شعر با لهجه ی مشهدی

عجب زمونه ای شُدِس، هرکی می بینی غم دارد
به بی خیالی می زِنیم، میگن دیونه س، کم دارد
گِرونی که دیگه نگو، این روزا بیداد می کونِد
اِسمی پولا که میارم، یه دفه آقام باد می کونِد
گوجه کیلویی کلّیا، گوش کیلویی خُدا تومَن
کودوم پِسِری عاقلی با این حساب می گیره زن؟!
مردا میباس هِی بُدُوَن، زَنا بِچام پا تیلیفون
خسّه آ کوفته شب میان، شام چی چیه س؟ یه تیکّه نون
بِچه مِچام تا کوچیکن، یا توپ میخوان یا فشفشه
جون آدِما بالا میارن، مثلی شیپیش، عِینی پِشه
قدّی شُتُرم که میشن، بیکّارا الّاف میتابن
پول گیریشون نیمیادا، جیبی اینا اونا میقاپن
حشیشیا کِراکی میشن، عاقِبِتیشون تو جوقِس
مواد اِز آمریکا میاد، گمرکی مملِکِت بوقِس
یکی میرِد بیل میزِنِد هَمِش برا دوزاری پول
یکی خونِش قصری طِلاس، زانتیا دارِد با نزول
دارِد میمیرِد تویی درد، دکتر می گِد: پولِد کوجاس؟!
تا نری بیریزی به حساب، عمل نیمیشِد، خرج بالاس
سوریه، مَشَد، کربِلا، سالی دوبار مَکّه میرِد
همسایِشون اِز گشنِگی میُفده، راحت میمیرِد
میخواد بِرِد زن بیگیرِد، مهریه پول خون آقاشِس
خدا جونم خودِد بیا، به دادی آدِما بِرِس
یه چیز میگم حقیقِتِس، میخوای رد کون میخوای قِبول
خوشبخ میخوای بشی دادا، اینجا فقط پارتیا پول
هنر وازهسازی علمی در زبان فارسی
(دانش اصطلاح شناسی)
فارسی زبانی است
هند و اروپایی با ادبیاتی پربار و سابقهای درازآهنگ که کهنترین دیسه
(شکل) آن، زبان اوستایی، به ۱۵۰۰ سال پیش از میلاد میرسد. چنین زبان
کمهمتایی شایستهی پاس داری و پشتیبانی کوشمندانه است. در عصر پیشرفتهای
شگرف هرچه فزایندهتر دانشی و فناورانه، زبانهایی که از بیان مفهومهای
تازه ناتوان باشند محکوم به نابودی اند. از میان رفتن زبانهای تاریخی که
سهم مهمی به تمدن و فرهنگ انسانی ادا کردهاند و از این روی به میراث مشترک
بشری تعلق دارند، ضایعهی جبرانناپذیری خواهد بود.
وضعیت
اصطلاحشناسی در زبان فارسی به هیچ روی رضایتبخش نیست. چنین وضعی زبان
فارسی و گذشتهی درخشان فرهنگ ایرانی را نمیزیبد. مولف آرزو دارد که در
بهبود این وضع سهمی ادا کند و امیدوار است که این اقدام دیگران را فراخواند
تا این خویشکاری مهم را بر عهده بگیرند، ژرفانه به سببهای کاستیهای
آن بیاندیشند و راهحلهایی بیایند تا اصطلاحشناسی فارسی را غنی تر و زبان
فارسی را گسترده تر سازند.
روزگار ما از یک دیدگاه عصر تشخصستیزی است. مردم
زمانه روگردان از هرگونه تبعیض و تفاوت، هراسان از هرنوع تشخص و تمایز، با
شتاب هرچه تمامتر بهسوی یکسانی و یکدستی و یکنواختی رانده میشوند.
پیروان آیین جهانبینی، طرفداران یکسوگرایی اجتماعی و کارگزاران سوداگری
آزاد
جهانی میکوشند طرحی بیاندازند و سامانی بچینند تا در ناکجاآباد هزارهی
سوم، همگان زیرسلطهی یک نظام اقتصادی نامریی، همه مثل هم بزایند و مثل هم
بزیند و مثل هم بمیرند! با این شتاب که هر روز در هر چهار سوی جهان، مرزهای
طبیعی، گسستهای ضروری و ناهمداستانیهای سالم و لازم میشکنند و فرو می
ریزند، دیری نپاید که گیتی ِ عاری از آرایشها و برهنه از شکفتگی و
زیباییهایش که بخش کلانی از آنها ناشی از رویارویی تفاصلها و
ناهمتاییهاست،
خراب آبادی شود هموار که در آن ترک و رومی و چینی و زنگی، همه در پشت
رایانههایشان با کیفهای سامسونت دردست و تلفنهای همراه در جیب و همبرگر
مک دونالد در دهان، همه همسان بزیند و بمیرند.
در عرصهی فرهنگ
نیز درها گشوده و سرحدات برداشته میشوند. امروزه «ابر و باد و مه و
خورشید و فلک» نه، بلکه اجیران حرفهای حرص و آز سیریناپذیر سوداگران
طرفدار کشورهای بیمرز و فرهنگهای یکرنگ و مبلغان و اتحادیهتراشان تجارت
جهانی از طریق اینترنت و فکس و ایمیل و ماهواره و رسانههای گروهی
جورواجور دیگر در تلاشاند تا همهجاپسند فردی، دیدگاه شخصی، اندیشه و
باور و زبان مستقل و در یک کلام هویت فردی و ملی من و تو را از ما بگیرند و
به جایش سلیقهی یکسان، جهاننگری یکسان، کردار و پندار و گفتار یکسان
صادراتی ارزانیمان دارند. فعلهها، بنایان و معماران چیرهدست در خفا و
آشکار، دستاندرکار برافراشتن دوبارهی «برج بابل»اند تا همهی زبانها در
هر هفت کشور جهان منسوخ شوند و زبانی واحد، اینبار نه لسان عبری هدیهی
یهوه، بلکه انگلیسی ناب آمریکایی در سراسر گیتی رایج شود!
حالا مسیر خود را عوض کنید، و به یکی از شهرهای غربی ایران سری بزنید. نمیدانم تبریز و ارومیه را میپسندید، یا شهر کردنشین سنندج را، اما برای منظور ما فرقی نمیکند. کافی است که برای خرید به خیابان بروید. سعی کنید مردم نفهمند که شما مسافر هستید. بگذارید مردم فکر کنند، که شما هم یکی از مردم این شهر هستید. مطمئن باشید که با شما به همان زبان محلی خود، ترکی یا کردی صحبت خواهند کرد. من از مال دنیا فقط زبان فارسی را که در رادیو و تلویزیون استفاده میشود، بلدم! طبیعی است که حرف این مردم را نفهم. نه از تلفظ آن سر در میآورم و نه واژههای آن به گوشم آشناست. گمان نکنم، که از دستور آن هم سر در بیاورم. من که دست خود را رو خواهم کرد، و خواهم گفت: ” لطفاً فارسی صحبت کنید، من حرف شما را نمیفهمم”. خوب، از حالا به بعد وضع بهتر میشود، حالا که مردم فارسی صحبت میکنند، بهتر میفهمم. نمیدانم آیا شما قصد دارید، به سفرتان ادامه بدهید یا نه؟ اما برای کار من همین دو شهر کافی است.
باز گردیم به مسئله خودمان. در طی همین سفر کوتاهی که داشتیم، دیدیم که زبان تا چه حد میتواند متفاوت باشد. این مسئله در زبانشناسی با عنوان گوناگونیهای زبان مطرح میشود و علل مختلفی دارد. اما ما در این جا به علل آن نمیپردازیم. مهم این است که بدانیم چطور میتوان زبانهایی به این گوناگونی را از نظر اجتماعی طبقهبندی کرد. معمولاً میتوان از دو منظر به گوناگونیهای زبان در اجتماع نگریست. نخست: دیدگاه زبانشناسانه و دوم دیدگاه غیر زبانشناسانه.
مراسم کف زنی
شرحی بُگُم فقط به زمستونه ای رفیق از رسمِ قایِنیونِ خُراسونَ ای رفیق
قومُو به اُتِشو که مِشن تا به نصف شُو کف مزَننُ، صدای تَقُ و تُوَنَه ای رفیق