خلاصه ی چند رمان معرفی شده در ادبیات دوم متوسطه

 


ـ چشمهایش بزرگ علوی 1331 (رقعی، 287 صفحه)

استاد " ماكان" نقاش بزرگ كه یكی از مبارزان علیه دیكتاتوری رضاخان بوده، در تبعید درمی‌گذرد. جزو آثار باقی مانده او پرده‌ای است به نام "چشمهایش". چشم‌های زنی كه گویا رازی را در خود پنهان كرده است. راوی داستان كه ناظم مدرسه و نمایشگاه نقاشی است دچار كنجكاوی سوزانی است كه راز این چشم‌ها را دریابد. بنابراین سعی می‌كند "مدل" را یافته و درباره ارتباطش با استاد ا زاو بپرسد. پس از چند سال، ناظم مدل را می‌یابد و در خانه مجلل او با هم به گفتگو می‌نشینند. زن می‌گوید كه دختر خاندان متعینی بوده كه به خاطر زیبایی‌اش توجه مردان بسیاری را جلب می‌كرده است. اما مردان و عشق بازیچه او بوده اند. تنها در برخورد با استاد كسی را می‌یابد كه اساساً توجهی به جمال و جاذبه وی ندارد. زن برای جلب توجه استاد در تهران و اروپا با تشكیلات مخفی كه زیرنظر استاد است همكاری می‌كند، تا سرانجام به وی نزدیك می‌شود. اما استاد نه فداكاری او را جدی می‌گیرد و نه پی به كنه احساسات و عواطفش می‌برد. در عوض در برابر او، و بخصوص از چشم‌هایش هراسی گنگ ابراز می‌كند. در پایان استاد گرفتار پلیس می‌شود، و زن پیشنهاد ازدواج رئیس شهربانی را، كه یكی از خواستاران قدیمی اوست، می‌پذیرد به شرط آن كه استاد از مرگ نجاتی ابد. استاد به تبعید می‌رود و البته هیچگاه از فداكاری زن آگاه نمی‌شود. او تمام حسیات و تلقیات خود را در قبال زن در پرده‌ای به نام "چشمهایش" به یادگار نهاده است. در این چشم‌ها بطور كل زنی مرموز، اما به هر حال دمدمی مزاج و هوسباز و خطرناك متجلی است: زن می‌داند كه استاد هیچگاه به ژرفای روح او پی نبرده و این چشم‌ها از آن ا و نیست.

ادامه نوشته

متن عربی شعرهای «ازیک انسان » و «در بیابان های تبعید »( ادبیات دوم متوسطه )

عن انسان

وضعوا علي فمه السلاسل

ربطوا يديه بصخرة الموتي

و قالوا : انت قاتل

اخذوا طعامه و الملابس و البيارق

و رموه في زنزانة الموتي

و قالوا : انت سارق

سلول اموات

طردوه من كل المرافئ

اخذوا حبيبته الصغيرة

ثم قالوا:انت لاجئ

يا دامي العينين و الكفين

ان الليل زائل

لا غرفةالتوقيف باقية

ولا زرد السلاسل

نيرون مات و لم تمت روما

بعينيها تقاتل

و حبوب سنبلة تموت

ستملا الوادي سنابل

بر دره ها خواهد پراكند

محمود درويش

ادامه نوشته

شرح متون زبان و ادبیات فارسی چهارم متوسطه ( نوبت دوم )

افسانه ي عاشقي.
1- نقل كرده اند كه واعظي سخندان در مجلس موعظه اي حضور داشت
2. در باره ي عشق سخنان لطيفي مي گفت و داستان ها مي پرداخت
3. كسي كه خر خود را گم كرده بود از كنار واعظ گذشت و از او درباره ي گم شده ي خود پرس و جو كرد
4. واعظ فرياد زد امروز چه كسي در مجلس حضور دارد كه خاطرش از عشق روشن نشده باشد
5. نه رنج و بلاي عشق را تجربه كرده باشد و نه جور و جفاي زيبارويان را تحمل كرده باشد
6. مرد نادان و ساده لوحي كه هرگز درد عشق در دلش پديد نيامده بود از جا بلند شد
7. و گفت اي مرد نيك و ستايش شده ي روزگار آن كس كه از عشق هرگز بهره اي نداشت منم
8. واعظ مرد خر گم كرده را صدا زد و گفت : خر تو اين است افسار بياور .

گروه قیدی1قصه ي عينکم
1-هنوز در خانه ي اول حافظه ام باقي است: هنوز خوب به ياد دارم/ 2- تعليمي: عصا فرنگي مآب: کسی که مانند فرنگیان(غربی ها ) رفتار می کند. --3متمدن: شهرنشين. تربيت شده در شهر. مقابل وحشي || مجازا ً باتربيت. مودب
4-به خودش ور مي رفت: به وضع ظاهر خود مي رسيد. خود را مي آراست. 5-/پاچه تنگ: شلواري كه لبه ي زيرين آن تنگ باشد.
6-در تجدد افراط داشت: در نوگرايي زياده روي مي كرد. 7- /مسيو: (فرانسوي) به معني آقا و محترم و شريف. 8- متجددانه: منسوب به متجدد ( کسی كه تابع رسوم و آداب جديد باشد. مقابل مرتجع.) /9- متلك: (ا سم مصغر) متل کوچک. || حرف مفت. دري وري. . شوخي ومزاح. /
10-/ دوبرادري مثل علم يزيد مي مانيد: دو برادر مثل علم يزيد در تعزيه بلنديد
11-دراز دراز مي خواهيد برويد آسمان شوربا بياوريد: كنايه ي طنزآميز از بلندي قد / كوتوله: کوتاه قدکسي که بيشتر از حد طبيعي کوتاه است / 12- دست به يقه: در تداول‚ گلاويز شدن.13- جوهر: گوهر || استعداد. لياقت.توانائي. قدرت /14- شرارت: بدي و بدخواهي. بدفطرتي. بدطينتي.فتنه انگيزي. بدعملي. بدکرداري /15- خپل: در تداول عامه‚ کوتاه قد و چاق. کوتوله. 16- لوطي بازي: عملي سبکسرانه . - لوطي بازي درآوردن ; کار لوطيان کردن. چون لوطيان رفتارکردن / 17- لوطی:انسان بخشنده ،جوانمرد . راست گو،. 18- فحش چارواداري: دشنام خيلي زشت.19- حمل بر تكبر كردن: تكبر دانستن ، غرور
فرض كردن ،به تكبر نسبت كردن20- بي دشت نبودم: در خانه از كتك بي بهره نبودم-21- شماتت: سرزنش.. ملامت. سرکوفت

ادامه نوشته

نكاتی گذرا در مورد تكواژ

تکواژ چیست؟

       تکواژ دومین واحد زبان پس از واج ، کوچکترین واحد زبان که دارای نقش دستوری و معنایی است و  نمی توان آن را واحدهای كوچكتر معنایی تجزیه كرد . تکواژها مقوله­ای صرفی (ساخت­واژه­ای) هستند كه در سطح دستور زبان (یكی از سطوح سه گانه­ی زبان شناسی) مورد بررسی قرار می گیرند . زبان­شناسان تكواژها را در دو طبقه­ی اساسی جای می­دهند : آزاد و وابسته .

ادامه نوشته

طرح نوشته - مواد لازم نوشته


اهداف یادگیری:

طرح نوشته- مواد لازم نوشتهآشنایی با طرح نوشته

طرح نوشته- مواد لازم نوشتهفراگیری مواد و ابزار مورد نیاز نویسنده

طرح نوشته- مواد لازم نوشتهآشنایی با شکل صحیح استفاده از واژه های عربی مختوم به همزه در زبان فارسی

تاکنون به ساخت یک خانه یا هر ساختمان دیگری نگاه کرده اید؟

پیش از آن که یک بنا شروع به ساختن یک ساختمان کند طرح و نقشه ی آن را می کشد. طرح هر ساختمان تابع چند عامل است: موقعیت و اقلیم، کاربرد، مساحت، مصالح در دسترس و ... نویسندگی نیز مانند ساختن یک ساختمان نیاز به طرح قبلی دارد و باید بداند هدفش از نوشتن چیست و مخاطبش کیست

ادامه نوشته

راهنمای تدریس درس های چهارم و هفتم ادبیات فارسی (1) سال اول دبیرستان تعزیه

اطلاعاتي در باره‌ي درس چهارم

تعزيه و تاريخچه‌ي آن

          تعزيه در لغت به معني عزاداري وروضه‌خواني است ودر اصطلاح، نوعي نمايش مذهبي است كه از دير‌باز،

 بين شيعيان اجرا مي‌شده‌است. معادل اروپايي اين واژه passianplay است كه به نمايش‌هاي پرشور مذهبي كه به بيان رنج‌هاي عيسي (ع‌) مي‌پردازند، اطلاق مي‌شود.

       موضوع تعزيه ذكر مصايبي است كه بر خاندان پيامبر اسلام (ص) رفته‌است اما اصلي تعزيه كه

در ايام محرم اجرا مي‌شود،

مربوط به شهادت امام حسين (ع) و يارانش در واقعه‌ي كربلا است.

      مي‌دانيم كه اروپاييان ادبيات جهان را به چهار نوع ادبي (نمايشي، حماسي، غنايي و تعليمي) دسته‌بندي مي‌كنند،

 بر پايه‌ي اين دسته‌بندي، بايد تعزيه را در ادبيات نمايشي جاي داد. بنابراين مي‌توان‌گفت كه فن نمايش در ايران تا پيش از دوره‌ي قاجاريه به شبيه‌خواني( تعزيه ) منحصر مي‌شده‌است، به‌عبارت ديگر، تعزيه قديمي‌ترين نوع ادب نمايشي در ايران است .

       تعزيه ظاهرا ، در ابتدا به ابتكار احمدبن‌بويه (معزالدوله ) از پادشاهان سلسله‌ي ايراني آل‌بويه كه 320-448هجري قمري در ايران حكومت مي‌كردند، پديد آمد . معزالدوله كه شيعه‌مذهب بود، پس از تصرف بغداد و تسليم

خلافت عباسي دستور داد هر ساله ده روز اول محرم، بازار بغداد تعطيل شود ومردم به عزاداري بپردازند .

ظاهرا تعزيه‌ها در اين دوره صامت بوده و افراد نمايش با لباس‌هاي مناسب سوار و پياده خود‌نمايي مي‌كرده‌اند .

       در دوره‌ي سلجوقيان اين رسم، جنبه‌ي عمومي‌تري پيدا‌كرد و به صورت اجراي شبيه‌خواني درآمد و با شعر و آواز همراه شد كه مي‌توان آن را ملودرام (melodrama) ناميد. در مرحله‌ي بعد،گفت‌وگو نيز به شبيه خواني افزوده‌شد .

بنابرين ، تعزيه سه مرحله‌ي تكاملي داشته‌است : اجراي صامت ، شبيه‌خواني همراه با شعر و آواز و افزوده‌شدن گفت‌وگو .                            اگرچه شبيه‌خواني در عصر صفويه همچنان در ايام محرم رايج بود ، تكامل آن دردوران ناصرالدين‌شاه قاجار اتفاق افتاد . احتمالا، مشاهدات شاه در سفرهاي خود از تئاترهاي اروپا در پيشرفت كار تعزيه بي‌تاثير نبوده‌است .

 متن تعزيه‌نامه‌ها در ازمنه‌ي نسبتا اخير تهيه شده است ومعمولا مطالب آن‌ها نوشته‌نمي‌شده و تنها ، روي ورقه‌اي براي تعزيه‌خوانان يادداشت مي‌شده‌است ، بنابراين غالبا نام مؤلفان آن‌ها بر ما مجهول مانده‌است. بعضي از اين تعزيه‌ها را دانشمندان اروپايي، ترجمه و چاپ كرده‌اند از جمله مجموعه ي متعلق به فتحعلي‌شاه قاجار ، مركب از سي‌وسه مجلس كه مترجمان آن الكساندر‌خودسكو ، شارل‌ويروللو و روبرهانري هستند . كسان ديگري مانند كريمسكي و برتلس

و ويليام‌بنجامين نيز تاليفاتي درباره‌ي تعزيه‌هاي ايراني دارند . از ميان تعزيه‌شناسان ايراني هم مي‌توان دكتر عنايت‌الله شهيدي

 ، صادق همايوني ، جابر عناصري ، بهرام بيضايي و زهرا اقبال را نام برد .

صحنه‌ي نمايش در تعزيه ، عبارت از سكوي مدور يا چهار گوش بود كه تماشاگران بر گرد آن مي‌نشستند. زنان در تعزيه نقشي نداشتند و نقش آنان را جوانان كم سن و سال ايفا مي‌كردند.در تعزيه بزك معمول نبود ، شبيه‌خوانان انبيا يا موافق‌خوانان ، لباس سبز بر تن مي‌كردند و اشقيا يا مخالف‌خوانان ، لباس قرمز . ساز‌هاي معمول تعزيه ، كوس ، دهل

 ، سرنا، كرنا، شيپور، سنج، ني، قره‌ني و طبل بود.

شبيه‌خواني‌ها بيشتر جنبه‌ي عزاداري داشته ولي شبيه‌خواني‌هاي خنده داري هم بوده كه از آن جمله است عروسي قريش ، سليمان وبلقيس و امپراتور و والي شام .                                                                                                  

 

توضيحات متن درس چهارم

صفحه‌ي 26 بيت 5 ) بهترم از جان : بهتر از جان من

صفحه‌ي 26 بيت 7 ) نه همين آب ز مهريه‌ي زهراست : اشاره به سخن پيامبر(ص) كه فرات را مهريه‌ي فاطمه(س)

مي‌داند. در اين بيت از زبان امام حسين(ع) گفته‌مي‌شود : من از آب رودخانه‌اي (فرات) منع مي‌شوم

كه مهريه ي مادرم فاطمه(س) است .  

ص 26 ب 8 ) شقاوت‌شعار : سنگ‌دل در سخن و رفتار

ص 26 ب 9 ) فرزند خيرالانام : فرزند پيامبر ( منظور امام حسين است )

ص 26 ب 10 و 11 ) زعم : گمان   اين پر گناه : يزيد   معني : گرچه يزيد گناه‌كار ، سياه‌كاري و

 سركشي فراواني نموده به گمان شما طفلان من چه گناهي دارند كه در كنار آب ، از تشنگي جان دهند؟

ص 27 ب 1 ) ناوك : تير

ص 27 ب 5 ) چرايي ديده تر : چرا گريان هستي ؟

ص 27 ب 6 ) عالمين : دو جهان (مثني است )

ص 27 ب 7 ) دشت وهامون : منظور ، صحراي كربلا است .

ص 27 ب 9 ) مصراع دوم : ديگر برگشتن به سوي خيمه نصيب ما نمي‌شود .

ص 28 ب 1 ) در اين بيت، عيب قافيه وجود دارد زيرا اگر واژه‌ي “ امروز ” را رديف فرض كنيم، پيش از آن ،

 قافيه‌اي ديده نمي‌شود .

ص 28 ب 2 )  مصراع دوم، اشكال وزني دارد واج “ م ” در واژه‌ي “ شويم ” وزن را برهم زده است .

  شرار ( به كسر “ش” ) به معني بدي‌ها و بدي كردن است اما در اينجا به غلط ، به معني بدكاران به‌كار رفته‌است .

ص 28 ب 3 ) پا در ركاب نهادن : سوار شدن خسرو گردون : شاه آسمان = خورشيد ( استعاره از امام حسين(ع) است . وقار من: مايه‌ي سنگيني و ارزش من

ص 28 ب 5 ) تنهاييم ، با سه هجا خوانده‌شود ( تن / ها / ييم )

ص 28 ب 6 ) معني بيت : اي فاطمه اگر در صحراي شورانگيز كربلا حضور داشتي و غبار از چهره‌ي حسين(ع)

 مي‌زدودي چه مي‌شد ؟ ( اي كاش حضور داشتي )

ص 29 ب 1 ) در شهادتم تاخير شده و ديگر نمي‌توانم بردباري كنم

ص 29 ب 3 ) وقتي پرچم پيروزي ( حكومت عادلانه‌ي مرا ) برپا كردي ، در ميدان جنگ ، مرا همراهي كن .

ص 29 ب 4 ) رنگ : رنگين ( خون‌رنگ )

ص 29 ب 6 ) از زاري : با رنج و اندوه     نيك : كاملا 

ص 29 ب 10 ) بيت ، قافيه ندارد .

ص29 ب 11 ) مصراع دوم : اي حسين اگر جان فداي تو كنم ، نشانه‌ي خوش بختي من است .

ص 30ب 2 ) اين صفحه : سپاه دشمن ( صفحه : صحنه‌ي جنگ )                                                                  ص 30 ب 3 ) ماوا كني : منزل بگزيني ( بربالين من بنشيني )                                  

  ص 30 ب 6 ) اصل بيت از سعدي است با فعل بگريم به جاي بگرييم                                                             

  ص 30 ب 7 ) ناكس : يزيد و يارانش                                                                                            

    ص 30 ب 8 ) ننگ و نام : آبرو و حيثيت                                                                                         

        ص 30 ب 9 ) عالم ذر (zar) : جهاني كه ابناء بشر چون ذرات از پشت آدم ابوالبشر بيرون شده وخداي

تعالي آنان را به اقرار و اعتراف وجود خويش واداشت ( در اين بيت به معني جهان است )

معني بيت : شما(يزيديان) در جهان به خدا شرك ورزيده وبا رسول خدا دشمني كرديد .                                                                                                     

          ص 31 ب 1 ) جوي : به اندازه‌ي يك جو (ذره‌اي ) معني مصراع دوم : شهادت را از پدرانم به ارث برده‌ام                       ص 31 ب 2 ) جهان‌آفرين : خداوند  مصراع دوم را با توجه به اين كه بين جهان و آفرين ، فاصله وجود دارد ، نه نيم‌فاصله ، به دو شكل مي‌توان خواند : الف) كه خداوند بر من آفرين گويد ب) كه جهان

 (مجاز از مردم جهان ) بارها بر من آفرين گويند. ص 31 ب 3 ) مظهرالعجايب : مايه‌ي شگفتي

 (منظور ، امام علي (ع) )  والي‌الولي : صاحب دوستي و ولايت                        

   باب : مخفف بابا              تاج‌دار : پادشاه ( در اين جا ، امام علي كه مايه‌ي افتخار است )                                                                  

  ص 31 ب 4 ) معني بيت : اي ابن سعد ستم‌كار از ما امان ( پناه ) بخواه زيرا قيامت آغاز شده‌است

 ( برملا در اين بيت،در معني،  زايد است )                                                                                                                   

           ص 31 ب 5 ) ظلمت : در اين جا به معني مرگ است  مطلع نورين : دو خاستگاه نور

 ( دو چهره‌ي نوراني )                  ص 31 ب 6 ) امام زمان : امام حسين (ع )  

 گروه جبان : سپاه بي جرات ( ترسو )                                            

  ص 31 ب 7 و8 ) در اين دو بيت، اگر واژه‌ي الحذر را رديف بگيريم ، قافيه وجود ندارد زيرا زيرا قافيه بايد

 بي‌فاصله ، پيش از رديف قرار گيرد . همچنين ، حرف اضافه‌ي به ، قبل از كلمه‌ي داد ، حذف شده‌است .

ص 31 ب 9 ) گبر : زرتشتي (در اين‌جا نامسلمان و كافر )    دغا : ناراست ، نيرنگ‌باز  ( با اين كه شمر و ابن‌سعد ،

 هردو روياروي امام حسين(ع) هستند ، اما شمر ، ابن‌سعد را با صفات ناپسند گبر و دغا خطاب مي‌كند و

 اين از ويژگي‌هاي تعزيه است. )

ص 32 ب 2 ) شه دين : حسين(ع)     خوش نوكري : براي او يار با وفايي هستي .

ص 32 ب 3 ) اگر دوست واقعي او هستي ، خاك راهگذار او شو ( فداي او شو ) يا او را سيراب كن و يا به

 خاطر او كشته شو .

ص32 ب 4 ) مصراع اول : هر لحظه خداوند را ستايش مي‌كنم زيرا مرا خوش‌بخت نموده‌است

 ( منظور از نيك‌اختري ، دست‌يابي به درجه‌ي شهادت است .)  توجه :  حرف “ن ” در واژه‌ي حسين در وزن 

 اين بيت ، زايد است .

ص 32 ب 5 ) دو واژه‌ي يا و الا  در نوشتار ، قافيه هستند و در تلفظ ، نمي‌توانند قافيه باشند بنابراين الله  تكرار قافيه است .

ص 32 ب 6 ) مصراع اول : اي مايه‌ي اميدواري دوستان

 

 

پاسخ خودآزمايي‌هاي درس چهارم

 

1)      ص 31 ب 7 و 8       ص 32 ب 5                   ص 29 ب 10                    

       ص 28 ب 1

 

2)      الف : ص 31 ب 5 ( شمر ، عباس و حسين را خاستگاه نور ( مطلع نورين ) مي‌داند .)

 

      ب : ص 31 ب 6 ( عمر سعد ، حسين(ع) را امام مسلمانان مي‌داند .

   توضيح اين كه اين ويژگي، نشانه‌ي ارادت فراوان سازندگان تعزيه به حسين(ع) ويارانش است

زيرا انان حاضر نيستند حتي درگفتار دشمنان امام نيز ، ايشان را كوچك و به‌ناحق جلوه دهند .

3 ) بين تئاتر وتعزيه تفاوت‌هاي فراواني وجود دارد ، ازجمله : آ ) موضوع تئاتر متنوع است وموضوع تعزيه مشخص

  ب ) تئاتر در جايگاه ويژه‌اي اجرا مي‌شود اما تعزيه جايگاه خاصي ندارد . پ ) تعزيه معمولا در زمان‌هاي مشخصي ( سوكواري‌هاي مذهبي ) اجرا مي‌شود اما اجراي تئاتر ، درهر زماني رايج است .

 ت ) تئاتر خاستگاه اروپايي دارد و تعزيه خاستگاه ايراني  ث ) درايران، سابقه‌ي تعزيه بسيار بيش‌تر از تئاتر است

. و .

 

توضيحي مختصر در باره‌ي نمايش روحوضي

                                                                                                                                                                                                                                     

     نمايش روحوضي به نمايش هايي گفته مي شد كه در محدوده يك قرن، سه ربع قرن يا نيم قرن پيش، به مناسبت مجالس شادماني،

به خصوص عروسي، روي تخت حوض انجام مي شده است. اغلب خانه ها در گذشته حوض داشته اند؛ اين حوض

 را تخته پوش مي كردند و چون يك مقدار از سطح زمين بلندتر بود، حالت سكويي را پيدا مي كرد.

روي اين سكو نمايش هاي شادي آور اجرا مي كردند. به همين جهت اين نمايش ها را تخت حوضي يا روحوضي

اسم گذاشتند.
پيش ترهابه اين نمايش ها تقليد يا مضحكه مي گفتند. نمايش هاي تقليد بنا به نوشته آقاي بيضايي در كتاب نمايش در ايران،

 «به دو دسته تقسيم مي شوند، كچلك بازي و بقال بازي. بقال بازي تا اواخر دوره قاجار وجود داشت. ظاهرا

روحوضي از دل بقال بازي بيرون آمده است. گزارش هايي كه راجع به تاتر «كريم شيره اي»

در حضور ناصرالدين شاه نوشته شده، وضعيتي مشابه روحوضي را به تصوير مي كشد.

 

 

 

اطلاعاتي در باره ي درس هفتم

 

توضيحاتي مختصر در باره‌ي دو اصطلاح

آ ) قياس : قياس در لغت ، به معني اندازه گرفتن دو چيز يا دو چيز را با هم سنجيدن است و در اصطلاح ،

يكي از انواع استدلال است كه ذهن را از كلي به جزيي يا از اصل به نتيجه برساند ، مثلا اگر بخواهيم

در يك مقاله در باره‌ي تربيت پذيري كودك ، استدلال كنيم ، از دو مقدمه كمك مي‌گيريم :

مقدمه‌ي اول »»»»انسان ، تربيت‌پذير است

                                              مقدمه ي دوم »»»»كودك، انسان است

                                              نتيجه       »»»» كودك ، تربيت‌پذير است

 البته هميشه از قياس به درستي استفاده نمي‌شود، از جمله خطاهايي كه در كاربرد قياس پيش مي‌آيد، يكي آن است

 كه دو موضوع را كه در اصل ، هيچ ارتباطي با هم ندارند ، مقايسه كنيم . مانند داستان طوطي و

بقال كه طوطي ، هر سر طاسي را كه مي‌بيند ، گمان مي‌برد او هم مانند خودش روغن ريخته و ضربه‌ي بقال راغ خورده‌است .در منطق ، به اين مقايسه‌هاي نابه‌جا قياس مع‌الفارق مي‌گويند . طنز‌پردازان از اين شيوه براي طنز‌نويسي ،

 بهره مي‌گيرند .

 

ب ) جولقي : جولق (به فتح ل ) ، معرب كلمه‌ي جولخ ( به فتح ل ) است . جولخ نوعي از بافته‌ي پشمينه است كه

 اكثر ، از آن خورجين و جوال مي سازند. در عهد مولانا در قونيه و شام و مصر ، به درويشاني جولقي مي‌گفته‌اند

كه سر و روي مي‌تراشيده‌اند و با سر بيمو لباس ساده‌اي از جوال سبز ، مي پوشيده‌اند . ظاهرا شيخ حسن جوالقي

كه در 622 هـ.ق در دمشق وفات يافت، اين طريقت را بنياد نهاده‌است . درمتون فارسي ، اين كلمه به معني درويش

 و گداي ژنده‌پوش به كار رفته‌است .

توضيحات متن درس هفتم

ب 4 ) روغن گل : روغن گل سرخ كه در طب سنتي كاربرد داشته‌است .

ب 5 ) خواجه‌اش : صاحبش (صاحب طوطي )   خواجه‌وش : با متانت و بزرگي

ب 8 ) معني بيت : بقال از شدت اندوه ، ريش خود را مي كند و مي‌گفت : افسوس كه آفتاب دولتم (نواي طوطي )

زير ابر ، نهان شد (از بين رفت )

ب 13 ) معني بيت : روزي درويشي سربرهنه از آن جا مي‌گذشت كه سرش مانند پشت طاس و تشت ، صاف بود .

ب 16 ) صاحب‌دلق : درويش (پشمينه‌پوش )  دلق : نوعي لباس پشمي كه درويشان مي‌پوشند .

ب 19 ) معني بيت : زنبور عسل و زنبور زرد از يك محل ، شيره مي‌خورند ولي در يكي تبديل به نيش مي‌شود و

 در ديگري تبديل به عسل .

ب 20 ) معني بيت : آهوي معمولي وآهوي ختني هر دو آب وگياه مي‌خورند ولي از يكي سرگين حاصل مي‌شود

 واز ديگري مشك ناب .

ب 21 ) معني بيت : ني معمولي و ني‌شكر هر دو از يك‌جا سيراب مي‌شوند ولي يكي ميان‌تهي است و از ديگري

شكر به دست مي‌آيد .

ب 22 ) معني بيت : نظير اين مثال‌هاي متشابه ، بسيار است اما با يك‌ديگر ، تفاوت فراوان دارند .

ب 23 ) معني بيت : به دليل اين كه بسياري از مردم ، ظاهري انساني و وجودي شيطاني دارند ، شايسته نيست

كه با هر كس دست دوستي بدهيم .

 

پاسخ خود‌آزمايي‌هاي درس هفتم

1 ) با بيت‌هاي 17 و19و 20 و 21 ارتباط معنايي دارد اما بيش‌ترين رابطه‌ي آن با بيت 17 است ( يعني تشابه

و همانندي ميان پديده‌ها نمي‌تواند دليل يگانگي آن‌ها باشد .

2 ) اين داستان به ما مي‌آموزد كه هنگام مشاهده‌ي همانندي‌هاي دو پديده ، شتاب‌زده و سطحي و غير منطقي ،

قضاوت نكنيم .بيت نيز به ما مي‌آموزد ظاهر انسان‌ها نشاگر باطن آن‌ها نيست .(تشابه ظاهري انسان‌هاي شيطان‌صفت

 و اهل حقيقت ، نبايد ما را به گمراهي بكشاند.)

3 ) زيرا درويش را فقط به خاطر شباهتي ظاهري ، مانند خود پنداشته‌بود .

4 ) الف : نمونه از مثنوي مولوي

             كودكي در پيش تابوت پدر      زار مي‌ناليد و برمي‌كوفت سر

             كاي پدر آخر كجايت مي‌برند   تا تو را در زير خاكي بفشرند

             مي‌برندت خانه‌ي تنگ و زحير   نه دراو قالي و نه در وي حصير

            ني چراغي در شب و نه روز نان   ني دراو بوي طعام ونه نشان

            زين نسق اوصاف خانه مي‌شمرد    وز دو ديده اشك خونين مي‌فشرد

             گفت جوحي با پدر اي ارجمند     والله اين را خانه‌ي ما مي‌برند

             گفت جوحي را پدر ابله مشو      گفت اي بابا نشاني‌ها شنو

            ني حصير و نه چراغ و نه طعام       نه درش معمور و نه صحن و نه بام

ب : نمونه‌اي از ادبيات فرانسه

      صاحب رستوراني طوطي خود را در جلو در ورودي رستوران مي‌آويزد رهگذران شوخ‌طبع ، اين جمله را به طوطي مي‌آموزند:“ نوشيدني اين رستوران گوارا نيست” تكرار پيوسته‌ي اين عبارت از جانب طوطي ، مشتريان مهمان‌سرا را

كاهش مي‌دهد وصاحب مهمان‌سرا از خشم ، طوطي را به آب مي‌اندازد ، سپس دلش به حال طوطي مي‌سوزد و

او را از آب بيرون مي‌آورد و در كنار آتش مي‌گذارد تا پر وبالش را خشك كند . در همين هنگام ، بره‌اي به آب

مي‌افتد و طوطي خطاب به بره مي‌گويد: “ مگر تو هم گفته‌اي كه نوشيدني اين رستوران گوارا نيست ؟”

 ( نيكلسون ، معتقد است كه داستان طوطي وبقال ،نخستين ماخذ شرقي است كه در ادبيات غرب راه يافته و

 در فرهنگ عامه تاثير كرده‌است ، احتمالا منظور وي همين حكايت فرانسوي است كه به داستان مولوي ،

 شباهت فراوان دارد . )

 

 

در تهيه‌ي اين مجموعه ، از منابع زير ، استفاده شده‌است

1)      فرهنگ اصطلاحات ادبي : سيما داد

2)       از صبا تا نيما (جلد 1و2 ) : يحي آرين پور

3)       لغت‌نامه‌ي دهخدا

4)       فرهنگ معين

5)       ماه‌نامه‌ي ادبستان ، شماره‌هاي 35و47

6)       مثنوي مولوي به تصحيح نيكلسون

7)       شرح جامع مثنوي معنوي (دفتر اول ) : كريم زماني

8)       سر ني (جلد 1و2 ) : عبدالحسين زرين كوب

9)       فرهنگ لغات و تعبيرات مثنوي : سيد صادق گوهرين

10)زبان فارسي 5 عمومي چاپ 1378

11)زبان فارسي 5 تخصصي چاپ 1378

  نویسنده:    حسن انصاري(

 

                                                            

حرف اضافه

حرف اضافه ی « بر » بر مفاهیم و روابط دستوری خاصی به شرح زیر اشاره می کند:

الف) ادات در گروه فعلی، با مفهوم قید « روی سطح یا بالای چیزی »:

حرف اضافه 2پرنده های زیادی بر شاخه های درختان نشسته بودند؛ « بر شاخه های درختان »  حرف اضافه 2 ادات در گروه فعلی.

ب) متمم فعل رابط، با مفهوم « وظیفه یا الزام »:

حرف اضافه 2بر ما است که به نیازمندان کمک کنیم؛ « بر ما » حرف اضافه 2 متمم گروه فعلی.

بدون :

حرف اضافه ی « بدون » از لحاظ اشاره به روابط دستوری و مفاهیم با حرف اضافه ی « بی » یکسان است.

برای:

حرف اضافه ی « برای » به روابط دستوری و مفاهیم خاصی به شرح زیر اشاره می کند:

الف) ادات در گروه فعلی با مفهوم قید « منظور و هدف »:

حرف اضافه 2دانشجویان برای نوشتن مقاله کتاب های زیادی می خوانند؛ « برای نوشتن مقاله ».

ب) ادات در گروه فعلی با مفهوم « تعلق و یا در اختیار داشتن »:

حرف اضافه 2همین خانه برای من کافی است.

پ) ادات در گروه فعلی با مفهوم « به خاطر » :

حرف اضافه 2معمولا والدین برای آینده ی فرزندان خود نگران هستند.

بی:

حرف اضافه ی « بی » به رابطه ی دستوری ادات و با مفهوم « نبودن چیزی یا حالتی » اشاره می کند:

بی ابزار مناسب نمی توان کار کرد؛ « بی ابزار مناسب ».

به:

حرف اضافه ی « به » به روابط دستوری و مفاهیم خاصی به شرح زیر اشاره می کند:

الف) وابسته ی حرف اضافه ای در گروه اسمی با مفهوم « زمان »:

حرف اضافه 2کمک به موقع « به موقع »  حرف اضافه 2وابسته ی حرف اضافه ای.

ب) متمم در گروه اسمی با صورت خاص تکرار اسم، با مفهوم « ترتیب » و رابطه ی دستوری قید :

حرف اضافه 2دانشجویان یک به یک مقاله ی خود را خواندند؛ « به یک » در گروه اسمی « یک به یک ».

پ) متمم در گروه اسمی با صورت خاص تکرار اسم، با مفهوم « تدریج » و رابطه ی دستوری قید تدریج:

حرف اضافه 2زبان آموزان گام به گام در یادگیری زبان پیشرفت می کنند؛ « به گام » در گروه اسمی « گام به گام ».

ت ) متمم در گروه اسمی با صورت خاص تکرار اسم ، با مفهوم « گستردگی » و رابطه ی دستوری قید:

حرف اضافه 2سربازان قدم به قدم ایستاده بودند؛ « به قدم » در « قدم به قدم ».

ث) متمم در گروه اسمی با صورت خاص تکرار اسم با مفهوم « دقت »:

حرف اضافه 2همه ی نامه را کلمه به کلمه بخوان؛ « به کلمه » در « کلمه به کلمه» .

 

ج) متمم در گروه اسمی با صورت خاص تکرار اسم،با مفهوم « در برابر »، « در عوض »:

حرف اضافه 2خانه اش را کلید به کلید عوض کرد؛ « به کلید » در « کلید به کلید ».

 

د) ادات در گروه فعلی با رابطه ی دستوری « قید مقصد »:

حرف اضافه 2به کتابخانه رفتند؛ « به کتابخانه».

 

هـ ) متمم در گروه صفتی:

حرف اضافه 2راضی به رضای خدا؛ « به رضای خدا ».

 

ادامه نوشته

صفت چیست؟

صفت مقوله ی واژگانی است که هسته ی گروه صفتی واقع می شود. صفت کلمه یا عبارت و یا جمله ای است که با اسم یا جانشینان آن می آید تا ویژگی آن را بیان کندیا مطلبی به مفهوم آن بیفزاید.

صفت از نظر تقدم و تاخر نسبت به موصوف خود بر دو قسم است: صفت پیشین و صفت پسین.

صفت های پیشین عبارتند از: صفت اشاره، صفت پرسشی، صفت تعجبی، صفت مبهم ، صفت عالی.

صفت های پسین عبارتند از: صفت شمارشی ترتیبی و صفت بیانی.

صفت از نظر درجه بندی به سه دسته تقسیم می شود: صفت مطلق و صفت تفضیلی و صفت عالی.

صفت مطلق پایه ی صفت است که با اضافه کردن « تر » و « ترین » به پایان آن، می توان صفت های تفضیلی و عالی ساخت؛ مانند : زیباتر و زیباترین.

 

ادامه نوشته

صفت

صفت فاعلی صفتی است که مفهوم انجام عملی را به موصوف نسبت می دهد. صفت های فاعلی از نظر ساختمان به سه دسته تقسیم می شود: مشتق، مرکب،مشتق – مرکب.

در ذیل به پاره ای از آنها اشاره می کنیم:

صفت (2)بن مضارع+ ان = روان، پرسان.

صفت (2)فعل امر یا صفت و یا اسم + کار= بستانکار، بدهکار، ستمکار.

صفت (2)بن ماضی + گار=پروردگار، کردگار.

صفت (2)پیشوند + بن مضارع یا صفت= نادان، نااهل.

ادامه نوشته

اسم

اسم چیست ؟

اسم یک عنصر زبانی است که هسته ی گروه اسمی واقع می شود و می تواند وابسته های پیشین و پسین داشته باشد و نقش های نهاد و مفعول و متمم و مسند و ... را بپذیرد.

اسم از لحاظ معنایی به اسم انسان، حیوان، گیاه، شیء و یا مفهوم ذهنی و به طور کلی همه ی پدیده های مادی و غیر مادی دلالت دارد.

اسم با نشانه های صرفی خاصی همراه می شود، نشانه های صرفی اسم به مفاهیم دستوری چون جنس و نوع، معرفه و نکره و نیز مفرد و جمع اشاره می کند.

اسم ها بزرگ ترین گروه کلمات زبان را تشکیل می دهند و برای تشخیص آن ها هم نشانه های صوری وجود دارد و هم معیارهای نحوی.

همه ی مصدرهای فارسی جزو مقوله ی اسم اند.

اسم جمع

اسم جمع اسمی است که اگرچه ساخت مفرد دارد، ولی بر یک مجموعه دلالت دارد؛ مانند: ملت، طایفه، قبیله، لشکر،قوم.

این اسم چون در ظاهر مفرد و در معنا جمع می باشد، اسم جمع نام دارد.

این اسم ها چون از نظر صرفی مفرد به حساب می آیند، مانند کلمات مفرد جمع بسته می شوند:

ملت ها، طایفه ها، لشکرها، قوم ها.

با این اسم ها می توان شناسه ی فعلی مفرد یا جمع آورد؛ مانند: ملت می گویند، ملت می گوید.

نکتهاسم 1

ادامه نوشته

کنایه های درس یک تا یازدهم ادبیات فارسی دوم دبیرستان

کنایه های درس اول

 الهی:

مهر او بلانشینان را کشتی نوح است، کشتی نوح بودن: کنایه از «نجات بخشی»

الهی عبدا... عمر بکاست، عمر بکاست: کنایه از پیرشدن

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را/ که به ماسوا فکندی همه سایه ی هما را، سایه ی هما برسر کسی افکندن: کنایه از خوشبخت و سعادتمند نمودن کسی

برو ای گدای مسکین درخانه ی علی زن؛ درخانه ی کسی زدن: کنایه از طلب کردن چیزی

که علم کند به عالم شهدای کربلا را؛ علم کردن: کنایه از مشهور و زبان زد نمودن

چو علی که می تواند که به سر برد وفا را؟ به سر بردن وفا: کنایه از به پایان رساندن شرط وفاداری، تا به آخر وفادار ماندن

که زجان ما بگردان ره آفت قضا را؛ راه گرداندن: کنایه از دور کردن

ادامه نوشته

درس اوّل   ما همچنان در اوّل وصف تو مانده ایم معنای متون کتاب ادبیات فارسی 3

) سپاس و ستایش مخصوص خداوند گرامی و بزرگ است که عبادت او موجب نزدیکی به اوست و شکرگزاری از او موجب زیادی نعمت می شود. هر نفسی که پایین می رود، یاری رساننده ی زندگی است و وقتی بیرون می آید، شادی بخش وجود است. پس در هر نفسی دو نعمت وجود دارد و بر هر نعمتی شکری واجب است.

بیت: هیچ کس از عهده ی سپاسگزاری نعمت های خداوند برنمی آید.

آیه ی قرآن: ای خاندان داود، سپاس گزارید و عدّه ی کمی از بندگان من سپاس گزارند.

بیت: بهتر است که بنده به خاطر گناه و کوتاهی خود/ به درگاه خداوند عذر بیاورد و توبه کند.

بیت: وگرنه هیچ کس نمی تواند آن چه را که شایسته ی خداوند است، به جای آورد.

2) رحمت بی اندازه و فراوان خداوند به همه رسیده و همه ی بندگان از نعمت او بهره مند هستند. آبروی بندگان را با وجود گنهکاری آنان نمی ریزد و روزی مقرّر آن ها را با وجود خطاکار بودنشان قطع نمی کند.

3) به باد صبا گفته تا سبزه و چمن را بگسترد و به ابر بهاری دستور داده تا گیاهان را در زمین پرورش دهد. به عنوان خلعت نوروزی، درختان را با برگ های سبز پوشانده و به مناسبت فرارسیدن فصل بهار، شکوفه ها را بر سر ِ شاخه های کوچک رویانده است. شیره ی درخت انگور به واسطه ی قدرت او به شیرینی برگزیده تبدیل شده و تخم بی ارزش خرما در اثر پرورش او، نخلی بلند شده است.

بیت: تمام پدیده های هستی در تلاش و تکاپو هستند/ تا تو روزی خود را به دست آوری و در عین حال از خداوند غافل نباشی.

بیت: همه ی پدیده ها به خاطر تو فرمانبردار هستند/ بنابراین از انصاف به دور است که مطیع خداوند نباشی.

ادامه نوشته

سوالات درس به درس از کتاب ادبیات فارسی 1

رس اول

 

سپاس و آفرين ايزد جهان آفرين راست.ارجمند گرداننده‌ي بندگان از خواري؛ در پاي افكننده‌ي گردن‌كشان از سروري.و درود بر پيمبر بازپسين، پيش‌رو پيمبران پيشين.همچنين درود بر ياران گزيده و خويشان پسنديده او باد؛ تا باد و آب و آتش و خاك در آفرينش بر كار است و گل بر شاخسار هم بستر خار.

1- واژه «آفرين» دو بار با معني متفاوت به كار رفته است، آن معاني را بنويسيد.

2- عباراتي كه با آيات زير تناسب دارند، مشخص كنيد

ستايش بود ويژه‌ي كردگار/كه بر عالمين است پروردگار   «حمد/1»

به هر كس بخواهي تو عزّت دهي/ كسي را كه خواهي به خواري نهي «3 آل عمران/26»

خدا و ملك‌هاي او بس سلام/ بر احمد فرستند هر صبح و شام

شما نيز اي مؤمنانِ به رب/ درودش فرستيد هر صبح و شب

به تنظيم گوييد بر او سلام/ سلامش نماييد با احترام  «33 احزاب/56»

3- كدام عبارت ترجمه ادبي «خاتم النّبيين و سيّد المرسلين» است؟

4- دو واژه بيابيد كه لفظاً يكسان و كتباً و معناً متفاوت‌اند.

5- بيت زير را با كدام عبارت مي‌توان مقايسه كرد؟

باد و خاك و آب و آتش بنده‌اند/ با من و تو مرده با حق زنده‌اند

6- بين كدام كلمات آرايه‌ي سجع ديده مي‌شود؟

7- متن از كدام كتاب انتخاب شده است؟

8- منظور نويسنده از جملات پاياني متن چيست؟

 

ادامه نوشته

«ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز / کان سوخته را جان شد و آواز نیامد»

بیاتی که با بیت مذکور قرابت معنایی دارند:


درس اوّل ادبیات فارسی سوم دبیرستان (ریاضی و تجربی)


* مَن عَرَفَ الله كَلَّ لِسانُه: «كسي كه خدا را شناخت، زبانش كُند شد و توان سخن گفتن نيافت.»

* نالیدن بلبل ز نوآموزی عشق است / هرگز نشنیدیم ز پروانه صدایی           (حزین لاهیجی)

* از نارسيدگي است كه صوفي كند خروش / سيلاب چون به بحر رسد مي شود خاموش (مخلصی نراقی قمی)

* لاف تقرّب مزن به حضرت جانان / زان که خموشند بندگان مقرّب                 (فروغی بسطامی)

* از تن دوست در سرای مجاز / جان برون آید و نیاید راز                              (سنایی)

* کسی را در این بزم ساغر دهند / که داروی بیهوشیش در دهند               (بوستان سعدی)

* و گر سالکی محرم راز گشت / ببندد بر وی در بازگشت                            (بوستان سعدی)   

* کسی ره سوی گنج قارون نبرد / و گر برد، ره باز بیرون نبرد                       (بوستان سعدی)

* هركه را اسرار حق آموختند /  مُهر كردند و دهانش دوختند                         (مولوي)

* محرم این هوش جز بی هوش نیست / مر زبان را مشتری جز گوش نیست     (مولوی)

* «آن که شد هم بی خبر هم بی اثر / از میان جمله او دارد خبر

   تا نگردی بی خبر از جسم و جان / کی خبر یابی ز جانان یک زمان»              (منطق الطّیر عطار)

* گوشم به راه، تا که خبر می دهد ز دوست / صاحب خبر بیامد و من بی خبر شدم       (سعدی)

* با هر که خبر گفتم از اوصاف جمیلش / مشتاق چنان شد که چون من بی خبر افتاد    (سعدی)

* عاشقان کشتگان معشوقند / بر نیایید ز کشتگان آواز (سعدی)

* غفلتِ حافظ در این سراچه عجب نیست / هر که به میخانه رفت، بی خبر آید           (حافظ)

* در خرابات ز اسرار حقیقت صائب / تا خبر یافتم از بی خبرانم کردند                       (صائب)

* دم نتوان زد به مجلسي كه در آن جا /  مُهر خاموشي زدند بر لب قايل

* مُهر خموشم به دهن چون صدف زدند / تا يافتم ز گوهر اسرار آگهي

تحلیل شعر داروگ

«داروگ»

خشك آمد، كشتگاه من

در جوار كشت همسايه

گرچه مي گويند : «مي گريند روي ساحل نزديك

سوگواران در ميان سوگواران »

قاصد روزان ابري، داروگ ! كي مي رسد باران ؟

بر بساطي كه بساطي نيست

در درون كومه ي تاريك من كه ذره اي با آن نشاطي نيست

و جدار دنده هاي ني به ديوار اتاقم دارد از خشكيش مي تركد

- چون دل ياران كه در هجران ياران –

قاصد روزان ابري، داروگ ! كي مي رسد باران ؟

                                                                                      «نیمایوشیج»

 

شعر داروگ، ساختي ساده دارد. در فرهنگ عاميانه مردم شمال هرگاه داروگ (قورباغه درختي) بخواند، نشان روز باراني است و نيما يوشيج با استفاده از باور بصورت نمادين، مسايل سياسي و اجتماعي عصر خود را مطرح كرده است. شاعر معترض است كه چرا كشت همسايه او (شوروي) آباد و سرسبز است و باران بر آن باريده است، اما كشتگاه او (جامعه ي ايران) در جوار كشت همسايه از باران بي نصيب مانده است. اين شعر در سالهاي بعد از شهريور 1320 ه. ش سروده شده يعني زماني كه مقارن با جنگ جهاني دوم و روي كار آمدن محمدرضا پهلوی بعد از تبعيد پدرش، رضا خان به جزيره موريس در آفريقاي جنوبي و نيز بگير و ببند و كشتار خونين طرفداران حزب توده و گريز رهبران آن به كشور كمونيستي شوروي بود. حزب توده يا كمونيستي، حزب حاكم بر جامعه آن زمان شوروي بود و ظلم و استبداد در جامعه ي آن بيداد مي كرد. افكار كمونيستها كه در ميان جوانان به اصطلاح روشنفكر آن زمان جامعه ي ايران رواج پيدا كرده بود، در ايران طرفداراني پيدا كرد. از سوي ديگر ظلم و استبداد و خفقان حاكم بر فضاي جامعه ايران از جانب دولت حاكم و نيز فقر و گرسنگي مردم از سوي ديگر بر اوضاع بحراني زده ايران افزوده بود. شاعر خواهان انقلابي در ايران است براي درهم پيچيدن فضاي خفقان زده ايران، همچون انقلاب اكتبر 1917. م شوروي كه بدستور لنين رهبر وقت، هزاران نفر از مردم بيگناه در ميدان بزرگ مسكو در روز معروف به يكشنبه خونين به خاك و خون كشيده شده اند. انقلاب اكتبر 1917 شوروي هرچند وضع و شرايط اجتماعي آن را تغيير داده بود ولي مردم همچنان گرفتار ظلم و استبدادي نو شده بودند. نيما از كشتارهايي كه در طول انقلاب كمونيستي و بعد تصفيه هاي گسترده و مخوف استاليني در روسيه اتفاق افتاده بود، اخباري شنيده بود نه با چشم خود ديده بود، به اين دليل است كه به نوعي با شك و ترديد بيان مي كند [گرچه مي گويد ] با اين همه آرزوي آباد شدن كشتگاه خشك شاعر آن چنان در او عميق است كه حتي با فرض صحت آن اخبار هولناك و كشتار خونين مردم شوروي آرزوي انقلاب را نفي نمي كند و حتي خواهان آن است. با اينكه مي گويند : روي ساحل نزديك، انبوه سوگواراني كه كسان خود را در آن كشتارهاي هولناك از دست داده اند و گريانند، باز هم شاعر از قاصد روزان ابري، داروگ مي پرسد، كي باران مي آيد تا كشتگاه خشك ما نيز آباد گردد ؟

«ساحل نزديك» نماد كشور همسايه، روسيه (شوروي) است. «ابر» مي تواند نمادي از فضاي استبداد زده و خفقان گرفته جامعه ايران باشد. « داروگ » نمادي است از شاعر همه آن روشنفكراني كه براي رهايي و آزادي كشور از چنگال استبداد، فقر و بيداد تلاش كرده است و از باران انقلابي نويد مي دهند كه خشكسالي ناشي از استبداد كشتگاه ايران را  به سرسبزي آزادي، اميد، عدالت و پيروزي تبديل مي نمايد. لازم به ذكر است كه منظور شاعر از سوگواران، مردم فقير و بدبخت و استبداد زده و رنجكش دو جامعه ايران و روسيه است و خود را عضوي مي بيند ميان كساني كه كشتگاهشان خشك آمده و از ميان اين گروه درد كشيده ندا سر مي دهد :

قاصد روزان ابري، داروگ ! كي مي رسد باران ؟

ادامه نوشته

ریشه ی برخی از واژه های رایج ...

- میزبان : میز ( مهمان ) + بان ( پسوند دارندگی)۱ = کسی که دارای مهمان است.

۲- گوسفند:  گو ( جانور اهلی ) + سپند ( مقدس، پاک ) = جانور اهلی پاک

*جز اول ( گو ) در واژه های گوساله و گاو نیز به کار رفته است.

۳ - میرزا : میر ( مخفف امیر ) + زا ( مخفف زاده) = امیر زاده

* این واژه ظاهراً از زمان تیموریان رواج یافته است در عهد قاجار هرگاه پیش از نام افراد ذکر می شد به معنای  « آقا » بود مانند: میرزا جعفر و اگر بعد از نام اشخاص می آمد دلیل بر شاهزادگی بود.مانند: محمدعلی میرزا- احمد میرزا

 

ادامه نوشته

توضیح درس دوم ادبیات فارسی سال سوم ( رزم رستم و اسفندیار)

درس دوم:  رزم رستم و اسفنديار

1-   وقتي روز فرا رسيد رستم لباس جنگي پوشيد و علاوه بر آن ببر بيان (زره مخصوص) خود را نيز براي حفظ تن پوشيد.

گبر، ببر: جناس ، مراعات نظير                                               بر ،‌ببر : جناس

2-  رستم طنابي محكم و بلند به ترك بند زين اسب بست و بر اسب تنومند خود ، رخش، سوار شد.

به فتراك زين بر: دو حرف اضافه(به........ بر) براي يك متمم            كمند ، فتراك، زين، باره: مراعات نظير

باره ي پيل پيكر: اسب قوي هيكل يعني رخش

3-  رستم تا ساحل رود هيرمند آمد در حالي كه ناراحت و متأسف بود و پند ها و نصايحي براي اسفنديار داشت

لب، لب: جناس تام لب در مصراع دوم: مجازاً دهان                              دل، لب: مراعات نظير                             دل پر از باد بودن : كنايه از ناراحت و متأسف بودن                        باد: استعاره از آه و تأسف                       لب پر از پند بودن: كنايه از اندرز گويي و نصيحت

4-  رستم از ساحل رود هيرمند گذشت و به بلندي بر آمد و از كار روزگار شگفت زده شده بود

5-  رستم فرياد زد كه اي اسفنديارخجسته حريف رزم تو آمد آماده جنگ باش.      كار: جنگ           برآراي كار: آماده ي جنگ باش

6 و 7- وقتي اسفنديار اين سخن را از رستم ( اين جنگجوي شجاع پير شنيد) باخنده گفت: از زماني كه از خواب بر خاسته ام آماده جنگ بوده ام.             شير پرخاشجوي كهن: استعاره از رستم                 پر خاشجو: جنگجو              آراستن :  آماده شدن

8 و 9-  اسفنديار دستور داد تا زره و كلاه خود او و همچنين تيردان و نيزه جنگي اش را آوردند و تن  روشن و سپيدش  را پوشاند و كلاه فرماندهي بر سر نهاد.   جوشن، خود، تركش، نيزه جنگ جوي : مراعات نظير                توكش: تيردان   جوشن، پوشيد، بر: مراعات نظيربر:‌ تن، ‌اندام            بر، بر: جناس تام           بر ، سر : جناس ناقص،‌مراعات نظير      سر، كلاه: مراعات نظير            روشن برش، تركيب وصفي مقلوب(بر روشنش) ش: مضاف اليه

10- اسفنديار دستور داد تا بر اسب سياهش زين نهادند و نزد او بردند.

(اسب سياه نشانه عظمت و شكوه بوده است)      زين، اسب سياه : مراعات نظير                  شاه: اسفنديار 

11 و 12 و 13-  وقتي اسفنديار جنگجو زره را پوشيد از شدت نيرو و نشاطي كه در وجودش بود (12) ته نيزه را بر زمين زد و با كمك نيزه از روي زمين بر زين اسب پريد و سوار شد (13) حالت سوار شدن اسفنديار همچون پلنگي بود كه كه بر پشت گور مي جهد گور خر را آشفته و مضطرب مي سازد و به جست و خيز وا مي دارد.         پرخاش جوي: جنگجو  اسفنديار           

گور: در اصل گور اسب يا اسب ببري بوده و به آن گور خر گفته اند.      شور برانگيزد: آشفته و مضطرب كند.

واج آرايي «ش» در بيت 11

بيت 12- زين، زمين: جناس ناقص        واج آرايي: « ن» ، «ز»       اندر آمد : فعل پيشوندي                 خاك سياه: مجازاً زمين

بيت 13- تشبيه مركب                           مشبه آن بيت 12 است                           به سان: ادات تشبيه

و بقيه بيت: مشبه به                                گور، شور: جناس ناقص                          واج آرايي

14- رستم و اسفنديار به اين گونه به جنگ با هم رفتند و انگار در جهان اصلاً شادي و بزمي وجود ندارد و فقط جنگ و دشمني هست.

رزم ، بزم: جناس ناقص، تضاد

15 و 16- وقتي رستم و اسفنديار دو پهلوان سرافراز به هم نزديك شدند (16) اسب هر دو پهلوان شيهه ي بلندي كشيدند آن چنان كه گويي ميدان جنگ از صداي شيهه ي آن ها شكافته شد.

ادامه نوشته

ادبیات فارسی - سال سوم  عمومی- درس اول


درس اول: ما همچنان در اول وصف تو مانده ايم

 نت خداي را عزوجل كه طاعتش موجب قربت است و به شكر اندرش مزيد نعمت:

منت: نيكويي و احسان، مجازاً سپاس و شكر     جمع آن: مِنَن

منت خداي را : «را» حرف اضافه در معني مخصوص براي    الحمد لله

به شكر اندرش: دو حرف اضافه براي متمم آمده است.  «ش» مضاف اليه

قربت، نعمت: سجع  متوازي

طاعتش موجب قربت است: تلميح به آيه شريفه «واسجد واقترب»

و به شكر اندرش مزيد نعمت: تلميح به آيه شريفه «لئن شكرتم لازيدنكم»          ابراهيم/ 7

ادامه نوشته

شعر حفظي       شراب روحاني     صفحه 117

قالب غزل از شيخ بهايي (قرن 10 و11 )

وزن : فاعلات مفعولن   فاعلات  مفعولن   (وزن دوري ) بحر  مقتضب مثمن مطوي مقطوع .

نوع ادبي : غنايي (عرفاني) نوع توصيف : نمادين

1- اي ساقي ، از آن شراب روحاني و معنوي (شراب معرفت و عشق ) جامي به من بده تا لحظه اي از اين حجاب تاريك نفس آسوده شوم .

 آرايه ها : مراعات (ساقي و شراب) ، شراب استعاره از عشق و معرفت . حجاب ظلماني استعاره از اطوار نفس . ساقي : استعاره از واسطه ي رساندن فيض الهي .

ساقي : در ادبيات عرفاني بر معاني متعدد اطلاق شده است گاه كنايه از فيض مطلق خداست . و گاه بر ساقي كوثر اطلاق شده و به استعاره از آن مرشد كامل يا پير طريقت نيز اراده كرده اند .

2- گيسوي پريشان او را ديدم و با خود گفتم اين همه پريشاني مايه ي حيرت من شده است .

نشانه ي جمال او را ديدم ، اين جمال سبب حيرت بيشتري در من شد ، هرچه به وصال نزديك تر شدم حيرت من بيشترشد. پريشاني برسرپريشاني،جمال برجمال به من رخ نمودو مرا دچار حيرت بيشتر نمود.

اين بيت بيانگر يكي از مفاهيم عميق عرفاني است . طره ي پريشان تجلي حق است . تجلي : ظاهر شدن ، روشن شدن ، جلوه كردن . تجلي سه قسم است : تجلي ذات ، تجلي صفات ، تجلي افعال . براي اطلاع بيشتر به شرح گلشن راز از لاهيجي و فرهنگ اصطلاحات عرفاني از سجادي و مرصادالعباد مي توان رجوع كرد.
ادامه نوشته

گل دسته ها و فلك

طرح داستان : رفتن بالاي گلدسته ها  درون مايه : حركت به سوي اوج و تعالي  زاويه ديد : اول شخص

نويسنده در انتخاب نام داستان ، ايهام لطيفي به كار برده است .

گل دسته ها : 1- مناره هاي مسجد  2- بچه ها     فلك : 1- آسمان  2- ابزار تنبيه

زيبايي شروع داستان : داستان بدون مقدمه و با استفاده از اصل غافل گيري با لحن صميمي از زبان قهرمان داستان كه همان راوي است واقعيت ها وفضاي سياسي زمان كودكي نويسنده را در قالب خاطره بازگو مي كند

نمادهاي داستان :     راوي : جلال  ، نماد انسان كمال جو و باجرأت  واهل عمل         

  اصغر : پرمدعا و ترسو و متكي به ديگران      مدير : حاكم و ستمكر            

فراش : عمله ي ظلم                گل دسته : نماد كمال و تعالي وعروج

ور رفتن : كند وكو كردن : جستجو كردن و دنبال راهي گشتن                      

توي نخ چيزي رفتن :  كنايه  از به چيزي توجه و فكر كردن ، منظور نظر داشتن 

توي چشممان مي زد : جلب توجه مي كرد                 

پاپي مي شد : پي گير بود ، دنبال مي كرد

خيلي دل داشت : خيلي جرأت داشت . دل مجاز از جرأت و شجاعت  

چنگي به دل نمي زد : زيبا و جالب نبود              

ادامه نوشته

آرایه های ادبی دبیرستان

سجع : آوردن كلماتي در پايان جمله هاي نثر كه در وزن يا حرف يا حرف آخر يا هر دو ( وزن و حرف آخر ) با هم يكسان باشد .

نكته 1 : سجع در كلامي ديده مي شود كه حداقل دو جمله باشد يا دو قسمت باشد .

نكته 2 : سجع باعث آهنگين شدن نثر مي شود به گونه اي كه دو يا چند جمله را هماهنگ سازد .

نكته 3 : سجع در نثر حكم فافيه در شعر را دارد .

نكته 4 : اگر در پايان جمله ها كلمات تكراري وجود داشته باشد ، سجع پيش از آن مي آيد .

مثال :      الهي اگر بهشت چون چشم و چراغ است        بــي ديــدار تــو درد و داغ اســت

نكته 5 : گاهي در جملات سجع ممكن است افعال به قرينه ي لفظي يا معنوي حذف شوند .

مثال 1 : منت خداي را عـز وجل كه طاعتـش موجب قـربت است و به شكر اندرش مزيد نعمت . ( فعل « است » به قرينه ي لفظي حذف شده است . )

مثال 2 : خـلاف راه صواب است و نقض راي اولـوالالباب « است » (حذف لفظي ) ذوالفقـار علي در نيـام ( باشد ) و زبان سعدي در كام « باشد » ( حذف معنوي ) .

توضيح : فعل « باشد » در دو جمله ي پاياني به قرينه ي معنوي حذف شده است .

توجه : به نثر مسجع ، نثر آهنگين نيز مي گويند .
ادامه نوشته

قالب های شعر فارسی

وزن شعر فارسي : آهنگي كه ازشنيدن مصراع هاي يك شعر در گوش ، احساس مي شود وزن نام دارد .

  

 

تخلّص : نام شعري شاعر است كه در ابيات پاياني شعر خود مي آورد .

نكته : تخلّص بيشتر در قالب شعري غزل و قصيده كاربرد دارد .

مثال (1) :       درشمار ار چه نياورد كـسي حافظ را           شكر كان محنت بي حد وشمار آخرشد

مثال (2) :       امـروز رو نكـرد به در گاه حق سنـا           فـردا به سـوي در گـه او با چه رو رود ؟

 گفتار دوم                         « قالب هاي شعر فارسي »
ادامه نوشته

شعر حفظي      گفتم غم تو دارم    صفحه 68 ادبیات اول

قالب : غزل      شعر از حافظ        وزن    : مفعول فاعلاتن   مفعول فاعلاتن    بحر مضارع مثمن اخرب  نوع ادبي : غنايي (مناظره ي عرفاني ) نوع توصيف نمادين . رديف : آيد    قافيه : سر ، بر ،كم تر ، ديگر ، رهبر ، دلبر ، بنده پرور ، در ، سر

1- گفتم به اندوه جدايي تو گرفتارم  گفت : غم تو به پايان مي رسد . به يار گفتم كه ماه تابان شب تار من باش . پاسخ داد اگر دست دهد و ممكن شود .

نكته ها و آرايه ها :

سرآمدن : چنان كه امروز هم به كار مي رود يعني پايان يافتن ، به انجام رسيدن ، در مقطع (بيت پاياني) همين غزل آمده است : گفتم زمان عشرت ديدي كه چون سرآمد .

برآيد : ايهام دارد : 1- اگر امكان داشته باشد ، اگر حاصل شود . چنان كه در جاي ديگر گويد: برسر آنم كه گر زدست برآيد     2- اگر طالع شود ، يعني ، اگر ماه جرئت داشته باشد در مقابل من طلوع و جلوه گري كند .

ادامه نوشته

شعر حفظي از خيام نيشابوري :    قالب  : رباعي   قرن 5 و6    صفحه ي 78 ادبیات دوم

وزن هر سه رباعي : مستفعل   ، فاعلات  ، مستفعل   فع يا (مفعول  مفاعلن مفاعيل فعل )

بحر = هزج  مثمن   اخرب  مقبوض  محذوف        نوع ادبي :       - تعليمي

رباعي اول : بيت 1- آن قصري كه جمشيد در آن جام شراب را به دست مي گرفت و مي نوشيد ، اكنون محل زاييدن آهو و استراحت گاه روباه شده است (منظور: آن كاخ پر رونق و آباد امروز ويرانه و محل زندگي وحوش شده است )

 آرايه : كنايه  1- جام گرفتن = به عيش و نوش پرداختن   2- آهو بچه كردن  و روبه آرام گرفتن      مراعات: آهو ، روباه

بيت 2 : بهرام (پادشاه ساساني) كه همواره گورخر شكار مي كرد ديدي كه چگونه عاقبت مرد . پيام : ناپايداري قدرتها و زوال مقام ها

آرايه = جناس تام   گور گور     واج آرايي گ               گور بهرام گرفت = كنايه و تشخيص
ادامه نوشته

به نام او    پيش دانشگاهي   نيم سال اول  شعر حفظي   مناجات     ص 8     

به نام او

  پيش دانشگاهي   نيم سال اول

شعر حفظي   مناجات     ص 8         

غزلي از سنايي قرن ششم     وزن : فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن  بحر : رمل مثمن مخبون

نوع ادبي : غنايي     توصيف : تخيلي

1- اي پادشاه (اي خدا) تو را ياد مي كنم زيرا تو پاك و خدا هستي و جز به همان راهي كه تو مرا به آن راهنمايي كني (يا تو آن راه را به من بنماياني ) به راه ديگري نمي روم .                             ملك استعاره از خدا

2- فقط درگاه تو را جست و جو مي كنم و تنها درپي فضل و بخشش تو هستم فقط ذكر توحيد و يگانگي تو را مي گويم زيرا تو سزاوار يگانگي هستي . بيت قافيه مياني دارد بين كلمات جويم ، پويم و گويم جناس و سجع ديده مي شود.

3- تو بسيار دانا ، بزرگ ، بخشنده و مهرباني . تو(به بندگان ) فضل و بخشش مي كني تو شايسته ي ستايشي .

آرايه : تنسيق الصفات ، بيت قافيه دروني دارد.
ادامه نوشته

شعر حفظي       « آب زنيد  راه  را »       صفحه 56    قالب : غزل     شاعر : مولوي

شعر حفظي       « آب زنيد  راه  را »       صفحه 56  

قالب : غزل     شاعر : مولوي

نوع ادبي : غنايي (عرفاني)   نوع توصيف : نمادين تخيلي .

اين غزل به مناسبت بازگشت شمس تبريزي سروده شده است .

رديف : مي رسد     قافيه : نگار ، بهار ، نثار ، يار ، كنار ، شكار ، سوار ، خمار ، غبار

ادامه نوشته

شعر حفظی آواز عشق ادبیات سال دوم

ادبيات سال دوم      شعر حفظي :  آواز عشق   قالب غزل   شعر از مولوي (ديوان غزليات)    صفحه ي 62 كتاب ادبيات

نوع ادبي : غنايي ، نوع توصيف : نمادين                    وزن : مفتعلن   فاعلن  مفتعلن   فاعلن

1- پيوسته آواز عشق ، از هر طرف به گوش ما مي رسد (عشق ما را مي خواند ) ما به آسمان (بارگاه دوست) مي رويم ، چه كسي قصد ديدار محبوب را دارد؟      آرايه : آواز عشق : استعاره مكنيه (تشخيص) ، چپ و راست : تضاد راست و راست : جناس (جناس مركب = امروزه با جناس افزايشي مطابقت دارد. )

2- جايگاه اصلي ما در آسمان (جوار قرب الهي ) بوده است و با فرشتگان همراه و يار بوده ايم ، بنابراين  دوباره همگي به وطن اصلي خود بر مي گرديم زيرا وطن اصلي ما آنجاست .

ادامه نوشته

توضیحات درس گاو و گلدسته ها سال سوم عمومی

* فصل دوم *

عناصر داستان :        

* مهم ترین عناصر داستان را نام ببرید :
1- شخصیت و قهرمان
  2- راوی داستان یا زاویه ی دید  3- هسته یا طرح داستان  4- درون مایه  5- لحن

 * شخصیت و قهرمان داستان  :
- قهرمانان و شخصیت های داستان کسانی هستند که با رفتارها و گفتارهای خود داستان را به وجود می آورند .
- این شخصیت ها گاهی ثابت و بدون تغییرند مانند قهرمان داستان « کلبه ی عمو تم » به نام « تُم » و گاهی این شخصیت ها بر اثر عوامل گوناگون به تدریج یا ناگهانی فضای داستان را ترک می کنند یا خود تغییر و تحول می یابند ؛ مانند داستان « خسرو » در سال دوم دبیرستان .

 * راوی داستان یا زاویه ی دید:
- معمول ترین شیوه ی روایت داستان استفاده از اول شخص ( من ) و سوم شخص ( او ) است .
- در روایت سوم شخص ، نویسنده بیرون از داستان قرار دارد ؛ به این شیوه ی روایت ، « دانای کل » هم می گویند .
- راوی داستان « کباب غاز » خود نویسنده یعنی اول شخص است
  در حالی که داستان « هدیه ی سال نو » را سوم شخص یا دانای کل روایت می کند .
ادامه نوشته

آرایه

به نام خداوند جان وخرد

آرایه های ادبی همراه با شاهد مثال

ادامه نوشته

شخصیت شناسی گاو درس سال سوم عمومی

دراین زمان پرجوش و خروش سیاسی و نهضت های عظیم اجتماعی، مایه های فکری و تخیل سرشار او برای همیشه شکل گرفت و به مثابه آتشفشانی دربیست و پنج سال دیکتاتوری شاه مدام فوران کرد در 1331 ، مسئولیت انتشار روزنامه های فریاد ، صعود و جوانان آذربایجان را به عهده گرفت و به درج مقاله و داستان در این سه روزنامه و روزنامه دانش آموز - چاپ تهران- ، پرداخت. بعد از کودتای 28 مرداد32 دستگیر و چند ماه زندانی شد. بعد از کودتای 28 مرداد 32 دستگیر و چند ماه زندانی شد. در 1324 به دانشکدة پزشکی تبریز وارد شد و سال بعد با مجلة سخن همکاری کرد و کتابهای مرغ انجیر و پیکمالیون را در تبریز انتشار داد. در سال 1324 به دانشکدة پزشکی تبریز وارد شد و سال بعد با مجله سخن همکاری کرد واز این سال به بعد شروع به نوشتن و منتشر کردن نمایشنامه و داستانهای کوتاه کرد. از این سال به بعد شروع به نوشتن و منتشر کردن نمایشنامه و داستانهای کوتاه کرد وی در 1341 با کتاب هفته و مجلة آرش همکاری خود را شروع کرد. در سال1341 با کتاب هفته و مجله آرش همکاری خود را شروع کرد که در واقع پر بارترین سالهای عمر ساعدی از سالهای 1343ـ1342 شروع می شود. در واقع پر بارترین سالهای عمر ساعدی از سالهای 1343-1342 شروع می شود و به خصوص سالهای 1346ـ1345 سالهای پرکاری ساعدی است.سالهای 1346-1345 سالهای پرکاری برای اوست. او تنی چند فضای خاص یک دوره را می سازند که از اواسط 1330 تا نیمة 1350 ادامه دارد. در سال 1353 با همکاری نویسندگان معتبر آن روزگار دست به انتشار مجلة الفبا زد.

ادامه نوشته