داستان خیرو شر
يت اول : بي درنگ آن سنگ گران بها و درخشان را بيرون آورد و آن را پيش آن موجود پست (شر) كه مشك آبي با خود داشت : گذاشت .
بيت 2 : خير به شر گفت : من از تشنگي دارم مي ميرم، به من كمك كن و با دادن جرعه اي آب اين آتش تشنگي مرا بر طرف كن.
بيت 3 : از آن آب زلال و گواراي چون عسل يا از سرجوانمردي جرعه اي به من ببخش و يا آن را در برابر اين سنگ هاي قيمتي بفروش.
بيت 4 : خير به شر گفت : بلند شو ، شمشير و خنجر ( منظور وسيله اي نوك تيز است و همراه آن جرعه اي آب براي من تشنه بيار)
بيت 5 : چشم هاي مرا كه از شدت عطش مثل پاره هاي آتش سرخ و داغ شده بيرون آور و با دادن جرعه اي از آن آب گوارا، آتش تشنگي ام را خاموش و برطرف كن.
بيت 6 : شر كه خير را آماده ديد خبرش را درآورد و به سرعت بطرف خير كه مانند خاك خشك، تشنه ي آب و باران بود ، رفت .
بیت 7: وقتی چشم خیر را کور کرد بدون آب دادن به راه افتاد.
بیت 8: لباس و گوهر جامه اش را برداشت و مرد نابینا را تنها گذاشت.
بيت 9: چشم هايي كه نابينا شده بودند، كاملاً مثل گذشته بهبود پيدا كردند.
بيت 10 : تنها فرزند من همين يك دختر عزير است و ثروت بسياري دارم.
بيت 11 : اگر به من دخترم علاقه داشته باشي و اينجا بماني، بيش ما از جان عزيرتر خواهي بود.
بيت 12 : تو را با رضايت كامل به عنوان داماد انتخاب خواهم كرد.
بيت 13 : همه گوسفندان و شترانم را به تو خواهم بخشيد تا از نظر سرمايه، كاملاً بي نياز شوي.
بيت 14: من همان هم سفرتشنه ي توام كه گوهرش را به سرقت بردي و من خوش بخت شدم و تو بدبخت
بيت 15: تو خواستي مرا بكشي اما خدا نخواست . چه خوش بخت است آن كس كه به خدا توكل كند و همواره از او کمک بخواهد.
بيت 16 : خداوند به من دولت داد و از من نگهداري كرد و اكنون مرا به مقام پادشاهي رساند.
بيت 17 : واي به حال تو كه آدم بد ذاتي هستي . تو قصد كشتن مرا دشاتي حالا خودت جان سالم برد نمي بري.
بيت 18 : شر گفت : درسته من به تو بدي كردم . اما تو به من امان بده و مرا بكش. به بدي من و كارم نگاه نكن و تلافي نكن زيرا اگر من بدي كرده ام به خودم كرده ام.
بيت 19 : هم چنان كه خير، خيرانديش است توشه ي و خير شر و بدي از تو سر نمي زند.
بيت 20 : چوپان لباس شر را گشت و آن را در سنگ قيمتي را كه در كمرش جاسازي كرده بود پيدا كرد.
بيت 21 : چوپان گوهرها را پيش خير آورد و گفت : سرانجام آن گروه هاي گم شده را به خیر- که چون گوهر ارزشمند است- داد.
منبعhttp://yazdanpanah-adab.blogfa.com