اشکبوس بود مانند کوس و طبل جنگی خروش و فریاد برآورد .

2.آمد تا در ایران بجنگد و سر هم نبردانش را به خاک بمالد و حریفانش را بکشد (سر به گرد آوردن کنایه از کشتن)

3.رهام به سرعت با کلاهخود و زره جنگی به طرف میدان رفت و گرد و غبار به ابرها بلند شد .

4.رهام و اشکبوس با یکدیگر گلاویز شدند و کشتی گرفتند . صدای بوق طبل از هردو سپاه بلند شد .

5.اشکبوس گرز سنگین را برداشت گویی زمین مثل آهن سخت و آسمان چون چوب آبنوس از گرد غبار تیره و سیاه شد .

6.رهام گرز سنگین را بلند کرد و دست آن ها از نبرد با گرزهای سنگین خسته شد .

7.وقتی رهام از جنگ با کشانی درمانده شد از او رو برگرداند و به سوی کوه گریخت .

8.توس ( فرمانده سپاه ایران ) از میان سپاه برآشفته و خشمگین شد و خواست اسبش را به حرکت در آورد و به طرف اشکبوس بیاید .

9.رستم برآشفته شد و به توس گفت که : رهام اهل باده نوشی و شرابخواری است ( مرد جنگ نیست ).

10.و گفت تو قلب و مرکز سپاه را منسجم و منظم نگاه دار و من اکنون پیاده به جنگ با اشکبوس میروم .

11.کمان به زه بسته و آماده را به بازو انداخت و چند تیر به بند کمر خود آویخت . 

12.رستم فریاد زد که : ای مرد جنگجو حریف و هم نبردت آمد بایست و فرار مکن.

13.اشکبوس کشانی خندید و متعجب شد . افسار اسب را کشید و ایستاد و رستم را مورد خطاب قرار داد .

14.اشکبوس در حالی که میخندید به او گفت : نام تو چیست و چه کسی برا تن بی سر تو (وقتی که تو را بکشم ) گریه خواهد کرد .

15.رستم چنین پاسخ داد که نام مرا چرا می پرسی در حالی که تو بعد از این خوش نخواهی دید و خواهی مرد .

16.مادرم نام مرا مرگ تو گذاشته است و روزگار مرا آفریده تا پتکی بر کلاهخود تو باشم ( من وسیله مرگ تو باشم ) 

17.کشانی ( با تمسخر ) به رستم گفت : تو بدون اسبت خودت را یکباره به کشتن خواهی داد . 

18.رستم به او چنین پاسخ داد : که ای مرد بیهوده جنگ طلب ، ..... ( موقوف المعانی )

19.آیا تا بحال پیاده ای را ندیده ای که بجنگد و آشوبگران را نابود کند و بکشد ؟

20.( با تمسخر می گوید ) آیا در شهر و سرزمین تو شیر و نهنگ و پلنگ سوار بر اسب می جنگند ؟

21.هم اکنون به تو ای جنگجوی سوار پیاده جنگیدن را می آموزم .

22.توس مرا به این دلیل پیاده به جنگ فرستاده است ، تا از تو ای اشکبوس اسبت را بگیرم .

23.تو را نیز چون خود از اسب پیاده خواهم کرد ( تو را اسب به زمین خواهم انداخت ) تا همه به تو بخندند .

24.در این روز این جنگ یک نفر پیاده ( و شجاع ) همچون من بهتر از پانصد سوار ( ترسو ) همچون تو است .

25.کشانی به رستم گفت همراه تو سلاحی جز شوخی و مسخره بازی نمی بینم .

26.رستم به او گفت : هم اکنون تیر و کمان مرا ببین که دیگر زنده نخواهی ماند و خواهی مرد .

27.(رستم) چون دید او به اسب گران قیمتش می نازد زه کمان را آماده کرد و بست و آن را کشید .

28.یک تیر به پهلوی اسب او زد به گونه ای که اسب از بالا ،با صورت به زمین افتاد .

29.رستم خندید و با صدای بلند گفت : که اکنون پیش دوست گرانمایه ات بنشین .

30.بهتر است که سرش را در بغل بگیری و به این بهانه مدتی از جنگیدن آسوده شوی و خستگی از تن به در کنی .

31.اشکبوس به سرعت زه کمان را بست و با تنی لرزان و چهره ای که از ترس چون سندروس زرد شده بود

32.شروع به تیر باران رستم کرد . رستم به او گفت بیهوده ( موقوف المعانی )

33.تن و بازوان و و روح بد اندیش وپلید خود را خسته نکن .

34.تهمتن دست به بند کمر خود برد و یک تیر خدنگ انتخاب کرد .(چوبه : واحد شمارش تیر )

35.تیری با نوکی مثل الماس سخت و برنده و درخشنده همچون آب که به انتهای آن چهار پر عقاب متصل بود . ( برای آنکه مستقیم برود ) تیزی تیر مثل الماس رنگ تیر مثل آب 

36.رستم کمان را در دست فشرد و انتهای تیر خدنگ را به درون حلقه شست فرو برد .

37.برای کشیدن کمان دست راست را خم کرد و دست چپ را راست نگه داشت . آنگاه ( از شدت کشش ) خروش و فریاد از کمان چاچی برخاست .

38.وقتی انتهای تیر به مقابل گوش رستم رسید از کمان ( که از شاخ گوزن ساخته شده بود ) فریادی برخاست .

39.همین که نوک پیکان به انگشت او رسید در آن طرف میدان در همان لحظه از مهره پشت اشکبوس عبور کرد . (این بیت اغراق دارد آنقدر سرعت پرتاپ سریع بود همین که در این طرف میدان از انگشت رستم تیر رها شد در همان لحظه در آن طرف میدان از پشت اشکبوس عبور کرد .)

40.وقتی (رستم ) تیر بر پهلو و سینه اشکبوس زد آسمان بر دست او بوسه زد .

41.سرنوشت به اشکبوس گفت تیر را در خود بگیر و به رستم گفت تیر را بزن . فلک گفت آفرین و ماه گفت مرحبا 

42.کشانی بلافاصله جان داد و مرد به گونه ای که گویی هرگز از مادر زاده نشده بود 

پاسخ خود ارزیابی درس علوم وفنون پایه دهم  نوبت اول

پاسخ خود آزمایی درس اول علوم وفنون دهم

توجّه: پاسخ ها نمونه وار تدوين گرديده است. شما همكاران گرامي مي توانيد با ورزش هاي ذهني و

تاملات خويش در گم گوشه هاي متن، نكات ريز فراواني را استخراج كنيد؛ امّا آن چه مهم است

رعايت برنامه ي درسي و ذائقه و نياز دانش آموزان است.

است. به بيان ديگر، هنگامي كه از متن، سخن مي گوييم، - » متن « ، 6 هر چيزي كه ذهن ما را به پويايي درآورد

خواست ما فقط نوشته هاي روي كاغذ و كتاب نيست. صدايي كه مي شنويم، بويي كه حس مي كنيم، رويدادي

كه مي بينيم، مزه اي كه مي چشيم و چيزي كه لمس مي كنيم؛ هر كدام، متن به شمار مي آيند، اگر خوانده

شوند، به آن ها متن هاي شنيداري يا خوانداري مي گوييم. در اين كتاب مقصود ما از متن، آثار شعر و نثر

فارسي است.

ادب، - « معمولا مترادف يكديگر به كار مي روند. در نزد پيشينيان » ادبيات « و » ادب « 2 در زبان فارسي دو واژه

بعدها ادب به دانش هايي .» شناختن اموري است كه آدمي به وسيله آن، خويش را از هر خطايي حفظ كند

اطلاق مي شد كه آدميان بدان خود را از خطاي در سخن مصون مي داشته اند. اين دانش ها اقسامي دارد؛ از

جمله: صرف و نحو، بديع، معاني و بيان، قافيه، خط و ... هنوز هم اديب به كسي مي گويند كه با شيوه هاي

گوناگون سخن آشنا باشد.

7 واژگان / معنا - و محتوا، // بديع بيان معاني

1 متن ادبي است زيرا از كاربرد هنري زبان استفاده كرده است و نويسنده با بهره گيري از شگردهاي هنري -

همچون تشخيص، استعاره، تشبيه و ... به زبان نقشي هنري بخشيده است. همچنين از تكرار موسيقايي آواها و

عنصر خيال و احساس بهره گرفته است.

1 الف( متن الف، خبري است و هدف نويسنده فقط ارتباط و اطلاع رساني است. متن ب، ادبي است، داراي -

عنصر خيال و عاطفه است و هم چنين از آرايه هاي تشبيه، استعاره و تشخيص بهره برده است.

ب(با بهره گيري از استعاره، تشبيه، تشخيص و كاربرد هنري زبان نثر ادبي خلق كرده است. همچنين از تكرار

موسيقايي آواها و عواطف و احساس استفاده كرده است.

ادامه نوشته

جواب خودآزمايي هاي نقد ادبي چاپ  

 

 

ودآزمايي تعاريف و انواع نقد (درس دهم )

1-  بررسي همه جانبه ي يك اثر ادبي و تشخيص محاسن و معايب  سخن و نشان دادن بدو خوب اثر ادبي ص 79-80

2-  بله ، نقد ادبي هنر متعالي را رواج مي دهد به قول شمسيا (( نقد ادبي در گسترش ادبيات و متعلقات آن اهميت زيادي دارد زيرا با نقد ادبي اولاً : ادبيات و علوم ادبي متحول و زنده مي ماند.

ثانياً با بررسي آثار والا معيارها و ابزارهاي جديدي را كشف مي كند و به ادبيات ارزاني مي كند .))              نقد ادبي ، دكتر سيروس شمسيا . ص 23

3- فايده ي نقد ادبي صرفاً براي خواننده ي اثر ادبي نيست بلكه براي كساني كه به ابداعات ادبي دست مي يازند خاصه كساني كه در اين راه تجربه ي كم تري دارند ارزش و فايده ي فراوان دارد زيرا هم به آنان راه واقعي را نشان مي دهد و هم آنان را از كج روي ها و يا زياده روي هاي بي مورد باز مي دارد و به راه درست و واقعي هنر رهنمون مي شود .  ص 79-80

4-  زماني كه نقد با غرض همراه باشد و مايه ي اصلي آن قضاوت راستين و بينش و آگاهي نباشد . ص 80

5-  برخي شاعران و نويسندگان زيرا مي ديدند كه عده اي از نقادان مغرضانه و بدون آگاهي و بينش كافي به نقادي         مي پرداختند و فكر مي كردند كه منتقدان همان افراد ناتوان در شعر و هنر هستند كه خود از عهده ي آفرينندگي بر نيامدند و خود شاعر و هنرمند نيستند.

6-  تكليف دانش آموزان است .

7-  منتقد بايد باديد و وجدان علمي و دور از هر نوع نظر شخصي و با ميزان هاي علمي و منطقي به كار نقد و نقادي بپردازد و نقد خودرا از هرنوع شايبه ي غرض دور نگه دارد و اثر را از جنبه ي محتوا و شكل ظاهر آن مورد بررسي قرار دهد و گذشته از توصيف و تحليل دقيق آن را با آنچه در نزد همه يا بيشتر مردم اصلي و قابل قبول است مقايسه كند.           ص 81-82

8- نقد ادبي بررسي همه جانبه ي يك اثر ادبي است به همين دليل منتقد ادبي گذشته از نقد معني و محتوا بايد به نقد لفظ و شكل ظاهر بپردازد و نشان دهد كه زيبايي هاي ظاهري يا لفظي كه غالباً تاحد زيادي مايه ي ايجاد هيجان و شورانگيزي يك اثر ادبي مي شود ، چه ارزش و اهميتي دارد . ص 80-81

9- خير ، زيرا غالباً مايه ي گمراهي مي شود و حقيقت مطلق يك اثر ادبي را به خوبي نشان نمي دهد . ص 81

10- آثاري كه در ادبيات جهان در نزد اكثر مردم به عنوان آثار اصلي و خالص و قابل قبول ، شناخته شده اند . ص 82 به طور مثال در زمينه ي اثر حماسي در ادب فارسي ، شاهنامه فردوسي به عنوان يك اثر اصلي و قابل قبول ميزان و محك به حساب مي آيد.

11- تكليف دانش آموزان  است.

ادامه نوشته

درس هشتم ادبیات سوم  علوم انسانی

 

درس هشتم/ داستان شیر و گاو

ب 1)  بازرگان ثروتمندی بود و فرزندان او بزرگ شدند و از یادگیری کار و حرفه ای خود داری می کردند و اموال پدر را بدون برنامه مصرف می کردند و در خرج آن زیاده روی می کردند .پدر پند و نصیحت کردن آنها را بر خود واجب و میان نصیحت به آنها گفت که ای فرزندان من، مردم دنیا، در طلب سه چیز هستند و نمی توانند به آن دست پیدا کند مگر آنکه چهار خصلت داشته باشند؛ اما آن سه چیزی که همه دنبال آن هستند عبارت از زندگی راحت، مقام بلند، و کسب رضایت خداوند و پاداش آخرت و آن چهار چیز که می توان بوسیله ی آنها اهداف اول رسید، ذخیره کردن مال از راه درست و حفظ آن و بخشش مال در مورد آنچه که به مصلحت زندگی اهل خانواده و ذخیره ی آخرت منتهی میشود و نگهداری نفس از دفع بلاها به آن حد که از توان آدمی بر آید و هر کس یکی از این چهار خصلت را نادیده بگیرد (بی اعتنایی کند)،  گردش ایام، سختی هامانع از رسیدن به آرزوهای قرار می دهد.

ادامه نوشته

تاریخ ادبیات درس 13 تا24

ودآزمايي هاي نمونه ي درس دوازدهم                          ص100

1)در آستانه ي مشروطه چه عواملي سبب دگرگوني چهره ي فرهنگي جامعه ي ايران شد؟

رواج صنعت چاپ – رواج و گسترش روزنامه نويسي و مطرح شدن روزنامه به عنوان مهمترين رسانه اي كه اخبار و اطّلاعات را در كوتاه ترين زمان در همه جا منتشر مي كرد – تأسيس مدرسه ي دارالفنون در اثر كوشش هاي ترقي خواهانه ي امير كبير و گسترش دانش هاي نوين – ضرورت روي آوردن به دانش و فنون جديد كه تا حدودي پيامد جنگ هاي ايران و روس به فرماندهي عبّاس ميرزا در عهد فتحعلي شاه قاجار بود.

 2)چگونه انديشه ي غرب گرايي در جامعه ي ايراني زمينه ي رشد و پرورش پيدا كرد؟

بيزاري ازعوامل بازدارنده ي سنّتي كه به معناي روي گرداني ازارزش هاي اصيل وباورهاي مردمي بود.

 3)وجه مشخصه ي شعر و ادب عصر بيداري را نسبت به ادبيات كهن توضيح دهيد.

ادامه نوشته

تاریخ ادبیات 2 درس 6 تا12

خودآزمايي هاي نمونه ي درس ششم                                   ص53

 1)چه عواملي سبب برجستگي غزل هاي كليم كاشاني و شهرت وي شده است؟

ابداع معاني و خيال هاي رنگين .

 2)دشواري شعر صائب به چه سبب است؟

به تازگي مضمون و تصاوير شاعرانه ي او مربوط مي شود .

 3)ويژگي غزل ها و ساير شعرهاي بيدل را بنويسيد.

خيال بندي و نازك  انديشه هاي  شاعرانه و به كار بردن مضمون هاي  بديع و گاهي دور از ذهن – غزل ها و مثنوي هايش رنگ عرفاني تندي دارد كه در پاره اي  موارد كمي رنگ فلسفي به خود مي گيرد .

 4)شاهكار شاعري صائب چه نوع شعري است و چه محتوايي دارد؟

شاهكار شاعري صائب غزل هاي فارسي اوست كه آميخته اي از عرفان و حكمت و معني آفريني اند .

 5)با توجه به ويژگي هاي شعري عصر صائب، بيت زير را بررسي كنيد.

جان مي رسد به لب ، منِ شيرين كلام را

                                                    تا حرف تلخي از دهنِ يار مي كشم

استفاده از الفاظ و زبان محاوره .

 

7)دو مثنوي از آثار بيدل را نام ببريد.

ادامه نوشته

معنی درس به درس ادبیات فارسی 2  قسمت سوم

 « از يک انسان » سروده ی محمود درويش ( متولّد 1941 ميلادی ) است . محمود درويش در يكی از دهكده های فلسطين اشغالی به دنيا آمد در شش سالگی به دليل هجوم اشغالگران اسرائيلی آواره شد و چندين بار به زندان افتاد سروده های زيبای او محصول سال های اسارت او در زندان های رژيم صهيونيستی است . درويش را شاعر مقاومت فلسطين ناميده اند ؛ چرا كه جز برای فلسطين شعر نگفته است .

                                                  « اخلاق محسنی »

ادامه نوشته

معنی درس به درس ادبیات فارسی 2  قسمت دوم

درس ششم : گیله مرد : بزرگ علوی

 درس ششم

 در آثار بزرگ علوی با نثری ساده و بی پيرايه روبرو می‌شويم كه كاربرد بسيار كنايات و ضرب المثل‌های عاميانه بر خلاف‌ آثار جمال زاده و صادق هدايت در آثار او چندان به چشم نمی‌خورد . نويسنده در جای جای اين داستان با توصيف آشفتگی طبيعت ، آشفتگی اوضاع جامعه و پريشان‌ حالی شخصيّت‌های داستان را به خواننده القا می‌كند ، اگرچه اين داستان كاملاً واقع گرايانه پرداخته شده است زيرا امكان روی داد چنين ماجرايی در عالم واقع كاملاً پذيرفتنی است امّا می‌توان هر يک از شخصيّت‌های آن را نماد يک گروه از افراد جامعه ی آن زمان ( دهه 1320) دانست گيله مرد نماد توده ی ستم كشيده و مبارز ايران ، محمّد ولی « مأمور اوّل » نماد مأموران دولتی است كه به ظاهر در راه حفظ قانون از خود غيرت و شجاعت به خرج می‌دهند امّا در واقع انسان‌های بی هويّتی هستند كه در حين قدرت ، ظالمانه رفتار می‌كنند امّا اگر قدرت از چنگ آنها خارج شود به انسان‌های زبون و ترسو بدل خواهند شد . « مأمور دوم » به نماد انسان‌های ستم كشيده‌ای است كه خود از ظالم و ستم به ديگران ابايی ندارد .

بزرگ علوی ، داستان نويس معاصر ( 1357 – 1282 ) از نخستين تحصيل كرده‌های ايرانی در آلمان بود و سال‌های عمر خود را در اين كشور گذراند .

از سال 1332 تا 1357 نوشته‌های او در ايران اجازه انتشار نيافت . « چشم‌هايش » ، « چمدان » ، « ميرزا » ، « سالاريیها » از آثار مشهور بزرگ علوی است .

داستان « گيله مرد » مدّت‌ها راهنمای عمل نويسندگان مبارز بود ، تأثير اين داستان را بر كتاب « از رنجی كه مي‌بريم » نوشته جلال آل احمد به طور آشكار می‌بينيم .

نويسنده در اين داستان كوتاه ، روح عدالت خواهی و مبارزه با استعداد اربابان و دولت خودكامه‌ی پهلوی را در چهره‌ی « گيله مرد » كه دهقانی است شورشی از گيلان است به تصوير می كشد . در گيرودار اين ستيزه و پيكار مأموران ابتدا همسرش را می‌كشند و سپس او را دستگير می‌كنند . قرار است دو نفر مأمور وی را در « فومن » به اداره‌ی امنيه تحويل دهند. اين داستان كه از مجموعه داستان « نامه‌ها » برگزيده شده ، بيانگر واقعيّت‌‌هايی تلخ از اوضاع  اجتماعی و سياسی دوره ی خاصّی است كه نويسنده آنها را هنرمندانه توصيف می‌كند .

باران هنگامه كرده بود : تشخيص

هنگامه : فرياد ، معرکه ، غوغا          

باد چنگ مي انداخت : تشخيص

درختان كهن به جان يكديگر افتاده بودند : كنايه از قصد نابودی يكديگر را داشتند ، تشخيص

صدای شيون زن در بين داستان : نويسنده با تكرار اين مطلب فضای ذهنی گيله مرد و ظلمی كه به او رفته است تصوير می‌كند .

 

ادامه نوشته

معنی درس به درس ادبیات فارسی 2

همای رحمت

علی ای همای رحمت تو چه آيتی خدا را                          كه به ما سوا فكندی همه سايه ی هما را

علی : شبه جمله ، منادا

هما : نماد سعادت ، مرغ سعادت ، پرنده ای از راسته ی شکاریان که در قدیم آن موجب سعادت می دانستند .

همای رحمت : اضافه تشبيهی ، رحمت و بخشش خدا را به این پرنده تشبیه شده ، استعاره از حضرت علی (ع)

تو چه آیتی خدا را

 

ادامه نوشته

راهنماي تدريس در 4 و 7 كتاب ادبيات فارسي 1 سال اول دبيرستان

تعزيه و تاريخچه‌ي آن                                       

              به نقل از وبلاگ همکار محترم آقای جعفر آرمان منش                                    تعزيه در لغت به معني عزاداري وروضه‌خواني است ودر اصطلاح، نوعي نمايش مذهبي است كه از دير‌باز، بين شيعيان اجرا مي‌شده‌است. معادل اروپايي اين واژه passianplay است كه به نمايش‌هاي پرشور مذهبي كه به بيان رنج‌هاي عيسي (ع‌) مي‌پردازند، اطلاق مي‌شود.

       موضوع تعزيه ذكر مصايبي است كه بر خاندان پيامبر اسلام (ص) رفته‌است اما اصلي تعزيه كه در ايام محرم اجرا مي‌شود،

مربوط به شهادت امام حسين (ع) و يارانش در واقعه‌ي كربلا است.

      مي‌دانيم كه اروپاييان ادبيات جهان را به چهار نوع ادبي (نمايشي، حماسي، غنايي و تعليمي) دسته‌بندي مي‌كنند، بر پايه‌ي اين دسته‌بندي، بايد تعزيه را در ادبيات نمايشي جاي داد. بنابراين مي‌توان‌گفت كه فن نمايش در ايران تا پيش از دوره‌ي قاجاريه به شبيه‌خواني( تعزيه ) منحصر مي‌شده‌است، به‌عبارت ديگر، تعزيه قديمي‌ترين نوع ادب نمايشي در ايران است .

       تعزيه ظاهرا ، در ابتدا به ابتكار احمدبن‌بويه (معزالدوله ) از پادشاهان سلسله‌ي ايراني آل‌بويه كه 320-448هجري قمري در ايران حكومت مي‌كردند، پديد آمد . معزالدوله كه شيعه‌مذهب بود، پس از تصرف بغداد و تسليم خلافت عباسي دستور داد هر ساله ده روز اول محرم، بازار بغداد تعطيل شود ومردم به عزاداري بپردازند . ظاهرا تعزيه‌ها در اين دوره صامت بوده و افراد نمايش با لباس‌هاي مناسب سوار و پياده خود‌نمايي مي‌كرده‌اند .

       در دوره‌ي سلجوقيان اين رسم، جنبه‌ي عمومي‌تري پيدا‌كرد و به صورت اجراي شبيه‌خواني درآمد و با شعر و آواز همراه شد كه مي‌توان آن را ملودرام (melodrama) ناميد. در مرحله‌ي بعد،گفت‌وگو نيز به شبيه خواني افزوده‌شد . بنابرين ، تعزيه سه مرحله‌ي تكاملي داشته‌است : اجراي صامت ، شبيه‌خواني همراه با شعر و آواز و افزوده‌شدن گفت‌وگو .                            اگرچه شبيه‌خواني در عصر صفويه همچنان در ايام محرم رايج بود ، تكامل آن دردوران ناصرالدين‌شاه قاجار اتفاق افتاد . احتمالا، مشاهدات شاه در سفرهاي خود از تئاترهاي اروپا در پيشرفت كار تعزيه بي‌تاثير نبوده‌است .

 متن تعزيه‌نامه‌ها در ازمنه‌ي نسبتا اخير تهيه شده است ومعمولا مطالب آن‌ها نوشته‌نمي‌شده و تنها ، روي ورقه‌اي براي تعزيه‌خوانان يادداشت مي‌شده‌است ، بنابراين غالبا نام مؤلفان آن‌ها بر ما مجهول مانده‌است. بعضي از اين تعزيه‌ها را دانشمندان اروپايي، ترجمه و چاپ كرده‌اند از جمله مجموعه ي متعلق به فتحعلي‌شاه قاجار ، مركب از سي‌وسه مجلس كه مترجمان آن الكساندر‌خودسكو ، شارل‌ويروللو و روبرهانري هستند . كسان ديگري مانند كريمسكي و برتلس و ويليام‌بنجامين نيز تاليفاتي درباره‌ي تعزيه‌هاي ايراني دارند . از ميان تعزيه‌شناسان ايراني هم مي‌توان دكتر عنايت‌الله شهيدي ، صادق همايوني ، جابر عناصري ، بهرام بيضايي و زهرا اقبال را نام برد .

ادامه نوشته

شاعران، نويسندگان و آثار آنها در ادبيات فارسي سال دوم دبیرستان

به نام آن که جان را فکرت آموخت

                                      شاعران، نويسندگان و آثار آنها در ادبيات فارسي سال دوم دبیرستان                                  مصطفی قدمی

نام صاحب اثر

نام اثر

خواجه عبدالله انصاری

الهی نامه/ زادالعارفین/ مناجات نامه/ رساله دل و جان

هومر

ایلیاد و ادیسه(حماسه طبیعی)

منسوب به ویاسا

مهابهاراتا(حماسه طبیعی)

والمیکی

رامایانا(حماسه طبیعی)

باذل مشهدی

حمله حیدری(حماسه مصنوع)

ابن حسام خوسفی

خاوران نامه(حماسه مصنوع)

مجید مجیدی

بچه های آسمان (فیلم نامه)

زین العابدین مراغه ای

سیاحت نامه ابراهیم بیگ

عبدالرحیم طالبوف

مسالک المحسنین

صنعتی زاده کرمانی

مجمع دیوانگان

مشفق کاظمی

تهران مخوف

عباس خلیلی

روزگار سیاه

یحیی دولت آبادی

شهرناز

محمدعلی جمالزاده

یکی بود یکی نبود(اولین اثر)/ دارالمجانین/ سر و ته یک کرباس/ تلخ و شیرین/ هفت کشور/ شورآباد/ راه آب نامه/ قصه های کوتاه برای بچه های ریش دار/ قصه ما به سر رسید

بزرگ علوی

چشم هایش/ چمدان/ میرزا/ سالاری ها/ نامه ها (گیله مرد از این مجموعه انتخاب شده است)

جلال آل احمد

از رنجی که می بریم

سیمین دانشور

آتش خاموش(اولین مجموعه اوست)/ سووشون

هریت بیچر استو

کلبه عمو تم

پابلو نرودا

انگیزه ی نیکسون کشی و جشن انقلاب شیلی

محود درویش

از یک انسان

ویکتور هوگو

بینوایان/ گوژپشت نتردام/ کارگران دریا/ مردی که می خندد

ویلیام سیدنی پورتر (ا. هنری)

قلب مغرب/ آواز شهر/ راه های سرنوشت/ اختیارات/ چرخ و فلک

آندره ژید

مائده های زمینی

سنایی

حدیقه الحقیقه. سیر العباد الی المعاد/ کارنامه بلخ

مولانا جلال الدین بلخی

فیه ما فیه

محمود صناعی

آزادی و تربیت

محمد علی اسلامی ندوشن

جام جهان بین/ آواها و ایماها/ صفیر سیمرغ/ روزها

جلال رفیع

فرهنگ مهاجم،فرهنگ مولد/ در بهشت شداد

نیما یوشیج

افسانه(سرآغاز شعر نو)

مهدی اخوان ثالث

ارغنون/ زمستان/ آخر شاهنامه/ از این اوستا/ در حیاط کوچک پاییز در زندان

طاهره صفار زاده

رهگذر مهتاب/ طنین در دلتا/ سد و بازوان/ سفر پنجم/ بیعت با بیداری/ دیدار صبح

سیدعلی موسوی گرمارودی

سرود رگبار/ عبور/ در سایه سار نخل ولایت/ چمن لاله/ خط خون/ تا ناکجاآباد/ دستچین

محمدرضا شفیعی کدکنی

شبخوانی/ از زبان برگ/ در کوچه باغ های نشابور/ از بودن و سرودن/ مثل درخت در شب باران/ بوی جوی مولیان

محمدحسن رهی معیری

سایه عمر

هوشنگ ابتهاج(ه.الف. سایه)

نخستین نغمه ها/ سراب/ سیاه مشق/ شبگیر

ابن بطوطه

تحفه النظار و غرایب المصار(رحله ی ابن بطوطه)

پیر لوتی

به سوی اصفهان

محمدحسن خان صنیع الدوله(اعتمادالسلطنه)

مرآه البلدان/ مطلع الشمس/ خیرات الحسان/المآثرو الاثار/تاریخ منتظم ناصری/روزنامه ی خاطرات اعتماد السلطنه

طه حسین

الایام (که حسین خدیو جم آن را با نام آن روزها به فارسی ترجمه کرده)

پوران شریعت رضوی

طرحی از یک زندگی(در مورد زندگی دکتر شریعتی)

شاعران ، نويسندگان و آثار آنها در ادبيات فارسي سال سوم رياضي و تجربي

ه نام نامی یزدان

 شاعران ، نويسندگان و آثار آنها در ادبيات فارسي سال سوم رياضي و تجربي

  مصطفی قدمی

نام اثر

نام نويسنده

گلستان

سعدي

فيلمنامه هاي: هزار دستان، دل شدگان، سلطان صاحبقران، مادر، كمال الملك، جهان پهلوان تختي

علي حاتمي

چوب به دست هاي ورزيل، آي با كلاه، آي بي كلاه، عزاداران بيل

غلامحسين ساعدي

مدير مدرسه، نون والقلم، زن زيادي، پنج داستان

جلال آل احمد

تاريخ بيهقي يا تاريخ مسعودي

ابوالفضل بيهقي

داستان داستان­ها (تحليل داستان رستم و اسفنديار از اين كتاب انتخاب شده است)

محمد علي اسلامي ندوشن

شاهنامه

فردوسي

خون خورشيد، برزيگران دشت خون، آن جا حق پيروز است، مرثيه اي كه ناسروده ماند

پرويز خرسند

سرود درد ، سرود سپيده

حميد سبزواري

نمايش نامه هاي: هملت، مكبث، اتللو، شاه لير

ويليام شكسپير

كتاب شعر : چفته (داربست درخت) ققنوس (داستان)

سيلويا تانزد وارنر

ماه نو و مرغان آواره

رابيندرانات تاگور

ويس و رامين

فخرالدين اسعد گرگاني

كليله و دمنه

نصر ا... منشي

كارگردان فيلم گاو بر اساس داستان گاو از كتاب : عزاداران بيل

داريوش مهرجويي

هفت اورنگ، تحفه الاحرار

جامي

رجعت سرخ ستاره، مثنوي: هجرت

محمد علي معلم

در كوچه ي آفتاب، تنفس صبح، آينه هاي ناگهان، // ظهر روز دهم ، مثل چشمه مثل رود،  به قول پرستو(سه كتاب اخير براي نوجوانان است)

قيصر امين پور

از آسمان سبز// از اين ستاره، تا آن ستاره( وي‍‍ژه ي نوجوانان) // دري به خانه ي خورشيد

سلمان هراتي

ملاقات در شب آفتابي، نه آبي نه خاكي، ارتباط ايراني، در انتظار شاعر

علي مؤذني

سفر سوختن، آواز گلسنگ

فاطمه راكعي

نجواي جنون(شعر)// شعر امروز‌(نقد و بررسي شعر)

ساعد باقري

پيامبر

زين العابدين رهنما

بخاراي من ايل من

محمدبهمن بيگي

مرصاد العباد

نجم الدين دايه

منطق الطير ، الهي نامه ، مصيبت نامه ، مختار نامه (به شعر) ، تذكره الاوليا (به نثر)

 عطار

شاعران، نويسندگان و آثار آنها در ادبيات فارسي سال سوم انساني

ه نام نامي يزدان

شاعران، نويسندگان و آثار آنها در ادبيات فارسي سال سوم انساني

مصطفی قدمی

نام صاحب اثر

نام اثر

خواجوي كرماني

خمسه (كمال نامه، گوهر نامه، سام نامه ، هماي و همايون، گل و نوروز، روضه الانوار)

محسّن تنوخي

الفرج بعد الشده (حسين بن اسعد دهستاني آن را به فارسي ترجمه كرده است)

جمال ميرصادقي

ديوار، دوالپا، هراس ، مسافرهاي شب( مجموعه داستان) / ادبيات داستاني، عناصر داستان (در زمينه نقد داستان است)

شاهرخ مسكوب

مقدمه اي بر رستم و اسفنديار، سوگ سياوش، تن پهلوان و روان خردمند، داستان ادبيات و سرگذشت اجتماع// ترجمه: خوشه هاي خشم، آنتيگن

محمدبن جرير طبري

جامع البيان في تفسير القرآن( ترجمه تفسير طبري ترجمه اين كتاب است كه به فرمان منصوربن نوح ساماني توسط گروهي از دانشمندان صورت گرفته است)

نصرا... منشي

كليله و دمنه

ابو اسحق ابراهيم بن منصور نيشابوري

قصص الانبيا

 

مهرداد اوستا

از كاروان رفته (اولين مجموعه شعر) پاليزبان، راما

سيد حسن حسيني

هم صدا با حلق اسماعيل(اولين مجموعه شعر) حمام روح(ترجمه) براده ها، بيدل سپهري و سبك هندي،// گنجشك و جبرئيل‌(سرئده هاي عاشورايي در قالب سپيد)

سهيل محمودي

دريا در غدير، فصلي از عاشقانه ها

زكريا اخلاقي

تبسم هاي شرقي

نادر ابراهيمي

بار ديگر شهري كه دوست مي داشتم، ابوالمشاغل، مردي در تبعيد ابدي، غزل داستان سال هاي بد، صوفيانه ها و عارفانه ها، سه ديدار(در مورد زندگي امام خميني (ره)

جلال الدين همايي

فنون بلاغت و صناعات ادبي، مولوي چه مي گويد، تاريخ ادبيات، غزالي نامه، نهضت شعوبيه، ديوان اشعار، // تصحيح: مصباح الهدايه و مفتاح الكفايه اثر عزالدين محمود بن علي كاشاني

ابوالفضل رشيد الدين ميبدي

تفسير كشف الاسرار و عده الابرار

عزيز الدين بن محمد نسفي

انسان كامل

شيخ محمود شبستري

آثار منظوم: گلشن راز، سعادت نامه// آثار منثور: حق اليقين، مرآت المحققين

عطار

منطق الطير

آرمان رنو

شب هاي ايراني

فريدون مشيري

گناه دريا ، تشنه طوفان، نايافته، ابر، ابر و كوچه، آه باران، از خاموشي

 

شرح ادبیات فارسی 3 انسانی

معنای شعر و نثر کتاب ادبیات 3 علوم انسانی (بخش اول)   درس اول/ ستایش خدا   1- به نام خداوندی که نقاش صفحه ی خاک است / کسی که رخسار ستارگان  این زیبارویان ِ آسمان را روشن کرده است .   2- خداوندی که به علتی نیاز ندارد و علت العلل است / و پادشاهی  که هیچ گونه نقصانی در سلطنتش وجود ندارد .   3- نه وهم اجازه ی ورود به درگاه قربش را دارد / و نه عقل انسان با چگونگی و چرایی او کاری دارد . (بشر نمی تواند او را بشناسد)   4- کسی با خدا نیست اما او با همه هست / هیچ کس باقی نمی ماند  تنها او می ماند وبس   5- خداوند همیشه بودی که اول و ابتدا ندارد و  بخشنده ای که آخرو پایانی ندارد   6-  به ماه فرمان داد که همه جا را  روشن کند و به دبیر فلک ستاره ی عطارد برای نوشتن دوات وقلم داد.   7- یتیمی  را دوست خود خوانده است و او را از پایین ترین رتبه به بالاترین مقام یعنی معراج رسانده است.     نعت پیامبر(ص)   1- او پیامبری دارای خوهای نیک و عادات پسندیده است/  پیامبر خدا بر مردم  و شفاعت کننده ی پیروان دین است.   2-پیامبر خدا رسول پیامبران  و راهنمای  راه خدا است / او اما نتدار خدا و کسی است که جبرییل بر او فرود می آمد.(پیامبر اسلام، آخرین پیامبر و کسی است که جبرییل با او صحبت می کرد)   3- یتیمی  که هنوز وحی بر او تمام نشده   / با رسالت خود آثار همه ادیان را منسوخ کرد.   4-هنگامی که پیامبر تصمیم به انذار مشرکان گرفت/ با معجزه ی خود ماه را به دو نیم کرد.   5- هنگامی که شهرت او  بر دهان مردم دنیا افتاد(هنگام تولد پیامبر )/  کاخ کسری به لرزه افتاد (درقدرت ساسانیان خلل راه یافت).   6- او شبی بر اسب  (براق)سوار شد و از آسمان گذشت /   از نظراحترام  ومقام   از فرشتگان نیزبالاتر رفت .   7- او چنان شتابان در بیابان تقرب خداوند پیش رفت / که  در کنار درخت سدره دیگر جبرییل از او عقب ماند.   8- پیامبراین سالار کعبه به  او گفت : ای آورنده ی وحی بالاتر بیا   9- جبرییل گفت : بالاتراز این نمی توانم بیایم ، من این جا می مانم زیرا که دیگر قدرتی برای پروازندارم.   10- اگر به اندازه ی سرمویی بالاتر پرواز کنم /  نور تجلی ذات خداوند بال و پر مرا می سوزاند .   11- چگونه می توانم تو را ستایش کنم که شایسته ی تو باشد/ سلام بر تو ای فرستاده ی خدا بر مردم   12-خدا تو را ستایش کرد و بزرگ شمرد /  جبرییل به خاطر منزلت تو زمین را بوسید.   13-سعدی این انسان ناقص نمی تواند تو را توصیف کند/  درود بر تو ای پیامبر. سخن تمام .    درس دوم/رستم و اسفندیار (1)   1 . بلبل در بوستان ناله می کند و گل با شنیدن ناله ی او به خود می نازد.   2 . چه کسی  می داند که بلبل چه می گوید و ناله و زاری او   کنار گل  برای چیست؟   3 . بلبل به خاطر مرگ اسفندیار ناله و زاری می کند  وجز ناله و زاری از او یادگاری ندارد .   4 . مرگ او در زابل  به دست رستم پسر زال است.   5.  اگر تخت و تاج پادشاهی را از من می خواهی راه  سیستان را درپیش بگیر و سپاه را حرکت بده    6. وقتی  به آن جا رسیدی دست رستم را ببند ، در حالی که بازویش  را  با ریسمان بسته ای به سمت من بیاور.   7 . در جهان هرکس که راه نیکی و سپاس  را می شناسد تلاش می کند که با پادشاهان  سازش کند.   (از آنان اطاعت کند )   8. چند سال لهراسب پادشاهی  کرد؟ ،تو به آن درگاه نیامدی.    9 . وقتی او کشور ایران را به گشتاسب داد، تو از آن تخت و درگاه هیچ یادی نکردی  .    10 . اکنون بدون سپاه  پیش تو می آیم ، تا هر چه شاه فرمان داده از تو بشنوم.   11. سخنان ناخوشایند را از من دور کن و بدی را بر اهریمن روا دار و با او پیکار کن نه با  من.                12.  چیزی را که هرگز  کسی به من نگفته است ،تو به من نگو .  به پشتوانه زورمندی ات  بیهوده باد را در قفس نکن.    13. دل رستم از اندوه پر از نگرانی شد و دنیا پیش چشمش مانند جنگلی انبوه ،تاریک شد   14 . 15 .که اگر من دست به بند او بدهم  یا  برای آسیب رساندن به او به خود بنازم   این   هر دو کار نامبارک و نفرین شده و بدعت هایی زشت و زیانمندند.   16 . هم از  بند او من بد نام  می شوم  و هم با کشتن او عاقبت بدی پیدا می کنم.   17. در تمام جهان هرکس که سخن می گوید،  سرزنش من فراموش نمی شود.   18. که رستم به دست  جوانی زخمی شد و اسفندیار به زابل رفت و دست او را  بست.   19. نام من با بدی همراه  می شود و  در جهان برایم آبرو و اعتباری نمی ماند.   20. و اگر من بدست اسفندیار کشته شوم  برای  زابلستان آبرو و اعتباری باقی نمی ماند.   22. رستم به اسفندیار گفت : ای کسی که دنبال شهرت هستی اگر آرزوی تواین است.   23. پیکرت را مهمان سم رخش می کنم (با رخش بر جنازه ات می تازم) تن تو را با گرز و کوپال درمان می کنم .   24. تو فردا تیزی نیزه ی وهمچنین  آمادگی مرا در تاخت و تاز خواهی دید .   25. طوری که از این پس در مقابل پهلوانان نامی در میدان جنگ مبارزه جویی نکنی .  26. هنگامی که روز شد، رستم گَبر را بر تن کرد و علاوه بر گبر، ببر ِبیان )زره ی مخصوص( را نیز برای حفظ تن پوشید.   27. کمندی بر ترک بند زین خویش بست/ و بر اسب  تنومند خود نشست.    28.رستم به کنار رود هیرمند آمد/ در حالی که دلش پر از آه و تأسّف بود و لبی پر از پند داشت.    29. او از لب رود هیرمند گذشت و به بلندی روی نهاد؛  در حالی که از کار جهان شگفت زده بود.    30. فریاد برآورد که ای اسفندیار خجسته،/ هم نبرد تو آمد، آماده ی جنگ باش.    31. وقتی اسفندیار این سخن را از آن شیر جنگاور پیر (رستم) شنید،   32. خندید و گفت: از وقتی که از خواب برخاسته ام، آماده هستم.   33. اسفندیار دستور داد تا جوشن و کلاهخود و تیردان و نیزه ی او را،   34. پیش او بردند و او اندام روشن خود را با آن پوشاند/ و کلاه پادشاهی را بر سر نهاد.   35. اسفندیار دستور داد تا اسب سیاه او را زین کردند و به نزد او بردند.    36.وقتی اسفندیار جوشن خود را پوشید/ به سبب نیرو و شادی فراوانی که در او بود،    37.ته نیزه را بر زمین زد/ و به وسیله ی نیزه پرید و بر پشت اسب نشست.    38.همانند پلنگی که برای شکار گورخر بر پشت آن می نشیند/ و گور خر را آشفته و مضطرب می کند.   39.هر دو پهلوان این چنین به جنگ رفتند/ انگار در جهان هیچ مجلس شادی و بزمی وجود ندارد.    40.وقتی که رستم و اسفندیار، آن دو پهلوان شجاع و سرافراز، به هم نزدیک شدند،    41.از اسب هر دو پهلوان فریاد بلندی برخاست/ به گونه ای که انگار دشت نبرد از هم شکافته شد.    42.رستم با آواز بلند به اسفندیار چنین گفت/ که: ای شاه خوشدل و باسعادت،   43.اگر جنگ و خونریزی و دست زدن به چنین کاری سخت ( جنگ و کشتار) را می خواهی،    44.بگو تا فرمان دهم سواران زابلی  با خنجر کابلی در دست، بیایند.    45.آن ها را در این رزمگاه به جنگ می گماریم/ و خود در این جا مدّتی درنگ می کنیم.    46.تا مطابق میل تو خون ریخته شود/ و تو تلاش و جنگ آن ها را ببینی.    47.اسفندیار به رستم این گونه پاسخ داد/ که چرا این قدر چنین سخنان ناشایستی را بر زبان می آوری؟    48.من به جنگ زابلستان یا جنگ ایران و کابلستان نیازی ندارم.    49.آیین من هرگز این چنین مباد/ و این کار در دین من سزاوار و شایسته نیست    50.که ایرانیان را به کشتن دهم/ و خود در جهان تاج پادشاهی بر سر بگذارم.    51.تو اگر به یار و کمکی نیاز داری، بیاور/ امّا من هیچ نیازی به یار ندارم. 52. دو جنگجو  پیمان بستند/ که کسی در جنگ به آنان کمک نکند.               درس سوم/ رستم و اسفندیار  (2)   1. آن دو پهلوان کمان و  تیر خدنگ را گرفتند  که خورشید  . رنگ از چهره خورشیداز ترس رفت .   2. از نوک فلزی تيرها،آتش جنگ روشن شد  و با این تیرها انگار زره بر تنشان دوخته می شد.   3. اسفند یار به خاطر  شدت جنگ غمگین شد و ابروهایش از خشم پر از چین و شکن شد.   4. هنگامی که اسفندیار به کمان خود دست می برد بی تردید هیچ کس  از تیر او در امان نبود.   5. هنگامی که اسفندیار شست را از زه رها کرد و تیر را پرتاب کرد،  تن رستم و اسب او رخش جنگی زخمی شد.   6. هنگامی که رستم و رخش از جنگ با اسفندیار درمانده شدند ،از سر بیچارگی تدبیری اندیشید .   7. رستم مانند باد به سرعت از رخش پیاده شد و به طرف تپه بلندی رفت (فرار کرد ).   8. رخش سفید رنگ و درخشان به سمت خانه رفت و از صاحب خود (رستم ) جدا شد.   9. تمام پيكر رستم پر از خون شد و آن هيكل نیرومند سست و لرزان شد . مگر تو ای مرد سیستانی، کمان و نیرو و قدرت مرا فراموش کردی؟    تو به سبب نیرنگ زال این چنین سالم هستی/ وگرنه در حال مرگ بودی.    امروز بدن تو را چنان می کوبم/ که از این پس پدرت، زال، تو را زنده نبیند.   از خداوند پاک که جهان در دست قدرت اوست، بترس/ و عقل و احساس خود را تباه مکن (بر خلافِ عقل و احساس خود عمل مکن.    من امروز برای جنگیدن نیامدم/ بلکه برای حفظ آبرو و عذرخواهی آمده ام.   تو با من ستمکارانـه رفتار می کنی و می جنگـی/ و دو چشـم عقـل خـود را می بنـدی و عاقلانـه رفتار نمی کنی.    زه کمان را بست و کمان را آماده کرد و آن تیر گز/ که پیکان آن را در زهر پرورده بود،    آن تیر گز را در کمان نهاد/ و سر خویش را به سوی آسمان کرد.    گفت که ای خداوند پاک و آفریننده ی خورشید/ و ای افزاینده ی دانش و نیرو و فروغ ایزدی،    تو جان پاک و توان و روان مرا می بینی    که چقدر می کوشم تا شاید اسفندیار/ از جنگ صرف نظر کند.    تو می دانی که او با ستمکاری و بی عدالتی می جنگد/ و دم از جنگ و دلاوری می زند.    مرا به مکافات این گناه بازخواست نکن/ تو آفریننده ی ماه و تیر هستی.    رستم زود تیر گز را در کمان نهاد/ بدانگونه که سیمرغ دستور داده بود.    تیر را بر چشم اسفندیار زد/ و جهان در پیش چشمان اسفندیار تیره و تار شد (اسفندیار نابینا شد).    قامت بلند اسفندیار خمیده شد/ و با فرا رسیدن مرگ، دانش و شکوه از او دور گشت.     10. تو سیستانی مگر فراموش کردی که من چقدر قدرت در تیر اندازی و جنگ دارم .   11. تو اکنون با حیله و نيرنگ زال تندرست هستی و گر نه مرگ  تو نزدیک بود .   12.من امروز تو به زمین می کوبم تا از این پس دیگر زال تو را زنده نبیند.   13. از خداوند جهان بترس و عقل و خرد خود را به خاطر احساست تباه نکن (تابع احساسات خودت نباش).   14.من امروز برای جنگ به میدان نیامدم بلکه برای عذر خواهی و حفظ آبرو و اعتبار آمده ام .   15. تو با من ظالمانه رفتار مي كني و عقل و خرد خود را نادیده گرفتی .   16. کمان را آماده کرد و تیر درخت گز را در آن نهاد ؛ همان تیری که نوک آن به آب (زر) آغشته بود .   17. تیر درخت گز را در کمان آماده كشيد و سر خویش را به سوی آسمان بلند کرد .   18. گفت: ای خداوند آفريننده خورشید و افزایش دهنده ی دانش و شكوه و قدرت .   19. تو جان پاک مرا می بینی و از قدرت من خبر داری و از فکر و اندیشه من خبر داری.   20. که تلاش فراوانی کردم تا اسفندیار از جنگ صرف نظر کند .   21.  تو میدانی که اسفندیار ظالمانه برخورد می کند و ادعای مردانگی می کند.   22. مرا به خاطر این گناهم (کشتن اسفندیار) کیفر و مجازات نکن؛ ای آفريننده ماه و ستاره .   23. رستم تیر گز را همان گونه که سیمرغ گفته بود در کمان قرار داد.   24. تیر را بر چشم اسفندیار زد و جهان در مقابل چشمان آن دلاور تیره و تار شد.   25. قامت اسفندیار خم شد و بر زمین افتاد و شکوه و عظمت پادشاهی از او رفت .

ادامه نوشته

توضیح درس چهارم و پنجم ادبیات فارسی سال سوم ریاضی و تجربی

 فصل دوم *

عناصر داستان :        

* مهم ترین عناصر داستان را نام ببرید :
۱- شخصیت و قهرمان
  ۲- راوی داستان یا زاویه ی دید  ۳- هسته یا طرح داستان ۴- درون مایه  ۵- لحن

ادامه نوشته

کنايات ومعني لغات ، تركيبات و ابيات درس رستم و اشكبوس

ب1 : كجا : كه / برخروشيد : نعره زد ، فريادكشيد / برسان : مانند / كوس : طبل بزرگ جنگي/ ب2 : نبرد جستن : جنگی و پر خاشجو بودن / سربه گرد آوردن ک : نابود گشتن/   ب3 : شدن : رفتن / گبر :نوعي جامه‌ي جنگي ، خفتان /  گرد رزم به اندر آمد به ابر : رسیدن به حد نهایت جنگ / ب4 : برآویختن : گلاویز شدن / ب5 : گران : سنگين / سپهر : آسمان / آبنوس شدن : پر از گرد و غبار شدن / ب6 : برآهيخت : بالا بُرد / غمي شد : خسته شد / سران : افراد مبارز / ب7 : ستوه : درمانده و ملول / روی پیچیدن : روی برگرداندن ، فرار کردن/  ب8 : قلب سپاه : مقر فرماندهي سپاه / بزد اسب : به اسبش اشاره كرد / بر : نزد / ب9 : جام باده جفت بودن : اهل بزم و خوشگذرانی بودن /  ب10 : به آيين بدار : منظّم كن / كارزار : جنگ و نبرد / ب11 : كمر : كمربند / كمان به زه : كمان به زه بسته و آماده ، ( معمولاً پس از تيراندازي زه كمان را مي‌گشودند « باز مي‌كردند »  تا كمان قابليت ارتجاع خود را از دست ندهد و چون به تيراندازي نياز داشتند ، زه را در كمان مي‌كردند )ب12 : رزم آزمای  : جنگجو / باز جای شدن: فرار کردن ، نايستادن/ ب13 :  عنان‌گران کردن : توقف کردن ، ایستاندن اسب ، افسار اسب را كشيدن /خيره ماندن : تعجب كردن / ب14 : خندان: با تمسخر (یکی از معانی با کنایه‌ای واژه )/ ب 15 :تهمتن: رستم / کام دیدن: به آرزو رسیدن/  ب16 : ترگ : كلاه‌خود / بارگي : اسب ، « باره » نيز به همين معني است/ پتگ ترگ بودن : عامل مرگ بودن / ب17 : سر : مجاز از تن و وجود / به‌يكبارگي : بي‌ترديد / ب18 :  پرخاش‌جوي : جنگجوي ،عربده جوي / بيهده مرد : نابکار /ب19 : سر سركشان زير سنگ آوردن : دشمنان را شكست دادن / ب20 : شير و نهنگ و پلنگ : استعاره از افراد دلاور / ب 21 : نبرده: جنگ جو ب 23 : خندان شدن :مورد تمسخر قرار گرفتن / انجمن : جمعيت /  ب24 : به از : بهتر است از / ب25 : سليح : ممال سلاح /  فسوس :مسخره كردن ، غير جدي بودن / مزيح : ممال مزاح / ب 26 : زمان سر آوردن: مردن ، فرا رسیدن مرگ/ ب27 : نازش : الف) نازَش : نازيدن او ( ش = مضافً اليه ) ، ب)  نازِش : نازيدن ( ش = وند اشتقاقي ) مثل : روش ، پرش و ... / گران مایه : ارزشمند / کمان زه کردن : آماده‌ی تیر اندازی شدن / ب 28 : ز بالا به روی اندر آمدن : نقش زمین شدن/ ب29 : آواز : صداي بلند / گران‌مايه جفت : منظور اسب اشكبوس است/ ب30 : سزد : شايسته است / در کنار داشتن : در آغوش گرفتن / ب31 : سندروس : در اين درس فقط زردي آن منظور است /  ب32 : خيره‌خير : بيهوده / باریدن : فرود آمدن به شدّت و کثرت هر چیز / ب34 : گزين كردن : انتخاب كردن / چوبه : تيري كه از جنس چوب خدنگ باشد ( به نظر ميرسد در اين درس منظور واحد شمارش تير باشد كه از لحاظ دستوري مميّز محسوب مي‌شود) / خدنگ : درختي است بسيار سخت كه از چوب آن تير و نيزه و زين اسب سازند / ب35 : الماس پيكان : تيري كه نوك آن سخت برنده و درخشان و جلا داده باشد / پر عقاب بر تير بستن : معمولاً براي آن‌كه تير پس از رها شدن از كمان منحرف نشو.د ، به قسمت انتهاي آن پر عقاب مي‌بستند / ب36 : كمان را به چنگ مالیدن: ابراز خشم کردن/ شست : انگشتر مانندي از جنس استخوان بود كه در انگشت شست مي‌كردند و در وقت كمان‌داري ، زه كمان را با آن مي‌گرفتند / ب37 : راست (اول) : دست راست / چپ : دست چپ / خم چرخ چاچي : منظور كمان است / چاچ: شهري بوده است كه در آن تير و كمان‌هاي خوب و محكم مي‌ساختند / ب38 : سوفار : دهانه‌ي تير ، جايي از تير كه چلّه‌ي كمان را در آن بند كنند / سوفار به پهناي گوش آمدن : در آخرين لحظه‌ي تيراندازي قرار گرفتن شاخ گوزنان : منظور كمان است ( توضيح آن‌كه گاهي كمان را از شاخ گوزن مي‌ساختند) / ب 39 : بوسیدن : مماس شدن / ب 40 : بوسه دادن : ابراز تقدیر و احترام و علاقه کردن( دست بوسی کنایه از ابراز احترام است )/ ب 41 : احسنت و زه گفتن : تشویق کردن/  زه : آفرين ، كلمه‌اي كه در محل تحسين مي‌گويند ( اسم صوت )/  ب 42 : اندر زمان جان دادن: مردن 

نكاتي پيرامون رستم و اشكبوس

«اشکبوس.»[ اَ کَ / ا ] [اخ ]( نام مبارزي است کشاني که به مدد افراسياب آمده بود و افراسياب او را به ياري پيران ويسه فرستاد و رستم پياده به ميدان او آمد و به يک تيرش به قتل آورد. )هفت قلزم( )برهان(. نام مبارزي است که به مدد افراسياب آمده بود و رستم او را کشت. )غياث(. وصاحب آنندراج آرد: نام مبارزي که بمدد افراسياب آمده و رستم او راکشته :

سواري که بد نام او اشکبوس   همي برخروشيد مانند کوس. (فردوسي )

از اشکبوس گريه تاثير غم مخور  کز رستم است عشق تو فيروزجنگترتاثير.

و صاحب مويد الفضلا آرد: نام مبارزي کياني که به مدد افراسياب آمده بود و افراسياب او را به ياري پيران سرلشکر خويش که به توس بن نوذرشاه سرلشکر ايرانيان به جنگ بود فرستاد. چون اشکبوس به ميدان آمد رهام بن گودرز در ميدان رفت و چون به مبارزت با اشکبوس برنيامد از پيش او گريخت. رستم کوفته راه بود بناء عليه رستم پياده در ميدان آمد و به زخم تير اشکبوس را کشت. کذا في شرفنامه - انتهي. و

ادامه نوشته

شرح ابیات رستم و اشکبوس(ادبیات 2 دبیرستان)

رستم و اشکبوس

1-  پهلوانی که نامش اشکبوس بود مانند طبل جنگی فریاد کشید

2-  به ایران آمد تا برای جنگ رقیبی پیدا کند و او را شکست بدهد

3-  رهام در حالی که کلاه و لباس جنگی پوشیده بود به سرعت وارد میدان شد و گرد و خاکی به راه انداخت که به آسمان ها رسیده بود.

4-  رهام با اشکبوس مشغول جنگ گردید و از هر دو سپاه صدای طبل و شیپور بلند شد.

5-  اشکبوس گرز سنگین در دست گرفت و زمین برای تحمل او هم چون آهن محکم گردید و آسمان پر از گرد و خاک شد.

6-   رهام گرز سنگین را بلند کرد و به خاطر سنگینی گرز دست هر دو پهلوان خسته شد.

7-  وقتی رهام از جنگ با اشکبوس خسته شد فرار کرد و به سوی کوه رفت.

8-  از مرکز سپاه توس فریاد کشید و اسب خود را به حرکت در آورد تا نزد اشکبوس بیاید.

9-  رستم ناراحت شد و به توس گفت رهام اهل جنگ نمی باشد و فردی خوش گذران است.

ادامه نوشته

طرح اسلیم

Slide Show

توضیحات درس اول تا 3 ادبیات فارسی 1

توضیحات درس اول

معنای برخی از جملات و عبارات مهم که توضیح آنها در کتاب نیامده است.

1- سپاس و آفرین ایزد جهان آفرین راست: در این جمله،آفرین اول به معنای سپاس و ستایش  و آفرین دوم از مصدر آفریدن و به معنای خالق است- معنای جمله: سپاس و ستایش مخصوص خداوندی است که جهان را خلق کرده است.

2- آن که اختران رخشان به پرتو روشنی و پاکی او تابنده اند: پرتو به معنای نور است- معنای جمله: آن کسی که ستارگان درخشان به واسطه ی نور و پاکی او می درخشند.

3- و چرخ گردان به خواست و فرمان او پاینده: چرخ گردان: آسمان- پاینده:پابرجا- معنای جمله: آسمان به فرمان و اراده ی خداوند پابرجاست.

4- دهنده ای که خواستن جز از او نیست خوش گوار: بخشنده ای که در خواست کردن جز از او شیرین و گوارا نیست.

5- هست کننده از نیستی،نیست کننده پس از هستی: موجودات را از عالم نیستی به عالم هستی می آورد و سپس به جهان آخرت می برد.. مفهوم جمله:خدایی که زنده می کند و می میراند.

6- خدایی او راست درخورنده: خدایی شایسته ی اوست.

7- ارجمند گرداننده ی بندگان از خواری ، در پای افکننده ی گردنکشان از سروری:بندگان خود را از پستی و ذلّت به بزرگی می رساند و زورگویان را از بزرگی به خواری می اندازد.

8- بلندی و برتری از درگاه او جوی و بس: بس به معنای فقط- معنای جمله: سربلندی و سرافرازی را فقط از درگاه خدا بخواه.

9- ندانم چه ای هرچه هستی تویی: تو را خوب نمی شناسم اما هرچه موجود است از توست.

10- پیمبر باز پسین: آخرین پیامبر

11- پیشرو پیمبران پیشین: راهنما و جلودار پیامبران قبل از خود

12- تا باد و آب و آتش و خاک در آفرینش بر کار است و گل بر شاخسار هم بستر خار:مفهوم جمله: تا زمانی که جهان آفرینش و زندگی وجود دارد. توضیح: (علمای گذشته جهان خلقت را ترکیبی از چهار عنصر باد- آب – خاک و آتش می دانستند که در نتیجه ی تأثیر ستارگان و سیارات بر آنان خلق می شدند.)

ادامه نوشته

دانلود سوالات عمومی  کنکورریاضی 1392

http://persiandrive.com/3394

جهت دریافت پی دی اف سوالات عمومی کنکور زیاضی سال 1392آدرس بالا را کلیک کنید.


عكس متحرك از گل  و دسته گلهای زیبا-www.jazzaab.ir

در امواج رود سند

dini-17.gif

اين شعردرمورددلاوري هاي جلال الدين محمدخوارزمشاه است كه دربرابرچنگيزخان مغول باشجاعت ايستادگي كرد و دكتر مهدي حميدي (1293-1365 ه.ش)ازشاعران تواناي معاصر،شهامت و پايداري او را در سروده اي زيبا (در قالب چهار پاره يا دوبيتي به هم پيوسته ) به تصوير كشيده است.

1- به مغرب سينه مالان قرص خورشيد...

سينه مالان=سينه خيز،سینه خیزرفتن خورشيدتشخيص دارد-گردزعفران رنگ =استعاره ازآفتاب زردرنگ (گردي زعفران رنگ درواقع تشبيه داردگردي همانندزعفران)

قرص خورشيداستعاره ازعظمت وجاه وجلال حكومت خوارزمشاهيان خورشيدكه همچون انساني زخمي پنداشته شده كه به آهستگي پشت کوه پناه مي گيرد ،استعاره مكنيه و تشخيص است.

معني و مفهوم=قرص خورشيدبه آرامي ودركمال ناتواني همچون انساني زخمي كه خون ازسروروی اوجاري است ، سينه خيزدرپشت كوه ها پنهان مي شود.(خورشيدعظمت وجاه وجلال حكومت خوارزمشاهيان روبه نابودي بود)وخورشيدهنگام غروب پرتوزرد وبي رمق خودرا برروي نيزه ها و نيزه داران مي پاشاند (شاعر بافضاسازي دراين دوبيت ودوبيت بعدي ، صحنه غمگين و خونين جبهه ي نبردرابه نمايش مي گذارد)

ادامه نوشته

سوالات درسی ادبیا ت سال دوم


         [تصویر: salavat.gif]                                                    

درس دوم :

لغت :1- در مصراع «دليري كجا نام او اشكبوس» كجا ؛ يعني ... : كه
2- «گرزگران» به چه معني است؟ گرز سنگين
3- «برآهيختن» ؛ يعني ... : بيرون كشيدن

4- «سوفار» به چه معني است؟ انتهاي تير


ادامه نوشته

زبان چیست؟

زبان چيست؟                                      

تعريف زبان به نحوي كه مورد قبول همه­ي زبان­شناسان و ديگر دانشمندان باشد مقدور نيست. اين اشكال از طبيعت زبان ناشي مي­شود. زبان پديده­ي پيچيده­اي است كه مي­توان آن را از جنبه­هاي گوناگون مطالعه كرد:

- زبان يك نهاد مهم اجتماعي­ست.

- زبان وسيله­ي بيان افكار و احساسات است.

- مهم­ترين وسيله براي ايجاد يك ارتباط است.

- وسيله­ي تفكر است.

- در دنياي معاصر اطلاعات الكترونيك به وسيله­ي زبان منتقل مي­شود.

ادامه نوشته