شکر نعمت فارسی 3
منت خدای را عزّ و جل كه طاعتش موجب قربت است و به شكر اندرش مزید نعمت:
قلمرو زبانی: منّت: نیكویی، سپاس، شكر، جمع آن: مِنَن / منت خدای را : «را» حرف اضافه در معنی برای / به شكر اندرش: دو حرف اضافه برای یک متمم، «در شکرش» / عزّ و جلّ: گرامی، بزرگ و بلند مرتبه است؛ بعد از ذکر نام خداوند به کار میرود / قربت: نزدیکی (غربت: دوری) / قلمرو ادبی: قربت، نعمت: سجع متوازی (رشته انسانی) / طاعتش موجب قربت است: تلمیح به آیه شریفه «واسجد و اقترب» / مزید: افزونی، زیادی / و به شكر اندرش مزید نعمت: تلمیح به آیه شریفه «لئن شكرتم لازیدنكم» / نمونه نثر مسجّع
بازگردانی: سپاس ویژه خداوند است (گرامی و بزرگ) كه بندگی اش موجب نزدیکی به اوست و سپاس گزاری اش سبب نعمت.
پیام: فرمانبرداری موجب نزدیک به خداوند است
◙ هر نفسی كه فرو می رود ممدّ حیات است و چون بر می آید مفرّح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمت شكری واجب.
قلمرو زبانی: نفس: دم / برمی آید: بالا می آید / فرو می رود، بر می آید: تضاد / ممدّ: یاری رساننده، مدد کننده / حیات: زندگی (حیاط: حیاط خانه) / مفرّح: شادی بخش، فرح انگیز / ذات: سرشت، گوهره/ قلمرو ادبی: حیات، ذات: سجع /
بازگردانی: هر نفسی كه فرو می رود یاری دهنده زندگی است و هنگامی که بیرون می آید شادی بخش جان ماست. پس در هر نفسی دو نعمت موجود دارد و برای هر نعمتی شكری واجب میگردد.
پیام: وجوب شکرگزاری از خدا
از دست و زبان كه بر آید / كز عهده شكرش به در آید
قلمرو ادبی: وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (رشته انسانی) / دست، زبان: تناسب / دست: مجاز از کردار / زبان: مجاز از گفتار / برآید، درآید: جناس ناهمسان / از دست و زبان كسی بر آمدن: كنایه از توانایی داشتن / پرسش انکاری
بازگردانی: از توانایی و قدرت چه کسی برمی آید که از خداوند سپاس گزاری کند.
پیام: ناتوانی بنده در شکرگزاری از خدا
◙ اعملوا آل داوود شكراً و قلیل من عبادی الشکور: تضمین
بازگردانی: ای خاندان داوود سپاس خداوند را گزارید و بندگان شکرکننده ام اندک اند.
پیام: وجوب شکرگزاری از خدا
بنده همان به که ز تقصیر خویش / عذر به درگاه خدای آورد
قلمرو زبانی: به: بهتر / تقصیر: کوتاهی، گناه / عذر: پوزش / قلمرو ادبی: وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (رشته انسانی) / درگاه: مجاز از خدا
بازگردانی: همان بهتر که انسان به خاطر گناه و کوتاهی اش از خداوند پوزش بخواهد.
پیام: طلب آمرزش از خداوند
ورنه سزاوار خداوندی اش / کس نتواند که به جای آورد
قلمرو زبانی: ورنه: وگرنه / به جای آوردن: ادا کردن، انجام دادن
بازگردانی: وگرنه هیچ کس نمیتواند آنگونه که درخور خداوند است از او سپاس گزاری کند.
پیام: ناتوانی بنده در شکرگزاری از خدا
◙ باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا كشیده.
قلمرو زبانی: خوان: سفره، سفره فراخ و گشاده / بی دریغ: بی مضایقه / قلمرو ادبی: باران رحمت: اضافه تشبیهی / خوان نعمت: اضافه تشبیهی / رسیده، كشیده: سجع پایانی قرینهها و ترصیع هم دارد (تمام واژهها در قرینه دو به دو با هم سجع دارد) / تلمیح به آیه: ربّكم ذو رحمة واسعه / باران رحمت بی حسابش همه را رسیده: کنایه از بخشندگی یزدان / خوان نعمت بی دریغش همه جا كشیده: کنایه از بخشندگی یزدان /
بازگردانی: باران رحمت بی شمار خداوند همه را فراگرفته و سفره نعمتهای بی مضایقه او همه جا پهن است.
پیام: بخشندگی یزدان
◙ پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفه روزی به خطای منكر نبرد.
قلمرو زبانی: دریدن: پاره کردن (بن ماضی: درید، بن مضارع: در) / فاحش: آشکار، واضح / وظیفه: وجه معاش، مقرری / منکر: زشت، ناپسند / روزی: رزق / / قلمرو ادبی: پرده ناموس: اضافه تشبیهی / پرده دریدن: كنایه از رسوا كردن، فاش كردن راز / ندرد، نبرد: سجع / پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد: اشاره به ستارالعیوبی خداوند / وظیفه روزی به خطای منكر نبرد: صفت رزّاقیت یزدان، هو الرزّاق
بازگردانی: آبروی بندگان را با وجود گناه آشکار نمیریزد و روزی ایشان را به خاطر لغزش زشت قطع نمیکند.
پیام: پرده پوشی و روزی رسانی خداوند
◙ فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد.
قلمرو زبانی: فراش: فرش گستر، گسترنده فرش / دایه: زنی که به جای مادر به کودک شیر میدهد یا از او پرستاری میکند / بنات: ج بنت، دختر / را: حرف اضافه «به» / نبات: گیاه، رستنی / مهد: گهواره / قلمرو ادبی: فراش باد صبا، دایه ابر بهاری، بنات نبات، مهد زمین هر چهار مورد اضافه تشبیهی / فرش زمرّدین: استعاره از سبزه و چمن / فراش، فرش، بگسترد: مراعات نظیر / فراش، فرش: هم ریشگی / باد صبا، ابر بهار، نبات، زمین: تناسب / دایه، بنات، مهد، بپرورد: تناسب / كل عبارت آرایه تشخیص دارد./ بگسترد، بپرورد، سجع / مهد زمین: الم نجعل الارض مهادا (تلمیح)
بازگردانی: به باد صبا که مانند فراش است گفته تا سبزه و چمن را بگستراند و به ابر بهاری که مانند دایه است گفته تا گیاهان را که همچون دختران اند در زمین پرورش دهد.
پیام:
◙ درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر گرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع كلاه شكوفه بر سر نهاده.
قلمرو زبانی: خلعت: جامگی / قبا: جامه، جامهای که از سوی پیش باز است و پس از پوشیدن دو طرف پیش را با دکمه به هم پیوندند / ورق: برگ / شاخ: شاخه / قدوم: آمدن، قدم نهادن، فرارسیدن / قلمرو ادبی: جانبخشی در سراسر عبارت / قبای سبز ورق، اطفال شاخ، كلاه شكوفه، اضافه تشبیهی هستند. / اطفال شاخ را: «را» فك اضافه «بر سر اطفال شاخ» / قدوم موسم ربیع: تشخیص / موسم: فصل، هنگام، زمان / ربیع: بهار / خلعت نوروزی، موسم ربیع: مراعات نظیر/ شاخ، درخت، ورق، شكوفه، نوروز، ربیع: مراعات نظیر/ بر: پهلو/ نوروز، خلعت، قبا: مراعات نظیر / اطفال، كلاه، سر: مراعات نظیر / بر، سر: جناس / گرفته، نهاده: سجع
بازگردانی: خداوند درختان را پربرگ کرده است و برگهایشان مانند قبای سبز رنگ است و شاخهها با آمدن فصل بهار پر از شکوفه شده اند و شکوفههایشان مانند کلاه است.
پیام: آفریندگی
◙ عصاره تاكی به قدرت او شهد فایق شده و تخم خرمایی به تربیتش نخل باسق گشته:
قلمرو زبانی: عصاره: افشره، شیره / تاک: انگوربن، درخت انگور، رز / قلمرو ادبی: فایق، باسق: سجع / شده، گشته: سجع / عصاره تاك، شهد، فایق: تناسب/ شهد: عسل / فایق: برتر، برگزیده (در اینجا «ناب») / شهد فایق: عسل ناب / نخل: خرمابن / باسق: بلند / نخل باسق: «والنخل باسقات» / تخم خرما، نخل باسق: مراعات نظیر، اشاره به صفت قادر بودن خداوند
بازگردانی: افشره مو با نیروی ایزدی شیرینی برگزیده شده است و تخم خرمایی با پرورش خداوند خرمابن بلندی گشته است.
پیام: قدرت یزدان
ابر و باد و مه و خورشید و فلك در كارند / تا تو نانی به كف آری و به غفلت نخوری
قلمرو زبانی: غفلت: نادانی / قلمرو ادبی: وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رشته انسانی) / ابر و باد و مه و خورشید و فلك: تناسب، مجاز از همه جهان / در کار بودن: کنایه از در تکاپو / نان: مجاز از روزی / به کف آوردن: به دست آوردن، کنایه / تشخیص / تلمیح به آیه شریفه: «و سخرلكم الشمس و القمر دائبین» / كف: مجاز از دست
بازگردانی: ابر، باد، ماه، خورشید و آسمان در تکاپویند تا تو روزیت را به دست آوری و با ناآگاهی زندگی ات را نگذرانی.
پیام: برتری انسان
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار/ شرط انصاف نباشد كه تو فرمان نبری
قلمرو زبانی: از بهر: برای / سرگشته: حیران، هاج و واج / قلمرو ادبی: تو، فرمان: واژه آرایی / فرمان بردار، فرمان نبری: هم ریشگی (رشته انسانی)
بازگردانی: همه پدیدهها به تو خدمت میکنند و از تو فرمانبرداری میکنند. منصفانه نیست که تو از خداوند فرمان نبری.
پیام: اطاعت از خدا
■ در خبر است از سرور كائنات و مفخر موجودات و رحمت عالمیان و صفوت آدمیان و تتمه دور زمان محمد مصطفی- صلّی ا... علیه و آله و سلم
قلمرو زبانی: خبر: حدیث / سرور: بزرگ، آقا / کاینات: م. کاینه، همه موجودات جهان/ مفخر: آن چه بدان فخر کنند / سرور، مفخر: سجع / صفوت: برگزیده / تتمّه: باقی مانده؛ تتمه دور زمان: مایه تمامی و کمال گردش روزگار، مایه تمامی و کمال دور زمان رسالت / قلمرو ادبی: رحمت عالمیان: تلمیح به آیه شریفه: « و ما أرسلناك إلّا رحمة للعالمین» / رحمت، صفوت: سجع / عالمیان، آدمیان: سجع /
بازگردانی: در حدیث آمده است از بزرگ موجودات، باعث افتخار هستی، رحمت جهانیان و برگزیده آدمیان و به جای مانده و پایان بخش زمان محمد مصطفا (پایان بخش نبوت)
پیام: ستایش پیامبر
شفیع مطاع نبیّ کریم / قسیم، جسیم، نسیم، وسیم
قلمرو زبانی: شفیع: شفاعت کننده / مطاع: فرمانروا، اطاعت شده / نبی: پیام آور، پیغمبر، رسول / کریم: رادمرد / قسیم: خوش چهره / جسیم: خوش اندام / نسیم: خوش بو / وسیم: دارای مهر و نشان پیامبری / قلمرو ادبی: قسیم، جسیم، نسیم، وسیم: جناس / واج آرایی
بازگردانی: شفاعت کننده، فرمانروا، پیام آور، رادمرد، خوش چهره، خوش اندام، خوش بو، دارای نشان پیامبری
پیام: ستایش پیامبر
بلغَ العُلی بِکمالِه، کشفَ الدُّجی بِجمالِه / حسُنَت جَمیعُ خِصاله، صَلُّوا عَلیه و آلِه
بازگردانی: به سبب کمالش به بلندی رسید، با روی زیبای خودش تیرگیها را زدود، همه خوی و رفتارش نکوست، بر او و خاندانش درود باد.
پیام: ستایش پیامبر
چه غم دیوار امّت را كه دارد چون تو پشتیبان / چه باک از موج بحر آن را كه باشد نوح كشتیبان
قلمرو زبانی: باک: ترس / بحر: دریا (همآوا؛ بهر: بهره) / را: حرف اضافه «برای»/ قلمرو ادبی: دیوار امّت: اضافه تشبیهی / بحر: تلمیح به ماجرای حضرت نوح (ع) / نوح، بحر، كشتیبان: تناسب / پرسش انکاری / پشتیبان، کشتیبان: جناس
بازگردانی: مردمی که همچون تو پشتیبانی دارند اندوه و غمی ندارند. همانگونه که هر کس کشتیبان او نوح باشد از موج دریا نمی هراسد.
پیام: ستایش پیامبر
■ هر گه كه یكی از بندگان گنهكار پریشان روزگار، دست انابت به امید اجابت به درگاه حق- جلّ و علا- بردارد،
قلمرو زبانی: انابت: توبه، بازگشت به خدا، پشیمانی / جلّ و علا: بزرگ و والا است / دست انابت: اضافه اقترانی / قلمرو ادبی: پریشان روزگار: کنایه از بدبخت / انابت، اجابت: جناس
بازگردانی: هر گاه یکی از بندگان گنهکار بدبخت، دستش را به امید برآورده شدن به درگاه خداوند برافرازد،
پیام: توبه
■ ایزد تعالی در او نظر نكند. بازش بخواند باز اعراض كند بار دیگرش به تضرّع و زاری بخواند حقّ سبحانه و تعالی فرماید:
قلمرو زبانی: ایزد: خداوند / بازش، بار دیگرش: «ش: مفعول»، جهش ضمیر / خواندن: صدا کردن / اعراض: روی برگرداندن از چیزی، روی گردانی، انصراف / تضرّع: زاری، التماس / سبحانه و تعالی: پاک و والاست خداوند / قلمرو ادبی: باز، بار: جناس / سجعهای نزدیك به هم را «تضمین المزدوج» گویند(رشته انسانی).
بازگردانی: خداوند به او توجه نمیکند. بنده دوباره او را میخواند. خداوند دوباره روی برمی گرداند. بنده بار دیگر با زاری خداوند را صدا میزند. خداوند میفرماید:
پیام: توبه
■ یا ملائکتی قد استحییتُ من عبدی و لیس له غیری فقد غفرتُ له. دعوتش اجابت کردم و امیدش برآوردم که از بسیاری دعا و زاری بنده همی شرم دارم.
قلمرو زبانی: دعوت: دعا / برآوردم: برآورده کردم / قلمرو ادبی: تضمین: «یا ملائكتی ..........»
بازگردانی: ای فرشتگان از بنده ام شرمنده شدم. او به جز من کسی را ندارد؛ پس او را آمرزیدم. دعایش را برآوردم و امیدش را ناامید نکردم که از دعا و زاری بنده ام شرم دارم.
پیام: آمرزش خداوند
كرم بین و لطف خداوندگار / گنه بنده كرده است و او شرمسار
قلمرو زبانی: کرم: بخشش / او: مرجع ضمیر خداوندگار / شرمسار: شرمنده / قلمرو ادبی: خداوندگار، بنده: مراعات نظیر / كرم، لطف: تناسب / شرمسار: شرمنده / واج آرایی«ن» / تلمیح به «یا ملائكتی قد استحییتُ من عبدی .....»
بازگردانی: بزرگواری و لطف خداوندگار را ببین که گناه را بنده کرده است و خداوند شرمسار است.
پیام: لطف خدا
■ عاكفان كعبه جلالش به تقصیر عبادت معترف كه: ماعبدناك حق عبادتك و واصفان حلیه جمالش به تحیر منسوب كه ماعرفناك حق معرفتك.
قلمرو زبانی: عاکف: اعتکاف کننده، کسانی که در مدت معین در مسجد بمانند و به عبادت پردازند؛ مسجدنشین / جلال: / تقصیر: / معترف: / واصف: وصف کننده / حلیه: زیور، زینت / جمال: زیبایی / تحیّر: سرگشتگی / منسوب: نسبت داده شده (منصوب: نصب شده) / قلمرو ادبی: كعبه جلال، حلیه جمال: اضافه تشبیهی / سجع / عاكف، كعبه، عبادت: تناسب / جلال، جمال: تناسب، جناس / ما عبدناك حق عبادتك، ما عرفناك حق معرفتك: تضمین
بازگردانی: اعتکاف کنندگان در کعبه بزرگی اش اعتراف دارند که در عبادت او کوتاهی کرده اند و میگویند که: حق بندگی تو را ادا نکرده ایم و وصف کنندگان زیور زیبایی اش سرگشته اند که تو را آنگونه که شایستهای نشناخته ایم.
پیام: ناتوانی در شکرگزاری از خدا
گر كسی وصف او ز من پرسد / بیدل از بی نشان چه گوید باز
قلمرو زبانی: مرجع او: خداوند / بیدل: عاشق (در اینجا خود سعدی) / بی نشان: منظور خداوند بی نشان است / پرسش انکاری / قلمرو ادبی: تلمیح به «إنّ الله لا یوصف و لا یدرك» /
بازگردانی: اگر کسی وصف خداوند را از من بخواهد، نمیتوانم سخنی بگویم؛ زیرا من عاشق هستم و خداوند بی نشان است.
پیام: وصف ناپذیری خدا
عاشقان كشتگان معشوقند / بر نیاید ز كشتگان آواز
قلمرو ادبی: بیت دوم تلمیح به حدیث «من عرف الله كلّ لسانه» كسی كه خدا را شناخت زبانش كند می شود و نمی تواند چیزی بگوید. / كشتگان: واژه آرایی / عاشق، معشوق: هم ریشگی (رشته انسانی) /
بازگردانی: عاشقان به دست معشوقشان کشته میشوند. از کشته صدایی شنیده نمیشود.
پیام: خاموشی عاشق
■ یكی از صاحبدلان سر به جیب مراقبت فروبرده بود و در بحر مكاشفت مستغرق شده آن گه که از این معاملت بازآمد، یکی از یاران به طریق انبساط گفت: از این بوستان که بودی، ما را چه تحفه کرامت کردی؟
قلمرو زبانی: صاحبدلان: عارف، دل آگاه / جیب: گریبان، یقه / قلمرو ادبی: سر به جیب فروبردن: کنایه از گوشه نشینی / جیب مراقبت: اضافه اقترانی / مكاشفت: کشف کردن و آشکار ساختن، در اصطلاح عرفانی پی بردن به حقایق است / بحر مكاشفت: اضافه تشبیهی / مستغرق: غرق شده / معاملت: اعمال عبادی، احکام و عبادات شرعی، در متن درس مقصود همان کار مراقبت و مکاشفت است / بازآمد: بازگشت / انبساط: حالتی که در آن احساس بیگانگی و ملاحظه و رودربایستی نباشد؛ خودمانی شدن / بوستان: استعاره از معرفت الهی یا همان حالت خوش عرفانی كه عارف داشته / ما را: حرف اضافه«برای ما» / بحر، مستغرق: تناسب / سجع / تحفه: هدیه، ارمغان / کرامت کردن: عطا کردن، بخشیدن
بازگردانی: یكی از عارفان که در حال مراقبت بود و در کشف حقایق عرفانی غرق شده بود آن گاه که از این این حالت بازگشت، یکی از دوستانش از روی شادی و خودمانی شدن به او گفت: از این حالت عرفانی که بودی، به ما چه سوغاتی پیش کش میکنی؟
■ گفتم به خاطر داشتم كه چون به درخت گل رسم، دامنی پر كنم هدیه اصحاب را. چون برسیدم بوی گلم چنان مست كرد كه دامنم از دست برفت!
قلمرو زبانی: بوی گلم: جهش ضمیر / هدیه اصحاب را: را به معنای«برای» حرف اضافه / اصحاب: ج صحابه، یاران / قلمرو ادبی: درخت گل: استعاره از معارف و حقایق الهی، مشاهده جمال حق، حالت عرفانی حاصل از مراقبه و مكاشفه / درخت: بوته / درخت گل، بوی گل: تناسب / بوی گل: استعاره از جلوه جمال حق / دامن از دست رفتن: كنایه از اختیار از دست دادن، از خود بی خود شدن، در اینجا فنای كامل / بوی گلم چنان مست کرد: استعاره مکنیه / مست، دست: جناس / واج آرایی « س».
بازگردانی: گفتم به یاد داشتم كه هنگامی که به درخت گل میرسم، به عنوان هدیه برای دوستانم دامنم را از گل پر كنم. چون به بوستان حقایق رسیدم بوی گل چنان مرا مست كرد كه سرگشته و بی خود شدم.
پیام: خاموشی عاشق راستین
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز / كان سوخته را جان شد و آواز نیامد
قلمرو زبانی: كان: که آن / شد: رفت، نابود شد / را: فك اضافه (جان آن سوخته) / آواز: صدا / قلمرو ادبی: ای مرغ: جانبخشی / مرغ سحر: بلبل نماد عاشق ظاهری / پروانه: نماد عاشق راستین / جان، عشق، مرغ، سحر، پروانه: تناسب / تشخیص
بازگردانی: ای مرغ سحر، عشق و عاشقی را از پروانه یاد بگیر؛ زیرا پروانه سوخته جان درگذشت؛ اما سخنی نگفت. (کنایه از اینکه عاشق راستین جانش را برای دلبرش میدهد و هیچ سخن و اعتراضی نمیکند.)
پیام: خاموشی عاشق راستین
این مدعیان در طلبش بی خبران اند / كان را كه خبر شد خبری باز نیامد
قلمرو زبانی: طلب: خواست، اولین وادی عرفان / مدعی: ادعا کنند، لاف زننده / قلمرو ادبی: خبر: واژه آرایی / تلمیح به «من عرف الله كلّ لسانه» /
بازگردانی: این ادعا کنندگان هیچ آگاهی از خدا و عرفان ندارند؛ زیرا هر کس در راه عرفان به مقصود راستینش برسد، هیچ گاه سخنی نمیگوید.
پیام: ناآگاه بودن مدعی
کارگاه متن پژوهی
1- جدول زیر را به کمک متن درس کامل کنید.
معنا | واژه معادل |
وسیم | دارای نشان پیامبری |
شادی بخش | مفرّح |
به خدای تعالی بازگشتن | انابت |
قطع کردن مقرّری | بریدن وظیفه |
2- سه واژه در متن درس بیابید که هم آوای آنها در زبان فارسی وجود دارد.
قربت: نزدیکی؛ غربت: دوری / حیات: زندگی؛ حیاط: صحن خانه // منسوب: نسبت داده شده؛ منصوب: به کاری گماشته شده
3- از متن درس برای کاربرد هر یک از حروف زیر سه واژه مهم املایی بیابید و بنویسید.
ح (حلیه، تحفه، مفرّح) / ق (قربت، مستغرق، باسق) / ع (عُصاره، عاکفان، معاملت)
4- در عبارت زیر نقش دستوری ضمایر متصل را مشخص کنید.
بوی گلم چنان مست كرد كه دامنم از دست برفت!
ضمیر پیوسته «-َم» در «گلم» مفعول است. (بوی گل مرا چنان مست کرد.)
ضمیر پیوسته «-َم» در عبارت «دامنم از دست برفت» نقش مضاف الیه دارد. (دامن از دستم برفت)
5- به عبارت های زیر توجه کنید.
الف) همنشین نیک بهتر از تنهایی است و تنهایی بهتر از همنشین بد.
ب) آرزو گفت: «از نمایشگاه کتاب چه خبر؟»
در عبارت «الف» فعل جمله دوم ذکر نشده است؛ اما خواننده یا شنونده از فعل جمله اول می تواند به فعل جمله دوم یعنی «است» پی ببرد. در این جمله حذف فعل به «قرینه لفظی» صورت گرفته است.
در عبارت «ب» جای فعل «داری» در جمله دوم خالی است؛ اما هیچ نشانه ای در ظاهر جمله شنونده را به وجود «فعل» راهنمایی نمی کند، تنها از مفهوم عبارت می توان دریافت که فعل «داری» از جمله دوم حذف شده است؛ در این جمله حذف به «قرینه معنوی» صورت گرفته است.
هر یک از اجزای کلام در صورت وجود قرینه میتواند حذف شود. اگر حذف به دلیل تکرار و برای پرهیز از تکرار صورت گیرد آن را حذف به «قرینه لفظی» گویند؛ اما اگر خواننده یا شنونده از مفهوم سخن به بخش حذف شده پی ببرد، «حذف به قرینه معنوی» است.
◙ در متن درس نمونه ای برای کاربرد هر یک از انواع حذف بیابید.
حذف فعل «است» به قرینه لفظی: منت خدای را عزّ و جل كه طاعتش موجب قربت است و به شكر اندرش مزید نعمت. (در شكرش مزید نعمت است.)
حذف فعل «است» به قرینه معنوی: بنده همان به که ز تقصیر خویش / عذر به درگاه خدای آورد(بنده همان بهتر است)
قلمرو ادبی
1- واژه های مشخص شده نماد چه مفاهیمی هستند؟
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز / کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
مرغ سحر: نماد عاشق دروغین؛ زیرا فقط سخن می گوید و لاف می زند. / پروانه: نماد عاشق راستین؛ زیرا جان خود را برای رسیدن به شمع می فشاند.
۲- با توجه به عبارت زیر به پرسش ها پاسخ دهید.
◙ باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا كشیده.
◙ فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد.
الف) آرایه های مشترک دو عبارت را بنویسید.
سجع: رسیده و کشیده؛ بگسترد و بپرورد
تشبیه: باران رحمت؛ خوان نعمت؛ فراش باد صبا؛ دایه ابر بهاری؛ بنات نبات؛ مهد زمین
ب) قسمت مشخص شده بیانگر کدام آرایه ادبی است؟ - استعاره از گیاهان است.
قلمرو فکری
- معنی و مفهوم عبارت های زیر را به نثر روان بنویسید.
■ عاكفان كعبه جلالش به تقصیر عبادت معترف كه: ماعبدناك حق عبادتك.
اعتکاف کنندگان در کعبه بزرگی اش اعتراف دارند که در عبادت او کوتاهی کرده اند و میگویند که: حق بندگی تو را به جا نیاورده ایم. (پیام: ناتوانی مردم در شکرگزاری از خدا)
■ یكی از صاحبدلان سر به جیب مراقبت فروبرده بود و در بحر مكاشفت مستغرق شده.
یكی از عارفان که در حال مراقبت بود و در کشف حقایق عرفانی غرق شده بود، (پیام: مراقبه و کشف حقایق عرفانی)
۲- مفهوم کلی مصراع های مشخص شده را بنویسید.
ابر و باد و مه و خورشید و فلك در كارند / تا تو نانی به كف آری و به غفلت نخوری (پیام: غافل نبودن از یاد خدا)
چه غم دیوار امّت را كه دارد چون تو پشتیبان / چه باک از موج بحر آن را كه باشد نوح كشتیبان (پیام: دلگرمی مسلمانان به پیامبر)
گر كسی وصف او ز من پرسد / بیدل از بی نشان چه گوید باز (پیام: ناتوانی عاشق از وصف خداوند)
۳- از کدام سطر درس مفهوم بیت زیر قابل استنباط است؟
هیچ نقاشت نمی بیند که نقشی برکشد / وان که دید از حیرتش کلک از بنان افکنده ای
قلمرو زبانی: کلک: قلم / بنان: سرانگشت، انگشت / وان: و آن / جهش ضمیر: نقاشت (نقاشی تو را)؛ از حیرتش (از حیرت کلک را از بنانش افکنده ای) / قلمرو ادبی: وزن: فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلن(رشته انسانی) / کلک از بنان افکنده ای: کنایه از اینکه توان کشیدن ندارد / تناسب: نقش، نقاش، کلک / همریشگی: نقش، نقاش (رشته انسانی)/ واج آرایی «ش» و «ن»
بازگردانی: هیچ نقاشی خداوند را نمی بیند که نقشی از او بکشد و هر کس که خداوند را دید به خاطر حیرت قلم را از دستش انداخته ای.
■ گفتم به خاطر داشتم كه چون به درخت گل رسم، دامنی پر كنم هدیه اصحاب را. چون برسیدم بوی گلم چنان مست كرد كه دامنم از دست برفت!
■ این مدعیان در طلبش بی خبران اند / كان را كه خبر شد خبری باز نیامد
■ گر كسی وصف او ز من پرسد / بیدل از بی نشان چه گوید باز
عاشقان كشتگان معشوق اند / بر نیاید ز كشتگان آواز
گنج حکمت: گمان
■ گویند که بطی در آب روشنایی میدید. پنداشت که ماهی است. قصدی میکرد تا بگیرد و هیچ نمییافت. چون بارها بیازمود و حاصلی ندید، فروگذاشت. دیگر روز هر گاه که ماهی بدیدی، گمان بردی که همان روشنایی است؛ قصدی نپیوستی، و ثمرت این تجربت آن بود که همه روز گرسنه بماند.
قلمرو زبانی: بط: مرغابی / پنداشت: گمان کرد (بن ماضی: پنداشت، بن مضارع: پندار) / قصد کردن: خواستن، تکاپو / بیازمود: امتحان کرد (بن ماضی: آزمود، بن مضارع: آزما) / حاصل: فایده، سود / فروگذاشت: رها کرد (بن ماضی: فروگذاشت، بن مضارع: فروگذار) / دیگر روز: روز دیگر / بدیدی: میدید / گمان بردی: گمان میکرد / قصد پیوستن: قصد کردن / ثمرت: فایده، نتیجه / تجربت: تجربه /
کلیله و دمنه، ترجمۀ نصرالله منشی (سده ششم )
با تشکر از استاد جعفری
سلامی چو بوی خوش آشنایی بدان مردم ِِدیده ی روشنایی