وصف ایران در آثار ادبی معاصر تاجیکستان
عشق و علاقه مردم تاجیک به ایران، سرزمین اجدادی خویش وصفناپزیر است. به دنبال قطع کامل روابط سیاسی و فرهنگی تاجیکان آسیای مرکزی با ایران در قرن بیستم میلادی جدایی از آبشخور تمدن و فرهنگ خویش برای تاجیکان دردآلود بود و از این رو ایران به عنوان یک موضوع جداگانه در فهرست موضوعات ادبیات معاصر تاجیکستان قرار میگیرد. البته مطرح کردن این موضوع در چهار دههی اول تاسیس دولت شوروی غیر ممکن بود، زیرا این بحث به مذاق ایدیولوژیستهای نظام کمونیستی سازگار و پسندیده نبود و با اصول سیاست ملی شوروی مغایرت داشت.
اولین کسی که در ابتدای تشکیل دولت شوروی این موضوع را در ادبیات مطرح کرد استاد صدرالدین عینی بود اما نزدیک بود این تلاش به قیمت جان شیرینش تمام شود، منتهی با دخالت و مساعدت ابوالقاسم لاهوتی سر استاد عینی از ضرب چکوش استالینی در امان ماند. در زمانی که کمونیستها و پانترکیستهای آسیای مرکزی موجودیت ملت پارسیتبار تاجیک در این منطقه را زیر سوآل میبردند، استاد عینی با گرداوری و تهیه کتاب "نمونه ادبیات تاجیک" و انتشار آن در سال 1925 میلادی در مسکو به حمایت از حقوق ملت تاجیک قد علم کرد و با انتشار این کتاب به بلشویکهای روس ثابت کرد که تاجیکان از نخستین اقوام صاحب تمدن و دارای فرهنگ غنی آسیای مرکزی بوده، حقوق تشکیل یک جمهوری مستقل در حدود شوروی را دارند.
با این حال، مخالفان او با ارزیابی وارونه از "نمونه ادبیات تاجیک" و معرفی آن به عنوان یک عنصور مخالف اندیشههای کمونیستی و دیگر اتهامات بیاساس علیه نوسنده این کتاب خواستار مجازات استاد عینی در محکمههای استالینی شدند. اما ابوالقاسم لاهوتی با نفوذی که در میان اعضای ارشد حزب کمونیستی شوروی از جمله شخص استالین داشت، قضیه را ختم به خیر کرد و جان استاد عینی را نجات داد. بعدا نام ایران گاه گاهی در برخی اشعار لاهوتی ذکر شده است که شاعر در این اشعار، مردم ایران را برای سرنگونی رژیم شاهنشاهی و و پیوستن به انقلاب کارگری روسیه دعوت کرده است. این سکوت معنادار بیش از سی سال طول کشید تا این که به دنبال محکومیت کیش استالینی در شوروی و شکلگیری جریان بیداری فکری در ادبیات معاصر شوروی تاجیک در سالهای 1960 میلادی نام ایران در ردیف دیگر موضوعات داغ این دوره نظیر زبان مادری، حسرت از دست رفتن سمرقند و بخارا، بازگشت به هویت و اصالت ملی، احیای ارزشها، سنتها و فرهنگ ملی، مطرح شد.
از محتوای اشعار شعرای تاجیک در آن سالها چنین بر میآید که همه آنان لازمه تحقق آرمانهای خویش را در برقراری دوباره ارتباط فرهنگی با کشور ایران به عنوان وارث اصلی فرهنگ و تمدن ایرانی میدانستند. از این رو، در اشعار شاعران معاصر تاجیک از ایران کنونی به تعابیر "ریشه" "اصل"، "منشاء اجداد"، "تار و پود"، "قصر جهانآرا"، " خرابات بزرگان"، "نور جام جم"، "خانه ایمان"، "معادگاه"، "قبله"، "قبلهنما"، "آشیان سیمرغ"، "سرزمین دلیران"، "خرد پیران"، "کنعان"، "بارگاه نور خدا"،"سرزمین جاوید ایزدی"، "قلمرو عشق و ایمان"و غیره یاد شده است. گرچه برخی از این اشعار مانند دیگر آثار دوران شوروی تاجیک از نظر زیبا شناختی، ساختار و نحوه بیان خیلی ساده و معمولی به نظر میرسند اما در همه اینگونه اشعار عشق و علاقه وافر، صداقت و محبت پاک و بیاندازه تمام سرایندگان به ایران مشاهده میشود.
به قول علی اصغر شعردوست، محقق شعر معاصر تاجیکستان: "ایران کهنسال در همارهی تاریخ دوستدارانی داشته و دارد که عشقی دلدوز و دلسوز آنان را به این آب و خاک پیوند داده است. این دوستداران ایران بدان اندازه ایران و فرهنگ متعالی آن را دوست میدارند که از هر آنچه بوی غیر ایران میدهد گریزانند و معرفت راستین را در این آب و خاک میجویند." این موضوع تا کنون در تاریخ ادبیات تاجیک مطرح نبوده است، زیرا به نظر میرسد در گذشته نیازی اینچنینی وجود نداشته و حال بر اثر یک ضرورت تاریخی ایران به عنوان یک موضوع جداگانه و مهم در ادبیات معاصر تاجیک در قرن بیستم مطرح میشود. این دسته از اشعار شعرای معاصر تاجیک مخاطب را بلافاصله به یاد بیت سرآغاز "مثنوی معنوی" حضرت مولانا میاندازد که فرموده:
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جداییها شکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریدهاند
از نفیرش مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق...
همچنانکه در بالا اشاره شد، داغ زنده جدایی از سرزمین ایران برای شاعر کمتر از حسرت از دست دادن سمرقند و بخارا، مراکز تمدن پارسی در آسیای مرکزی نیست، بلکه رنجی بزرگتر از آن است. چونان که استاد بازار صابر میفرماید:
ای سپاس مرز ایران
نیست کم در گردن من قرض ایران
این زمین زیر پایم بخش بیمنّت از ایران است
این زبان مادریم قرض بیمهلت از ایران است
دیدهام من زور قانون کشیش
در خونِ ایرانی خویش
روانشاد لایق شیر علی نیز که از دیگر شعرای بیدار دل تاجیک در دوران شوروی بود، جایگاه ایران را در قلب پارسیگویان آسیای مرکزی اینگونه به تصویر میکشد:
ریشه من، منشا اجداد من
اصل من، ایران من، بنیاد من
از ورارود این همه غافل مباش
دست رستم یاز بر امداد من
هر در تو مصدر لفظ دری است
مکتب من، مذهب من، داد من
ما همه جمع پریشان توییم
ای تو هم سرواده و سرواد من
در تو میبینم کمال آل خویش
ای ز صد سال ازل همزاد من
در تو میپیچم چو گُل بر بوتهای
خانه ایمان من، میعاد من!
در حقیقت این یک درد عمیق و بزرگ و یک اتفاق تلخی است که در طول تاریخ نهچندان دور شکل گرفته است، اما خیلیها نسبت به این ماجرا بیتفاوت هستند و آن را کمتر درک میکنند. به قول بزرگواری:
آتش بگیر تا که بدانی چه میکشم
احساس سوختن به تماشا نمیشود
متاسفانه این همان دردی است که از نظر واقعیت سیاسی نه در تاجیکستان، نه در ایران و نه در افغانستان خریداری ندارد. این درد از جنس روح و جان است. ناله همان نی است که از نیستان بریده شده است. اما این دلیل نمیشود که دردمندان از درد خود ننالند و نگویند. "مهمان بختی"، رئیس اتحادیه نوسندگان تاجیکستان نیز همین درد را دارد و آن را به هیجوجه پنهان نمیکند. او در شعر "ایران" میسراید:
از ازل تا به ابد قسمت من ایران است
که نشــانش پرِ سیمرغ و دل شیران است
همه گویند که ایران چه بزرگ است، بزرگ
این بزرگی، سخن است و خرد پیران است
تاکنون دشمن افزون تو از کینه و رشک
از بلندی مقام تو بسا حیران است
بخت بد بین که میان تو و ما قافلههاست
تخت سامان و قباد، آه ببین ویران است
ره مهر من و تو دانم از امروز و پگاه
از بخارا و دوشنبه به دل تهران است
با همه کملطفی و بیتوجهیهای که برخی گروههای سیاسی در سه کشور هم زبان به دلایل مختلف به موضوع یگانگی فرهنگی ظاهر میکنند، با این وصف فریاد دردآلود شعرا و روشنفکران این حوزه پهناور به گوش مخاطبان آنان رسیده و بانگ دردآلود همین شعرا بود که جرقه بیداری را در جامعه شوروی تاجیک دمید و مردم را برای حفظ ارزشهای فرهنگی و مذهبی خویش بسیج کرد. از این رو سید علی معمور از فرو ریختن دیوار آهنین شوروی و آغاز فصل جدید روابط فرهنگی با ایران، سرزمین اجدادی خویش کودکانه میبالد و شادمانی میکند:
هفتاد سال ما را از هم جدا نمودند
یاران آشنا را ناآشنا نمودند
هر جا که بود مرزی از ترس بسته بودیم
صد مرز را گذشتیم تا مرزها گشودیم
هفتاد سال سرحد با هر بهانه بسته
درهای دل گشاده، درهای خانه بسته
هفتاد سال بودیم در یاد خلق ایران
ما هم نرفته بودیم از یاد همزبانان
هفتاد سال آمد از هر دیار مهمان
هفتاد سال نآمد مهمان ز ملک ایران
صد شکر این زمانه دیدیم دوستان را
در خاک تاجیکستان یاران همزبان را
بودیم ما چو ساحل از هم جدا فتاده
پیوست هر دو ساحل با شه پل زیاده
تاجیک و فارس خواند سوگند آشنایی
سوگند مهربانی، سوگند باوفایی
ما یافتیم آخر از بند غم رهایی
نگسسته باد عمری پیوند آشنایی
از تعابیر مطرحی که در اشعار شعرای معاصر تاجیک درباره ایران زیاد به کار میرود "قبله معنوی" و "معادگاه" است. بانو شهریه نیز شعر "مهر ایران" را از همین نکته آغاز میکند:
چون بارگاه نور خدا میپرستمت
ایران، ایا قلمرو پیغمبران راز
جز آیت محبت تو نیست شعر من
بر جانماز عشق تو میآورم نماز
از دور من زیارت خاک تو میکنم
از دور من به مرقد حافظ برم سلام
خونین دلم چو لعل بدخشان بهیاد تو
ایران، ایا قلمرو احسان و احترام
سوی تو بر کشم ز دل آوای زندگی
لبتشتهام چو ریشه خود سوی زنده رود
ایران، ایا قلمرو جاوید ایزدی
تا زندهام فرستمت از مهر خود درود
استاد بازار صابر بعد از انجام اولین سفرش به ایران محبت و خاطرات خویش را از این سرزمین در مقالهای زیر عنوان "از دل نرود یاد تو گر خون رود از دل" که درتاریخ 16 آوریل سال 1992 در روزنامه ادبیات و صنعت-ارگان اتحادیه نوسندگان تاجیکستان منتشر کرد، چنین مینگارد: "سفر من به ایران سفر به سرزمین سبزی بود که سالها اینجانب آرزویش میکردم. سفر به سرجوی آب رکنآباد و باغ مصّلا، سفر به زاینده رود و دماوند و جنگلستان مازندران. سفر به قدمگاه پرافتخار عزیزانم، نیایم. سفر به جایگاه مقدس، به برج و گنبد و مقبرهها، به سمبولها، به طلسم و تعویذ و فال. سفر به عالم فرهنگ، به عالم آهنگ، به عالم عشق، سفر به شهرهای قدیم، به کوچههای قدیم، به رستههای قدیم، به قصر و کلبههای قدیم. سفر به "بوستان" و"گلستان"، سفر به "شاهنامه"، سفر به تمدن، سفر به افسانه. سفر به زمین پاکی که مثال خوابگرد مات و مبهوت دنبالش میگشتم. سفر به قبله و کعبهام بود، سفر به وطن بزرگم بود. من از زادگاه به سوی میهن میرفتم، از جداییها به سوی وصل و وصال میرفتم. مرزهای جغرافی را رد نموده، خطُ کشیدهی جدایی را کور میکردم.
از دل نرود یاد تو گر خون رود از دل
یاد تو چو خون نیست که بیرون رود از دل"
محبتنامه استاد بازار درباره ایران در واقع منعکسکننده عشق و علاقه سرشار مردم تاجیک به این زادبوم است، زیرا شاعر طبق انتظارات مخاطبان خویش و متناسب با نیازهای معنوی جامعه خود، این خاطرات را بدین شیوه در تاریخ ثبت کرده است. شاعر بیش از دیگران احساسات، عواطف و نیازهای پیرامون خود را درک میکند و به آنها پاسخ میدهد. از این رو، خاطرات صمیمانهی استاد بازار درباره ایران، در مجموع، بیانگر نوع نگاه و عشق و اشتیاق تمام مردم تاجیک به سرزمین اجدادی خویش است. شعرای تاجیک وقتی درباره همبستگی ایران و تاجیکستان سخن میگویند تعابیر "یک جان در دو تن"، " یک روح در دو پیکر"، "دو دیده و یک دل"، "یک بحر و دو ساحل"، " گشت و پوست" و یا "دو مغز در یک پسته" به کار میگیرند. در ادامه پارهای از شعر "ایران و توران" بانو گلرخسار را میخوانیم:
شما دو دیده و یک دل
شما یک بحر و دو ساحل
شما یک جان و یک روحید
شما از هجر مجروحید ...
شما همقافیه
همقافله
همزاد و بنیادید
شما محزونترین یادید
یاد کاهل تاریخ
یاد خسته هجران
الا ایران!
الا توران!
همچنان که مشاهده فرمودید گلرخسار در شعر بالا، این نزدیکی و یگانگی را با تعابیر "همقافیه"، "همقافله" و "همزاد" تکمیلتر میکند که همه این تعابیر دلالت بر یگانگی تاریخی و فرهنگی و دینی ایران و تاجیکستان دارد. گلرخسار میگوید: وظیفه ما حفظ میراث بزرگی است که بزرگانمان باقی گذاردهاند. متأسفانه در طول دو صد سال اخیر، ما از همدیگر جدا بودهایم. میخواهم تأکید کنم که ما ملتی آریایی هستیم که اگرچه به جبر از نظر فیزیکی دور از همیم، اما تفکر و زبان ما، ما را به هم متصل میکند. در برابر موضوع "ایران" به عنوان یک سرزمین واحد و پهناور همزمان به موضوع خویشاوندی مردم تاجیک و ایرانی نیز در ادبیات معاصر تاجیک زیاد اشاره شده است. این موضوع را "نظام قاسم" از شاعران معاصر در شعر "دل تاجیک و ایرانی" بسیار زیبا و تاثیرگذار مطرح کرده است:
جهان نغمه و خنیا، دل تاجیک و ایرانی
یکی دنیا در این دنیا، دل تاجیک و ایرانی
ز مهر پاک برخوردار، ز عشق و عاشقی سرشار
به دهر خفته دل بیدار، دل تاجیک و ایرانی
به حال تاب و تب باشد، به شادی روز و شب باشد
پر از ساز طرب باشد، دل تاجیک و ایرانی
نکوکار همه دوران، نکو رای رهیزدان
نکوخواه همه انسان، دل تاجیک و ایرانی
تهی از گرد و کین بادا، به راه مهر و دین بادا
سمایی در زمین بادا، دل تاجیک و ایرانی
خوشا وارسته و آزاد، بسا دلبسته و دلشاد
همیبا فال حافظ باد، دل تاجیک و ایرانی
شاعران تاجیک با اشاره به تاریخ، فرهنگ، دین و تمدن مشترکی که ایرانیها و تاجیکان در طول تاریخ بنیاد کردهاند، دوستی، یکدلی و همبستگی ایرانی و تاجیک را خدشهناپذیر میدانند. جمالالدین کریمزاده در شعر "عهد و وفا"ی خویش بر این امر مهم تاکید کرده است:
ایرانی و تاجیک ز یک گل بوده
چون نقل یکی مجلس و محفل بوده
تا بود ستارگان دنیا و بشر
آنان چو برادران یکدل بوده
ما در غم هم چو جان و سرباختهایم
از نقد وفای هم سر افراختهایم
جاوید چو شعر حافظ و خیام است
کاخی که ز مهر و دوستی ساختهایم
گر دوست صفای خانه انسان است
کاشانه با دوست چراغستان است
یک دوست اگر تاجیکستان دارد
ایرانی و ایران و ابد ایران است
موضوع انقلاب اسلامیو نقش کلیدی امام خمینی(ره) در پیروزی این انقلاب شکوهمند از دیگر موضوعاتی است که از بدو پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، در ادبیات معاصر تاجیک به آن پرداخته میشود. نمونههای زیادی در اینباره وجود دارد که در آینده به طور مفصل به این موضوع رجوع خواهد شد، اما در این فرصت پارهای از غزل سیاوش(محمد علی جنیدی) با نام "حریم کبوتران عشق" را مثال میزنیم:
ای حریم کفتران عشق دستان شما
آشیان آشناییها به چشمان شما
ای دعاهای کمیل در گریههای نیمه شب
نعره شیر، از خمین، در نیستان شما
فصل سبز نورسی و خون سرخ عاشقی
خوش گلی امروز میروید به بوستان شما
خوش گلی، آری سپید و سرخ و سبز، آه ای عزیز
پرچم نوروز ایجاد شهیدان شما
کاش یاد آن شهیدان جوان تا جاودان
ثبت ماند در دل و در جان و ایمان شما
چون گذارت افتد بر مرقد پاک امام
قطره اشکی نیز نذری کن از این آن شما
گو که آنجا چند مشتاقی سلامت میکنند
بو که بویی بشنوند از خاک ایوان شما
گرچه دوریم از بساط قرب، همت دور نیست
عاشق عشق شماییم و ثناخوان شما
در تاریخ بشر، از عشق و علاقهی افراد جداگانه به یکدیگر نمونههای فراوانی وجود دارد، اما محبت و مهرورزی و عشق و علاقه یک قوم به قوم دیگر در جهان معاصر واقعا یک پدیده استثنایی است. همدلی و همبستگی مردمان تاجیک و ایرانی در دنیای پرآشوب و فتنهخیز کنونی یک موهبتی الهی است که در طول تاریخ حفظ و تبدیل به یک نمونه بیبدیل شده است و مقامات دو کشور باید از این نعمت خدا داده در جهت تقویت هرچه بیشتر مناسبات این دو کشور خویشاوند در سطوح مختلف به طور احسن استفاده کنند. پوشیده نیست که همه کشورها برای نفوذ در کشور دیگراز راههای فرهنگی وارد میشوند و برای تحقق اهداف خویش هزینههای هنگفتی نیز مصرف میکنند اما تهران و دوشنبه برای گسترش رواط به اینگونه روشها نیازی ندارند و هرگونه سرمایهگذاری در بخش فرهنگی، به معنی فربهتر شدن فرهنگ و تمدن مشترک این دو کشور میباشد.
بهروز ذبیحالله، شاعر و محقق ادبیات تاجیک؛ منبع: ایراس