شعر با لهجه ی مشهدی

دختر خراسانی

دختر ایرانی از دخترای دنیا سره                    به نجابتم تکه،قشنگ و شوخه، محشره
دخترای خراسانی خوشگل و ماهن بُخدا           سبزه و با نمکم میونشا زیاد دَرَه
دختر نشابوری سر تا پا کوت* نمکه                 چون که معدن نمک توی نشابوره یَرَه
دختر اسفراین چارقدی دور سر دَرَه                 دورشم سکه­ های سیم و زره
دختر سِبزواری مال کویره،                           منتها تو نمک غلتیده، با عسل برابره
دختر جامیمِبَنده دسمالی دور سرش             پوشت* لب خالی دره اوساختی* با نمک تره
دختر سرخسی،مال مرزه و چابک ­سُوار           یکه ­­تاز و تو صحرا مثل یک شیر نره
دختر فریمونی سرحال و چاق و تپله               مثل قندای فریمون شیرین و گل شکره
دختر کلاتی کوهستانیه و مثل غزال                 نسل نادره زودی به یاد آدم می یره
دختر تربتی چون کبک خرامون مِمِنه                ناز دره اما کلامش با شکر برابره
دختر کاشمری مثل کیشمشا، تیفی* یاش        شیرین و خوش حرکاته،نازشم که بیشتره
دخترگناباد و قاین و فردوس و طبس                بوی زعفرون مِده، عطرِ دماغ پروره
دختر چابک، ناز خاک بیرجنده بُگو                   نفسش گرمه اما مث نسیم سحره
دختر قوچانی و شیروان و خاک درگز             چون مِی دوساله­ ای،چشماشا مستی آوره
دختر سرخ و سفید ماه بجنورده، نگو               سیب سرخه یا هلو، یا عطر بوی گلپره
اما دختر مِشدی مثل گل بهاریه                  چپ نگاهش نِکِنی،که مایه صد خطره
اگه با چارقدی اشماق* کنه روشه چی مشه       زُهریه،مریخه،شمسه، یا که قرص قمره
میون جمعی اگه صورتشه نشون بده                خدا حفظش کنه چون زیادی مد نظره
به امور خانه ­داری فرز و باهوش و زرنگ              با سلیقه و تمیز،سر تا پا ذوق و هنره
تو گُلسِتونی اگر که راه بره قدم زنون                 بین یاس و نسترن یک گلی یه که نوبره
خدا از حلالی قسمت‌تا کنه                            تا بدنن بوسه­ هاشم بُخُدا شکره و قندِ تره
* کوت نمک:گلوله نمک / پوشت: پشت / اوساختی:آنگونه / تیفی:طایفی(کشمش درشت کاشمری)
اشماق کردن: گرفتن رو از شرم به گونه‌­ای که تنها چشمان و اندکی از چهره نمایان باشد.
پ.ن: خراسان در این شعر مقصود به خراسان رضوی، جنوبی و شمالی به علاوه ی شهر بخشیده شده به یزد(طبس) می باشد.

شعر با لهجه ی اصفهانی

عجب زمونه ای شُدِس، هرکی می بینی غم دارد

به بی خیالی می زِنیم، میگن دیونه س، کم دارد

گِرونی که دیگه نگو، این روزا بیداد می کونِد

اِسمی پولا که میارم، یه دفه آقام باد می کونِد

گوجه کیلویی کلّیا، گوش کیلویی خُدا تومَن

کودوم پِسِری عاقلی با این حساب می گیره زن؟!

مردا میباس هِی بُدُوَن، زَنا بِچام پا تیلیفون

خسّه آ کوفته شب میان، شام چی چیه س؟ یه تیکّه نون

بِچه مِچام تا کوچیکن، یا توپ میخوان یا فشفشه

جون آدِما بالا میارن، مثلی شیپیش، عِینی پِشه

قدّی شُتُرم که میشن، بیکّارا الّاف میتابن

پول گیریشون نیمیادا، جیبی اینا اونا میقاپن

حشیشیا کِراکی میشن، عاقِبِتیشون تو جوقِس

مواد اِز آمریکا میاد، گمرکی مملِکِت بوقِس

یکی میرِد بیل میزِنِد هَمِش برا دوزاری پول

یکی خونِش قصری طِلاس، زانتیا دارِد با نزول

دارِد میمیرِد تویی درد، دکتر می گِد: پولِد کوجاس؟!

تا نری بیریزی به حساب، عمل نیمیشِد، خرج بالاس

سوریه، مَشَد، کربِلا، سالی دوبار مَکّه میرِد

همسایِشون اِز گشنِگی میُفده، راحت میمیرِد

میخواد بِرِد زن بیگیرِد، مهریه پول خون آقاشِس

خدا جونم خودِد بیا، به دادی آدِما بِرِس

یه چیز میگم حقیقِتِس، میخوای رد کون میخوای قِبول

خوشبخ میخوای بشی دادا، اینجا فقط پارتیا پول



هنر وازه‌سازی علمی در زبان فارسی


هنر وازه‌سازی علمی در زبان فارسی

(دانش اصطلاح شناسی)


فارسی زبانی است هند و  اروپایی با ادبیاتی پربار و سابقه‌ای درازآهنگ که کهن‌ترین دیسه‌ (شکل) آن، زبان اوستایی، به ۱۵۰۰ سال پیش از میلاد می‌رسد. چنین زبان کم‌همتایی شایسته‌ی پاس داری و پشتیبانی کوشمندانه است. در عصر پیشرفت‌های شگرف هرچه فزاینده‌تر دانشی و فناورانه، زبان‌هایی که از بیان مفهوم‌های تازه ناتوان باشند محکوم به نابودی اند. از میان رفتن زبان‌های تاریخی که سهم مهمی به تمدن و فرهنگ انسانی ادا کرده‌اند و از این روی به میراث مشترک بشری تعلق دارند، ضایعه‌ی جبران‌ناپذیری خواهد بود. وضعیت اصطلاح‌شناسی در زبان فارسی به هیچ روی رضایت‌بخش نیست. چنین وضعی زبان فارسی و گذشته‌ی درخشان فرهنگ ایرانی را نمی‌زیبد. مولف آرزو دارد که در بهبود این وضع سهمی ادا کند و امیدوار است که این اقدام دیگران را فراخواند تا این خویشکاری مهم را بر عهده بگیرند، ژرفانه به سبب‌های کاستی‌های آن بیاندیشند و راه‌حل‌هایی بیایند تا اصطلاح‌شناسی فارسی را غنی تر و زبان فارسی را گسترده تر سازند.

ادامه نوشته

اهمیت گویش‌های ایرانی


روزگار ما از یک دیدگاه عصر تشخص‌ستیزی است. مردم زمانه روگردان از هرگونه تبعیض و تفاوت، هراسان از هرنوع تشخص و تمایز، با شتاب هرچه تمام‌تر به‌سوی یکسانی و یکدستی و یکنواختی رانده می‌شوند. پی‌روان آیین جهان‌بینی، طرفداران یکسوگرایی اجتماعی و کارگزاران سوداگری آزاد جهانی می‌کوشند طرحی بیاندازند و سامانی بچینند تا در ناکجاآباد هزاره‌ی سوم، همگان زیرسلطه‌ی یک نظام اقتصادی نامریی، همه مثل هم بزایند و مثل هم بزیند و مثل هم بمیرند! با این شتاب که هر روز در هر چهار سوی جهان، مرزهای طبیعی، گسست‌های ضروری و ناهمداستانی‌های سالم و لازم می‌شکنند و فرو می‌ ریزند، دیری نپاید که گیتی ِ عاری از آرایش‌ها و برهنه از شکفتگی و زیبایی‌هایش که بخش کلانی از آن‌ها ناشی از رویارویی تفاصل‌ها و ناهمتایی‌هاست، خراب آبادی شود هموار که در آن ترک و رومی و چینی و زنگی، همه در پشت رایانه‌هایشان با کیف‌های سامسونت دردست و تلفن‌های همراه در جیب و همبرگر مک دونالد در دهان، همه همسان بزیند و بمیرند.
در عرصه‌ی فرهنگ نیز درها گشوده و سرحدات برداشته می‌شوند. امروزه «ابر و باد و مه و خورشید و فلک» نه، بلکه اجیران حرفه‌ای حرص و آز سیری‌ناپذیر سوداگران طرفدار کشورهای بی‌مرز و فرهنگ‌های یک‌رنگ و مبلغان و اتحادیه‌تراشان تجارت جهانی از طریق اینترنت و فکس و ایمیل و ماهواره و رسانه‌های گروهی جورواجور دیگر در تلاش‌اند تا همه‌جاپسند فردی، دیدگاه شخصی، اندیشه و باور و زبان مستقل و در یک کلام هویت فردی و ملی من و تو را از ما بگیرند و به جایش سلیقه‌ی یکسان، جهان‌نگری یکسان، کردار و پندار و گفتار یکسان صادراتی ارزانی‌مان دارند. فعله‌ها، بنایان و معماران چیره‌دست در خفا و آشکار، دست‌اندرکار برافراشتن دوباره‌ی «برج بابل»‌اند تا همه‌ی زبان‌ها در هر هفت کشور جهان منسوخ شوند و زبانی واحد، این‌بار نه لسان عبری هدیه‌ی یهوه، بلکه انگلیسی ناب آمریکایی در سراسر گیتی رایج شود!

ادامه نوشته

شاعران  کرمانشاهی لک


شاعران_کرمانشاهي_و_لک.pdf

شاعران بختیاری


شعرای_بختیاری.pdf

توضیحی بر زبان، گویش، لهجه

                                      

حالا مسیر خود را عوض کنید، و به یکی از شهرهای غربی ایران سری بزنید. نمی‌دانم تبریز و ارومیه را می‌پسندید، یا شهر کردنشین سنندج را، اما برای منظور ما فرقی نمی‌کند. کافی است که برای خرید به خیابان بروید. سعی کنید مردم نفهمند که شما مسافر هستید. بگذارید مردم فکر کنند، که شما هم یکی از مردم این شهر هستید. مطمئن باشید که با شما به همان زبان محلی خود، ترکی یا کردی صحبت خواهند کرد. من از مال دنیا فقط زبان فارسی را که در رادیو و تلویزیون استفاده می‌شود، بلدم! طبیعی است که حرف این مردم را نفهم. نه از تلفظ آن سر در می‌آورم و نه واژه‌های آن به گوشم آشناست. گمان نکنم، که از دستور آن هم سر در بیاورم. من که دست خود را رو خواهم کرد، و خواهم گفت: ” لطفاً فارسی صحبت کنید، من حرف شما را نمی‌فهمم”. خوب، از حالا به بعد وضع بهتر می‌شود، حالا که مردم فارسی صحبت می‌کنند، بهتر می‌فهمم. نمی‌دانم آیا شما قصد دارید، به سفرتان ادامه بدهید یا نه؟ اما برای کار من همین دو شهر کافی است.

باز گردیم به مسئله خودمان. در طی همین سفر کوتاهی که داشتیم، دیدیم که زبان تا چه حد می‌تواند متفاوت باشد. این مسئله در زبان‌شناسی با عنوان گوناگونی‌های زبان مطرح می‌شود و علل مختلفی دارد. اما ما در این جا به علل آن نمی‌پردازیم. مهم این است که بدانیم چطور می‌توان زبان‌هایی به این گوناگونی را از نظر اجتماعی طبقه‌بندی کرد. معمولاً می‌توان از دو منظر به گوناگونی‌های زبان در اجتماع نگریست. نخست: دیدگاه زبان‌شناسانه و دوم دیدگاه غیر زبان‌شناسانه.


ادامه نوشته

لهجه یزدی

چرا ایطَر سَرُم میاری؟!!! هَزار بار گفتم پِلتَه این اجاغ پایین کن این گوشتُک تو خُرمِ خودش پُخته شَه!! ضربِش زیات کردی اینم روجو شده! حالا من این جِزغالَه چطوو بلّم جِلو پیَرت؟؟؟ اَصِش زشتیمِ کاری کردنت اوفتید!!!

شعرمحلی قاینی

مراسم کف زنی

شرحی بُگُم فقط به زمستونه ای رفیق         از رسمِ قایِنیونِ خُراسونَ ای رفیق

قومُو به اُتِشو که مِشن تا به نصف شُو           کف مزَننُ، صدای تَقُ و تُوَنَه ای رفیق

ادامه نوشته

شعربالهجه مشهدی

دو تا زن مشهدی سر گذر به هم میرسن و ضمنا خیلی هم عجله داشتن ! خلاصه ٬ شروع به درد دل میکنن و سر صحبت باز میشه و همونطور که گفتم چون خیلی عجله داشتن مدام این جمله رو تکرار میکنن :
نمدنم دگه مخاستم چی بگم - دلمم شور  مزنه مخوام برم . این حتما باید با لهجه مشهدی خوانده شود :

ادامه نوشته

لهجه ی مشهدی شو چهارشنبه سوری

شو چارشنبه سوری ولوله یه
سر هر کوچه مگی زلزله یه
شب چهارشنبه سوری ولوله است و انگار سر هر کوچه زلزله است

گله نفتیه که هی هوا مره
بعضی وقتا فتنه هم بپا مره

ادامه نوشته