زبان چیست؟
در كتاب زبان فارسي 1- ص 5 ميخوانيم: زبان يك نظام است. آيا ميدانيد معني اين جمله چيست؟
به جملهي زير دقت كنيد:
«مينا كتاب ميخواند.»
اين نظام كوچك از سه دستگاه يا قطعهي كوچكتر ساختهشده و قطعات در كنار يكديگر قرار گرفتهاند. اين ويژگي دوساختي بودن زبان است يعني واژهها علاوه بر مفهومي كه به ذهن انسان متبادر ميكنند در ساخت بزرگتري قرار ميگيرند و يك معناي جديد خلق ميكنند.
حالا فرض كنيد جاي اين قطعات تغيير كند : ميخواند مينا كتاب / كتاب مينا ميخواند /كتاب ميخواند مينا /...
هيچ كدام از نظامهاي ساختهشدهي جديد نميتواند پيام جملهي اول را منتقل كند. از طرفي ما ميدانيم اين نظام كوچك از دستگاههايي ساخته شدهاست كه اسمهايشان نهاد، مفعول و فعل است.
ما ميتوانيم به جاي هر كدام از اين قطعات. قطعات ديگري بگذاريم و دستگاه همچنان به كار خود ادامه دهد. مثلاً بگوييم:
مريم كتاب ميخواند.
مريم روزنامه ميخواند.
مريم روزنامه ورق ميزند.
اين ويژگي ناشي از زايايي زبان است يعني ميتوان با استفاده از الگوهاي محدود در زبان جملات نامحدود ساخت.
آيا هيچ با خود انديشيدهايد كه جملات چه مراحلي را طي ميكنند تا كامل شوند؟
كلمات در يك زبان مثل موجودات زنده هستند. به دنيا ميآيند، زندگي ميكنند و ميميرند. زبان مثل كشوريست كه بيشترسكنهي آن بومي هستند ولي گاهي سكنهي غير بومي هم در آن يافت ميشود. آيا ميتوانيد بعضي از سكنهي غير بومي زبان فارسي را مثال بزنيد؟ با هم بعضي از آنها را مرورميكنيم:
كامپيوتر، تلويزيون، پكِيج ، پليس ،دفتر، عالِم، سنّت، ...
شما هم فكر كنيد، در روزنامه، كتاب يا مجلّه بگرديد، به برنامه هاي تلويزيون نگاه كنيد و چند كلمهي غير بومي مثال بزنيد.
بعضي از اين كلمههاي غير بومي از زبان عربي به زبان فارسي وارد شدهاند و آنقدر سابقه دارند و فراوانند كه ديگر بخشي از زبان فارسي شدهاند و در حقيقت بسياري از آنها را بايد بومي به شمار آورد! ولي واژههاي زبانهاي ديگر مثل، لاتين، انگليسي و فرانسه كمترند.
هميشه اهل هر زبان تا وقتي كه براي يك مفهوم واژهاي در زبانشان نداشتهباشند تصوري هم راجع به آن ندارند. مثلاً تا وقتي كه يك فارسيزبان با كامپيوتر آشنايي نداشت چنين شيئي برايش وجود خارجي هم نداشت اما به محض شناسایی این واژه، شیء نیز برايش وجود خارجي پيدا ميكند. درست مثل «برف» از نظر كسي كه در يك ناحيهي بسيار گرمسير زندگي ميكند و نميداند چيست؛ اما اگر همين فرد دربارهي برف چيزي بخواند يا تصويري از آن ببيند برف برايش هويّت خارجي هم پيدا ميكند و ميتواند دربارهاش حرف بزند يا فكر كند یا بنويسد. از طرف ديگر، زبان اين توانايي را به ما مي دهد كه بتوانيم براي موجوداتي خيالي وجود خارجي قائل شويم؛ يعني برايشان تصويري تخيلي تجسم كنيم؛ مثل تصوري كه انسانها از ديو، بشقاب پرنده يا پري دريايي دارند. اين موجودات در واقع وجود خارجي ندارند. اين موجودات ساختهي تخيّل انسانند ولي به محض شكل گرفتن اين تخيّل براي آنها شكل و تصويري هم خلق شد و حالا ما با شنيدن اين كلمات ياد تصوير يا شكلي ميفتيم كه در حقيقت وجود ندارد و فقط در داستانها، كتابها و شعرها ميتوان آنها را ديد. اين حالت را ويژگي نابهجايي زبان ميناميم.
سلامی چو بوی خوش آشنایی بدان مردم ِِدیده ی روشنایی