معنی شعر دماوندیه بهار
معنی دماوندیه
دماوند در این قصیده، در بندهای ابتدایی، در معنای حقیقی به کار رفته است اما رفته رفته به عنوان نمادی از روشنفکران جامعه به کار رفته است و از این جهت این ویژگیها مورد نظر شاعر است: ۱- گوشهگیری و انزوا ۲- دلگیری از مردم زمانه ۳- داشتنِ اندیشهایِ بلند و متفاوت از مردم زمانه.
* ای دیو سپید پای در بند / ای گنبد گیتی ای دماوند
دیو سپید: موجودی افسانهای و اساطیری در شاهنامه که به دست رستم کشته میشود.
ای دیو: تشخیص ای گنبد: تشخیص ای دماوند: تشخیص پای در بند بودن دماوند: تشخیص
مصراع اول، تلمیح دارد به داستان دیوسپید از هفتخوان رستم در شاهنامة فردوسی (جنگ رستم با دیوسپید)
اغراق: گنبد گیتی برای بلندی و رفعتِ دماوند اغراق شده است. واجآرایی: صامت «د»
معنی بیت: ای دماوند که مثل دیوسپید، اسیر و گرفتار هستی، ای دماوند که همانند بام جهان برافراشتهای.....
* از سیم به سر یکی کلهخود / زآهن به میان یکی کمربند
تشخیص: نسبت دادنِ کلاهخود و کمربند به کوه سیم: استعاره از برف میان: کمر کمربند آهن: استعاره از میانة کوه که پر از سنگها و صخرههای تیرهرنگ است. تشخیص: قراردادن سر و کمر برای کوه
تناسب (مراعات نظیر): سیم و آهن / سر و کلهخود / سر و میان / کلهخود و کمربند / میان و کمربند
معنی بیت: ای دماوند! تو کلاه جنگی سفیدی از نقره (برف) بر سر نهادهای و کمربندی آهنین (صخرهها و سنگها) به کمر بستهای.
* تا چشم بشر نبیندت روی / بنهفته به ابر، چهر دلبند
تا: حرف ربط بیان علت، به معنیِ «به این دلیل که» «ت» در «نبیندت روی» مضاف الیهِ «روی»
تشخیص: نسبت دادن روی و چهره به دماوند و نهفته شدن از مردم تناسب: روی، چهره و چشم
بیت حُسن تعلیل دارد: شاعر علت بلندی و پنهانشدنِ قلة دماوند را پشت ابرها، بیزاری و دوری کردن از مردم نادان میداند.
بیت به ارتفاع کوه دماوند و ناخشنودی دماوند از مردم روزگار اشاره دارد.
معنی بیت: چهرة زیبای خود را در ابرها پنهان کردهای تا این که چشم بشر روی تو را نبیند.
* تا وارهی از دم ستوران / وین مردم نحس دیومانند
وارهی: رهاشوی دَم: مجاز از مصاحبت و همسخنی تشبیه: مردم دیومانند
ستوران: چهارپایان، حیوانات، استعاره از انسانهای پست و نادان این بیت با بیت بعد، موقوف المعانی است.
معنی بیت: برای اینکه از همصحبتی و همنشینی مردم نادان و شومِ دیوصفت رهایی یابی .......
ارتباط معنایی دارد با: از این دیومردم که دام و دَدَند / نهان شو که همصحبتانِ بدند
* با شیر سپهر بسته پیمان / با اختر سعد کرده پیوند
شیر سپهر: آفتاب (به اعتبار آن که برج اسد خانة اوست) اختر سعد: ستارة مشتری است که سعد اکبر است.
تشخیص: پیمان بستن دماوند با خورشید / پیوند دماوند با مشتری اختر، سپهر: تناسب
کنایه: مصرع اول و دوم کنایهای ازارتفاع یافتن دماوند هستند. بیت دارای اغراق است
این بیت حُسن تعلیل نیز دارد: شاعر علت ارتفاعیافتن دماوند را تلاش او برای دوری از مردم زمانه میداند.
معنی بیت: با آفتاب پیمان بستهای و با ستارة مشتری پیوند و ارتباط برقرار کردهای.
* چون گشت زمین ز جور گردون / چونین خفه و خموش و آوند
گردون: فلک، آسمان (در اینجا روزگار) آوند: معلق جور گردون: تشخیص
خفه و خموش گشتن زمین: تشخیص چونین: قید تشبیه این بیت با بیت بعدی موقوف المعانی دارد.
معنی بیت: وقتی که زمین از ظلم و ستمِ اسمان (روزگار) چنین خفه و ساکت و معلق شد ....
* بنواخت ز خشم بر فلک مشت / آن مشت تویی تو ای دماوند
مشت کوبیدن زمین به فلک: تشخیص ای دماوند: تشخیص
تو مشت هستی: تشبیه واجآرایی: صامت «ت» و «ش»
معنی بیت: از شدت خشم، زمین، مشتی بر فلک کوبید و تو ای دماوند آن مشت زمین هستی.
* تو مشت درشت روزگاری / از گردش قرنها پسافکند
پسافکند: پس افکنده، میراث (صفت مفعولی مرکب مرخم) تشبیه: دماوند به مشت مشت روزگار: تشخیص
معنی بیت: ای دماوند! تو مشت بزرگِ خشم و اعتراض دیرینة روزگار هستی که از گذشت ایام به ما ارث رسیدهای.
* ای مشت زمین بر آسمان شو / بر وی بنواز ضربتی چند
مشت زمین: تشخیص و استعاره از دماوند بر آسمان شو: به آسمان برو
ضربتی چند: ترکیب وصفی مقلوب چند: صفت مبهم زمین، آسمان: تناسب و تضاد
شو: برو مرجع ضمیرِ «وی»، آسمان است. بنواز: بزن مصرع دوم: تشخیص
معنی بیت: ای دماوند که مشت زمین هستی! به آسمان برو و چند ضربه بر آن بکوب. (علیه ظلم قیام کن)
* نی نی تو نه مشت روزگاری / ای کوه نیَم ز گفته خرسند
نی نی: قید نفی مشت روزگار: اضافة استعاری (تشخیص) نیَم: نیستم
ای کوه: تشخیص گفته: مقصود شاعر، تشبیه در بیت قبلی است یعنی همان تشبیه دماوند به مشت.
معنی بیت: نه نه تو مشت روزگار نیستی. ای کوه من از این سخن خود (تشبیه دماوند به مشت) راضی نیستم.
- شاعر به این دلیل از تشبیه دماوند به مشت روزگار راضی نیست که مشت نشانة اعتراض و ستیز است در حالی که دماوند (مردم تهران یا روشنفکران جامعه) در مقابل ظلم و دشمنان خارجی سکوت کرده است.
* تو قلب فسردة زمینی / از درد ورم نموده یک چند
فسرده: یخزده، منجمد تشبیه: کوه دماوند به قلب فسردة زمین تشبیه شده است وَرَم: استعاره از برآمدگی کوه
قلب زمین: تشخیص قلب، درد، ورم: تناسب یک چند: قید مقدار
معنی بیت: ای دماوند! تو قلب سرد و منجمد زمین هستی که از شدت درد و ناراحتی مقداری ورم کرده است.
* تا درد و ورم فرونشیند / کافور بر آن ضماد کردند
تا: حرف ربط به معنیِ «برای اینکه» ورم: استعاره از برآمدگی کوه کافور: استعاره از برفهای قلة دماوند
کافور: مادة معطر جامدی که از گیاهانی چون ریحان، بابونه و چند نوع درخت به دست میآید. در قدیم به عنوان مرهم و دارو روی زخم میمالیدند. ضماد کردن: بستن چیزی بر زخم، مرهم نهادن درد، ورم، ضماد: تناسب بیت حُسن تعلیل دارد.
معنی بیت: برای اینکه درد و ورم تو آرام بگیرد و اندکی تسکین یابد مرهمی از برف بر ورم تو نهادهاند.
* شو منفجر ای دل زمانه / وان آتش خود نهفته مپسند
دلِ زمانه: اضافة استعاری (تشخیص) دلِ زمانه: استعاره از دماوند
آتش: استعاره از خشم درونی نهفته: صفت مفعولی در نقش قید
معنی بیت: ای کوه دماوند که چون قلب زمانه هستی، آتشفشان کن و بیش از این راضی مباش که آتش درونت نهفته بماند.
* خامش منشین سخن همی گوی / افسرده مباش خوش همی خند
خامش نشستن، سخن گفتن: تضاد افسرده بودن و خوش خندیدن: تضاد همی گوی: بگو (فعل امر)
تشخیص: سخن گفتن، خندیدن و خاموش نبودن دماوند خاموش، افسرده: تناسب خوش: قید کیفیت
همیخند: بخند (فعل امر) خوش خندیدن: کنایه از افسردگی به در آمدن خاموش منشین: کنایه از سخن بگو
معنی بیت: ای دماوند (آگاهان خاموش جامعه) خاموش و آرام نباش و چیزی بگو (اعتراض کن)، غمگین و ناراحت نباش و با خوشحالی بخند. * پنهان مکن آتش درون را / زین سوختهجان شنو یکی پند
آتش: استعاره از خشم درونی آتش، سوخته: تناسب واجآرایی: صامت «ن»
سوختهجان: صفتِ مرکب، جانشین اسم. منظور «خودِ شاعر» است و مخاطبِ شاعر «کوه دماوند» است.
معنی بیت: ای دماوند! خشم درونیات را در دلت پنهان نکن، بیرون بریز و از این شاعرِ دلسوختة دردمند پندی بشنو.
* گر آتش دل نهفته داری / سوزد جانت به جانت سوگند
آتش دل: استعاره از خشم درونی سوختن جان: کنایه از نابود شدن
«ت» در «جانت» در هر دو مورد نقش مضاف الیهی دارد.
توجه: فعلِ «میخورم» به قرینة معنوی محذوف است و بیت سه جمله دارد.
معنی بیت: اگر آتش درونت را بیرون نریزی و در دلت پنهان کنی به جان تو سوگند میخورم که جانت (وجودت) را نابود میسازد.* ای مادر سرسپید بشنو / این پند سیاه بخت فرزند
سر: مجازاْ مو مادر سر سپید: استعاره از دماوند سپید سیاه: تضاد و تناسب
سیاه بخت فرزند: ترکیب وصفی مقلوب. منظور خود شاعر «ملکالشعرا بهار» است.
سرسپیدی: کنایه از پیری (اشاره به برف قلة دماوند)
معنی بیت: ای دماوند! ای مادر سرسپید من! این پند فرزند بدبخت خود را بشنو.
* از سر بکش آن سپید معجر / بنشین به یکی کبود اورند
معجر: روسری، چارقد اورند: اورنگ، تخت. مجازاْ فر و شکوه شأن و شوکت.
سپید معجر: ترکیب وصفی مقلوب. استعاره از برف روی کوه معجر سپید بر سر داشتن: کنایه از ناتوانی و عجز
بر اورند نشستن: کنایه از قدرتنمایی کردن، حکومت کردن سپید، کبود: تضاد و تناسب
سپید معجر و کبود اورند: ترکیب وصفی مقلوب (معجرِ سپید، اورندِ کبود)
معنی بیت: ای دماوند دست از ناتوانی بکش و قدرت خود را نمایان کن.
* بگرای چو اژدهای گرزه / بخروش چو شرزه شیر ارغند
بگرای: حملهور شو (حرکت کن) فعل امر از گراییدن شیر شرزه: شیر خشمگین
ارغند: خشمگین و قهرآلود گرزه: نوعی افعی دارای سم مهلک شرزه: خشمگین، زورمند، قوی
گرزه، شرزه: جناس ناقص در بیت، تشبیه وجود دارد. (مصرع اول و دوم)
معنی بیت: مانند اژدهای بزرگ و کُشنده، حملهور شو و مانند شیر خشمگین و قهرآلود، فریاد و خروشی برآور.
* بفکن ز پی این اساس تزویر / بگسل ز پی این نژاد و پیوند
پی: پایه، اساس اساس تزویر: پایههای حکومت ریاکار، اضافة استعاری
از پی افکندن: کنایه از نابودی کامل از پی گسلیدن: کنایه از نابودی کامل
تزویر: دروغپردازی، فریب دادن، دورویی کردن، ریاکاری پی، اساس: تناسب
این نژاد و پیوند: منظور شاهان سلسلة پهلوی نژاد پیوند: تناسب
موازنه: کلمات دو مصرع در قرینة هم دیگر، هم وزن هستند.
معنی بیت: پایههای این بنای ظلم و ریا را ریشهکن ساز و نسل و نژاد این حاکمان ظالم را نابود کن.
* بر کَن ز بُن این بنا که باید / از ریشه بنای ظلم برکند
واجآرایی در «ب» به منظور اصرار در برکندن نظام ظالمانة پهلوی از بن برکندن: کنایه از نابودکردن کامل
از ریشه برکندن: کنایه از نابودی کامل برکن، برکند: اشتقاق «بنا» در مصرع اول: استعاره از ظلم
بنای ظلم: تشبیه (ظلم به بنا تشبیه شده است) باید برکند: فعل مصرع دوم
معنی بیت: این بنای ظلم را نابود کن زیرا بنای ظلم را باید از ریشه برکند و نابود ساخت.
* زین بیخردان سِفله بستان / دادِ دلِ مردمِ خردمند
سفله: پست و فرومایه دادِ دل: حق و حقوق مردم بیخرد، خردمند: تضاد
بیخردان سفله: حاکمان ظالم زمان شاعر واجآرایی صامت «د» و مصوت « -ِ »
معنی بیت: از این حاکمان بیعقلِ پست و فرومایه، حق انسانهای خردمند و آگاه را بگیر.
پاسخ خودآزمایی
ج۱- «سیم» استعاره از برف و «کمربند» بخش میانی کوه که پوشیده از سنگ و صخره و بدون برف است.
ج۲- به بلندی و رفعت کوه دماوند
ج۳- زیرا مشت نشانة اعتراض و پرخاشگری است در حالی که دماوند در موضع قیام و اعتراض نبوده و خاموش و ساکت است در نتیجه از تشبیه دماوند به مشت روزگار منصرف میشود و دماوند را به عنوان مظهر درد و اندوه جامعه به قلب منجمد زمین تشبیه میکند و حالت خفقان حاکم بر جامعه را توصیف میکند.
ج۴- برای این که چشم بشر، چهرة او را نبیند و از مصاحبت و همنشینی مردم نادان و شوم دیوصفت که در برابر ظلم و ستم، سکوت اختیار کردهاند، دور باشد.
ج۵- «ورم» استعاره از برآمدگی کوه دماوند و «کافور» استعاره از برف است.
ج۶- خودِ شاعر (ملک الشعرا بهار)
ج۷- دماوند، نماد آگاهان خاموش جامعه
موفق باشید عزیزان من