محمود خان ملك‌الشعراي صبا فرزند عندليب و نواده فتح‌علي خان صباي كاشاني است كه قصيده‌اي با مطلع زير در مصيبت كربلا سروده است.


باز از افق هلال محرم شد آشكار                  واز غم نشست بر دل پير و جوان غبار
چون كشتي شكسته به درياي موج زن‌             روي زمين زغلغله شد باز بي‌قرار
پيرايه بخش صبر و رضا حسين‌                 سرمايه‌ شفاعت روز جزا حسين‌
روزي كه دست خويش قضا بر قلم نهاد            بر آل مصطفي ز شهادت رقم نهاد
بر عترت رسول پس از رحلت رسول‌           كرد آن چه كرد آن كه بناي ستم نهاد
اي كاش دل شدي ز غم او چو بحر خون‌      وز ديده قطره قطره به حسرت شدي برون‌
از كوفه خيل فتنه گروه از پس گروه‌         بر قصد كينه خلف مرتضي رسيد
از غم رسيد ناله‌ يثرب به كربلا                 چون سوي يثرب اين خبر از كربلا رسيد


پس از انقلاب اسلامي ايران و خيزش عاشورايي مردم حسيني ايران بر عليه ظلم و ستم استكبار، شاعران معاصر نيز با الهام‌گيري از قيام خونين حسيني و انقلاب پرشكوه عاشورا، اشعار زيادي در مرثيه‌ كربلا سروده‌اند كه در انواع ادبي آن به عنوان ادبيات پايداري نام مي‌برند كه به جهت پرهيز از اطاله‌ كلام از ذكر آن اجتناب مي‌شود.


 

عاشورا در آينه شعر كهن فارسي

ادبيات در هر سرزميني با در نظر گرفتن اقليم و بافت اجتماعي و ساختاري هر جامعه اي بي شک بعنوان  آيينه افکار، باورها و گرايش هاي آن قوم و زبان گوياي هنر و انديشه آن سرزمين مطرح است و بستري ست براي ماندگارسازي گونه اي از دغدغه هاي بشر که شايسته ماندگاري و حضور دائم اجتماعي را دارند. از ميان گونه هاي رايج ادبيات، زبان شعر صريح ترين ؛ خوش لحجه ترين و خوش آهنگ ترين و در بسياري از موارد ماندگار ترين حضور ادبي را در بطن و ذهن مردم هر کشوري دارا مي باشد.  حضور شعر در بافت ذهني مردم , نشانه بارزيست از حضور مداوم و بي واسطه ادبيات - حال چه به صورت شفاهي چه مکتوب -  در درون مايه ها و ساختار زندگي فردي - اجتماعي افراد يک عصر و جامعه. همين که گذشته گان بسياري از حوادث را به صورت شعر در مياوردند يا تواريخ را منظوم مي ساختند يا بسياري از بزرگان و عرفا و حتا مردم عادي کوچه و بازار شعر را چاشني کلام خويش مي ساختند , خود بهترين دليل اين مدعاست.

بايد به اين موضوع توجه داشت که ساحت ادبيات و خصوصا شعر ؛ يک الگوي مشخص و فرا مليتي از تمام ملتها دارد که هر ملتي با در نظر گرفتن ظرف بومي خود، با استفاده از واژه هاي زباني خويش و قوه زيبايي شناسي و تخيل برخواسته از درون مايه هاي سنتي و عرفي - اجتماعي خود و جهان شناسي خاص خود، اين الگو را ملي و بومي ميسازد و دروني ميکند.

از همين روست که هم در متون فرنگي و هم در زبان فارسي يا حتا عربي و ساير زبانهاي دنيا قالب و صورتي از ادبيات را مي يابيم که به شعر عاشقانه ؛ تعليمي يا تاديبي، عرفاني، اجتماعي، مراثي و.... معروف اند و الزاما اين گونه نيست که اين گونه ها تحت تاثير هم يا تقليد از هم باشند بلکه ادبيات هر ملتي جداي از ادبيات ساير ملتهاست و صد البته با حفظ اصالت خود  و در عين حال در کنار هم ادبيات جهان را مي سازند.

عاشقانه هاي هر ملت عموما برخواسته از عمق دلبستگي هاي آن قوم است و ممکن است ماهوي با دلبستگي هاي ساير ملتها فرق داشته باشد. همين وجه مميز درباره تعليميات، اجتماعيات، عرفانيات و مراثي هر ملتي قابل تعريف است. ناگفته نگذريم که در مللي که به واسطه پيوندهاي خوني و نژادي مثل اعراب و اسلاوها و يا به واسطه فرهنگي و تمدني مثل ايران و تاجيکستان و افغانستان و ساير کشورهاي فارسي زبان و يا به واسطه اشتراک مذهبي مثل کشورهاي اسلامي، مسيحي يا مومنان به ساير اديان و يا حتا در بدترين حالت بر اثر استيلاي فرهنگي - نظامي قوم حاکم بر مردمي مغلوب، ممکن است وقايع، اساطير مفاهيم، درون مايه ها يا حتا اِلماني خاصي وجود داشته باشد که به واسطه همين اشتراک يا حتا استيلا مرجع پرداخت و پردازش و دستمايه شعري شاعراني از تمام اين کشورهاي مشترک باشد. براي نمونه دقت کنيد به داستان ليلي و مجنون که با وجود اصالت عربي و پرداخت شعراي بزرگ عرب به اين حکايت به واسطه مراودات فرهنگي کشورهاي اسلامي و قرار گرفتن ايران در قلمرو حکومت اسلامي وارد ادبيات فارسي شده و شاعران فارسي به آن پرداخته اند و نظامي آن را به اوج زيبايي و دلنشيني خود رساند.

با در نظر گرفتن مقدمه بالا ؛ علت چرايي حضور « قيام عاشورا » در ادبيات فارسي و خصوصا شعر فارسي و پرداخت نزديک به هزار ساله به آن در شعر فارسي تا جايي که در گذشته زير بناي گونه جديدي از شعر قرار ميگيرد تحت عنوان « مراثي » - هر چند که مراثي مطلق در ذکر مصيبت عاشورا نيستند و شاعران به نوبه مثلا در مرگ کسان ديگري هم مرثيه دارند - مشخص است. اين گونه ادبي در ادبيات معاصر نيز تحت عنوان مشخص ادبيات عاشورايي و شعر عاشورايي تقسيم مطلق ميشود که موضوع بحث ما نيست و خود به تفضيل مجال ديگري مي طلبد.

ورود حماسه ي کربلا به حيطه شعر، يقينا يکي از عوامل ماندگاري و پايايي نهضت عاشوراست چرا که حضور پر رنگ شعر در روايت ماجرا و قالب نافذ مرثيه در سوگداشت ماجرا از سويي پيوند دهنده ي ميان عواطف و دلهاي سوخته و حقيقت ماجراي ظهر عاشوراست و از سوي ديگر به نوبه خود باعث غنا و اعتلاي اشعار و مراثي ست.

ادبيات عاشورايي، از غني ترين و حماسي ترين ذخاير فکري و احساسي شيعي است و برخي از شاعران نيز تمامت شهرت خويش را مديون همين ذخيره فکري - احساسي شيعي يند که مشخص ترين ايشان محتشم کاشاني ست که با تصوير کشيدن و توصيف واقعه عاشورا و سرايش ترکيب بند معروف « باز اين چه شورش است...» امروزه معروف ترين شاعر شعر عاشورايي از ابتدا تا زمان حال است.

از سوي ديگر شاعران شيعي پرداختن به واقعه عاشورا را بر خود فرض ميدانند و اين جداي از محبت حضرت سيد الشهدا يقينا ريشه در تاييد و تشويق و سفارش حضرات ائمه معصومين دارد در به تصوير کشيدن و احياي هميشگي ظلمي که به ناحق بر امامشان رفته و مظلوميت حضرت حسين.

راويان سقه شيعي نمونه هاي زيادي از اين سفارشات و روايات حضرات معصومين را در اين مهم نقل کرده اند که ما در اينجا به ذکر يک نمونه آن بسنده ميکنيم. شيخ طوسي در کتاب رجال صفحه 289 از امام صادق (ع) نقل ميکند که فرمودند : « ما من احد قال في الحسين شعراً فبکي و ابکي به الا اوجب الله تعالي له الجنه و غفرله ؛ هيچ کس نيست که درباره امام حسين (ع) شعري بگويد و بگريد و بگرياند، مگر آنکه خداوند جل جلاله بهشت را بر او واجب کند و او را بيامرزد. »

مراثي و اشعار عاشورايي عموما از ديدگاه درون مايه و ساختاري به دودسته مشخص قابل تقسيم هستند، دسته اول با پرداختن به جنبه تاريخي ؛ روحي و عاطفي ماجرا با سرايش سوزناک ترين مراثي ظهر عاشورا، عواطف خويش را مصروف سوگواره نگاري و مقتل نگاري منظوم کرده اند و خواننده را با درياي مواجي از عواطف غليان کرده و داغدار و مصيبت زده باقي ميگذارند که اينگونه مراثي بيشتر و نه صد در صد در ميان اشعار متقدمين شايع تر است که البته استثنائاتي هم دارند.

دسته دوم گروهي اند که کاربردي تر، اجتماعي تر و حماسي تر عمل ميکنند و حتا با نگاهي منتقدانه به نقد نگاه صرفا سوگوارانه و گريه آميز به واقعه مي پردازند. اينان يقينا با در نظر گرفتن ظلم ناحق و مظلوميت حضرت حسين (ع) ماجرا را بيشتر از زاويه ظلم ستيزي , حرکت مصلحانه و انقلابي حضرت و در نهايت عاقبت کار مي نگرند. اين زاويه که بيشتر در ميان شعراي متاخر ديده ميشود تمام تلاش خود را ميکند وراي به شعر کشيدن « در کربلا چه شد ؟ » به « چرا رخ دادن ماجرا » يا « چرايي شدن حادثه کربلا » بپردازد و شعر خود را با اهرم واقعه کربلا تبديل کند به مانيفستي براي حرکتهاي انقلابي و ظلم ستيزي، چراکه شاعر از همين منظر است که به واقعه مي نگرد.

در نگاه دسته دوم شعر عاشورايي در واقع تبديل ميشود موتور محرکي براي مبارزه و قد علم کردن در برابر هر ظالمي و دفاع از هر مظلومي و به غليان کشيدن حس ايثار و دفاع از حقيقت و روحيه مبارزه و حتا نقد ياران نيمه راه.

به اين نمونه دقت کنيد :

ما در ره عشق نقض پيمان نکنيم

گر جان طلبد دريغ از جان نکنيم

دنيا اگر از يزيد لبريز شود

ما پشت به سالار شهيدان نکنيم

(مرحوم سيد حسن حسيني)

 حضور امام حسين و قيام عاشورا بعنوان يکي از فاکتورهاي اصلي شعر آئيني و مذهبي و شيعي فارسي و عربي داراي پيشينه ي طولاني ست و شاعران بسياري از هر دو زبان , شعر شيعي و مشخصا شعر عاشورايي دارند که برخي از ايشان در زبان عربي عبارتند از : دعبل خزايي ؛ که حضرت امام رضا عليه آلاف تحيه و ثنا او را سفارش و فرمان به سرايش شعر براي حضرت حسين سلام الله فرمود. روايت حضرت رضا در بسياري از کتب سقه شيعي موجود است به عنوان مثال ما بسنده ميکنيم به نقل روايت از کتاب جامع الاحاديث الشيعه  جلد 12 صفحه 567. حضرت به دعبل ميفرمايند : « يـا دِعـْبـِلُ! اِرثِ الحـسـيـن (ع) فـَاَنـْتَ نـاصـِرُنـا و مـا دِحـُنا ما دُمْتَ حَيّاً، فَلا تُقَصِّر عَنْ نَصْرنا مَا اسْتَطَعْتَ /اي دعبل ! براي حسين بن علي مرثيه بگو، چرا که تو تا زنده اي، ياور ما و ستايشگر مايي. پس از ياري ما کوتاهي نکن. »

از ساير شاعران عرب مي توان به ابن رومي، ابوفراس همداني، ابن عباد، مهيار ديلمي ؛ سيد رضي و سيد مرتضي اشاره کرد و از ميان شاعران گذشته فارسي که موضوع بحث اين مقاله اند مي توان از رودكـي سـمـرقـنـدي (متولّد 329 ه‍. ق)، ابوالحسن شهيد بلخي (متولّد 325 ه‍. ق)، ابو طـيـّب مـحـمـّد مُصعبي (سده چهارم)، ابوشكور بلخي (سده چهارم)، ابومنصور محمّد دقيقي (مـتـولّد 368 ه‍. ق)، ابـوبـكـر مـحـمـّد خسروي (سده چهارم)، حكيم ابوالقاسم فردوسي (329 ـ 411)، مـحـمـّد عبده (متوفّي 483 ه‍. ق)، ابوالحسن علي فرّخي سيستاني (متوفّي 429 ه‍. ق) عـنـصـري (مـتـولّد 431 ه‍. ق)، ابـو نـظـر عـسـجـدي مـروزي (اوايـل سـده پـنـجـم)، مـسـعـود غـزنـوي (نـيـمـه اوّل سـده پـنـجـم)، عـيـّوقـي (نـيـمـه اوّل سده پنجم)، ابو سعيد ابوالخير ميهنه اي (357 ـ 440)، فخرالدّين اسعد گرگاني (نـيـمـه اوّل سـده پـنـجـم)، بـابـا طـاهـر عـريـان (متوفّي 410 ه‍. ق)، حكيم ناصرخسرو قـبـاديـانـي (394 ـ 481)، حـكـيـم سـنائي غزنوي (سده پنجم و ششم)، عبدالواسع جبلّي (مـتـوفـّي 555 ه‍. ق)، بـدرالدّيـن قوامي رازي (سده ششم)، سوزني سمرقندي (متوفّي 562 ه‍. ق)، رشيدالدّين وطواط (متوفّي 573 ه‍. ق)، اثيرالدّين اخسيكتي (متوفّي 577 ه‍. ق)، اوحـدالدّين محمّد انوري (متوفّي 583 ه‍. ق)، حكيم نظامي گنجوي (متوفّي 614 ه‍. ق)، حـكيم خاقاني شرواني (متوفّي 595 ه‍. ق)

عطّار نيشابوري (متوفّي 627 ه‍. ق)، كـمـال الدّيـن اسـمـاعـيـل اصـفـهـانـي (مـقـتـول بـه سـال 635 ه‍. ق)، جمال الدّين عبدالرّزاق اصفهاني (سده هفتم)، شيخ فخرالدّين عراقي (688 ـ 610)، سيف فرغاني (سده هفتم و هشتم)، امير خسرو دهـلوي (651 ـ 725)، جـلال الدّيـن مـحـمـّد مـولوي (مـتوفّي 672 ه‍. ق)، ركن الدّين اوحدي مـراغـه اي (سـده هـشـتـم) كـمـال الدّيـن مـحـمـود خـواجـوي كـرماني (689 ـ 753)،ابن يمين فـريـومـدي (685 ـ  به)، جـمـال الدّيـن سلمان ساوجي (متوفّي 778 ه‍. ق)، شمس الدين مـحـمـّد حـافـظ شـيـرازي (مـتـوفـّي 791 ه‍. ق)، نـعـمة اللّه ولي (730 ـ 834)، ابن حسام خوسفي (متوفّي 875 ه‍. ق)و نورالدّين عبدالرّحمن جامي (817 ـ 898) محتشم کاشاني (متوفي 996ه.ق)صائب تبريزي (متوفي 1081ه.ق) و بسياري از شاعران ديگر که به خاطر اطاله مطلب از ذکر نام و نمونه اشعارشان در اين مجال کوتاه خودداري مي کنيم , اما حقشان در گسترش ادبيات عاشورايي کاملا شناخته شده و محفوظ است و اجرشان معلوم

از سه قرن اوليه شعر فارسي , شعري را که به صراحت درباره قيام عاشورا و شخص امام باشد نمي توانيم استخراج کنيم و اين به اين خاطر است که شاعران به خاطر وجود حکومتهاي ظالم و عموما دشمن اهل بيت بيشتر از ترس جان در حالت تقيه بودند و يا با تمام ارادتشان به ساحت حضرت حسين ابدا شعري نسرودند يا بر سنت تقيه اشارات مستقيمي بر حضرت يا حادثه ابدا ندارند.

متاسفانه تا اوايل سده چهارم حتّي اجازه عزاداري عمومي در سوگ سالار شهيدان و ساير شـهـداي كـربـلا بـه شيعيان داده نمي شد و به خاطر حاكميّت فرمانروايان سنّي مذهب در جـاي جـاي ايـران و سـخـتـگـيـري هـاي مـتـعصّبانه آنان و در تقيّه به سر بردن شيعيان , شـعـراي شـيـعـي مذهب از بيم جان، سکوت ميکنند. به همين دليل از پيشينه شعر عاشورا در سه سده آغازين هجري نمي تـوان مـطـلبـي ارايـه كـرد. ولي بـا روي كـار آمـدن سـلسـله آل بـويـه خـصـوصـاً ايـّام حكمراني معزّالدّوله احمد بن بويه 320 ـ 356 بر عراق و خـوزسـتـان و فارس و کرمان. به خاطر ارادت ديرپاي اين دودمان ايراني نـژاد بـه اهل بيت، سـيـاسـت كارگزاران حكومتي در ايران به نفع شيعه رقم خورد و با رواج تـدريـجـي مـذهـب تـشـيـّع، ادب عـاشـورا نـيـز از نـيـمـه دوّم سـده چـهارم به تدريج فصل ممتازي از تاريخ ادبيّات ايران را به خود اختصاص داد.

بـراسـاس مدارك متقن تاريخي، معزّالدّوله ديلمي فرمان داد تا براي اوّلين بار در روز عاشوراي سال 352 ه‍. ق مراسم عزاداري حسيني به صورت آشـكـار و عزاداري عمومي و فراگير در ايالات تحت سيطره او انجام پذيرد،  وي در روز عـاشـوراي سال 352 ه‍. ق خود موي پريشان سـاخت  و لطـمـه بـر سـر و صـورت زنان، بر قـتـل حـسين بن علي (ع) شيون كرد و مردم را نيز امر به اين مهم کرد. اين اوّلين بار بود كه در ملا عام در بغداد بر مصيبت شهادت حسين بن علي (ع) نوحه كردند و اين سنت ديلميان شصت سال دوام داشت تا اينکه از زمـان سـلجـوقـيـان 700 ـ 429 سـوكـواري بـراي خـانـدان رسـول اكـرم (ص) و خاصه حضرت سيد الشهدا عـمـومـي شـد و در اين زمان و پس از اين زمان است که سنت تقيه از ميان شاعران شيعي برداشته ميشود و ايشان قادر ميگردند که بدون تقيه و ترس و جان از مصيبت بزرگ کربلا در اشعارشان بگويند و بسرايند.

به ظن قريب به يقين ابـوالحـسـن مـجـدالدّيـن كـسائي مَرْوزي متولّد 341 ه‍. ق، يعني سالياني چند پس از اتمام دوران تقيه و در عصر ديالمه، نخستين شاعر فارسي زبان شيعي باشد كه سوگسروده او در مراثي حضرت سيّد الشّهدا و اصحاب ظهر عاشورا به صورت  شعر مكتوب به ثبت رسيده است و از اين روي او را آغازگر اين حركت در شعر فارسي مي دانند. هر چند اين شعر کسايي از پختگي و ساختارمندي و غناي مفهومي مقبولي برخوردار نيست اما به نوبه خود به خاطر بحث همين اولين بودن درخور توجه و تحسين است. به ابياتي از مرثيه او دقت کنيد :

 باد صبا درآمد فردوس گشت، صحرا

آراست بوستان را، نيسان به فرش ديبا

دست از جهان بشويم، عزّ و شرف نجويم

مدح و غزل نگويم، مقتل كنم تقاضا

ميراث مصطفي را، فرزند مرتضي را

مقتول كربلا را، تازه كنم تولاّ

آن ميرِ سر بريده، در خاك خوابُنيده

از آب ناچشيده، گشته اسير غوغا

تخمِ جهانِ بي بر، اين ست و زين فزون تر

كهتر، عدوي مهتر! نادان عدوي دانا

بر مقتل، اي كسائي ! برهان همي نمايي

گر هم برين بپايي، بي خار گشت خرما

تا زنده اي چنين كن، دلهاي ما حزين كن

پيوسته آفرين كن بر اهل بيت زهرا

به همين خاطر از ميان شاعران مطرح شده بالا، با وجود اتفاق نظر بودن برخي از تذکره نويسان بر شيعه بودن و يا گرايشات شيعي داشتن تعدادي از نامبردگان بالا دارند ؛ به همان دليل تقيه در ميان آثارشان اشاره مستقيمي به مصيبت شهادت حضرت سيدالشهدا نمي يابيم , در عوض با روي کار آمدن ال بويه و براشتن تقيه , شاعران کوشيدند تا اين خلا را در اشعار خويش جبران کنند از همين رو سرودن درباره کربلا به طور رسمي , گونه اي از مراثي شاعران قرون بعدي شعر فارسي , تبديل شد و ما در قرون 6 - 7 - 8 که عصر و قرون طلايي ادبيات فارسي است شاهد نمونه هاي بسيار ارزنده و والايي در زمينه مرثيه شهادت امام حسين و شعر عاشورايي هستيم تا جايي که در زمان محتشم حوالي قرن 10 محتشم کاشاني آن را به تمامي به اوج خود ميرساند و تا امروز همچنان ترکيب بند "باز اين چه شورش است" محتشم بر بلنداي ادبيات عاشورايي مي درخشد و استوار ايستاده است. در ادامه مقاله به ذکر نمونه اشعار شاعران نامبرده مي پردازيم تا حق عنوان مقاله را که « امام حسين و قيام عاشورا در آينه ي شعر گذشته فارسي » است را به جاي آوريم. اشعاري که متاسفانه به دليل قطع شدن ارتباط مردم با عقبه عظيم شعري - فرهنگي خويش گاهي تا سر حد نابودي و فراموشي جمعي نيز پيش رفته اند ؛ اما از آنجا که جزيي از وجود فرهنگي ما محسوب ميشوند هر چند محجور, باقي اند و برقرار و اين شايد از نارسايي هاي عصر ماشينيسم و زندگي هاي مدرن باشد که حتا فرصت نمي کنيم پشت سرمان را نگاه کنيم و به اين عقبه عظيم فرهنگي مباهات کنيم. بسياري از اين نمونه ها يقينا جزو قوي ترين مراثي اند ولي با اين وجود هنوز به متن جامعه امروزي راه نيافته اند و هنوز محجورند نمونه هايي که با وجود قدرتمندي در تر کيبات و سرايششان به نظر نمي آيند و نيامدند. به نمونه هايي که ما از ميان حجم بسيار مراثي زبان فارسي خاصه درباره امام حسين انتخاب کرده ايم و آورده ايم دقت کنيد دقت و قدرت شعرا را در سرايش خواهيد ديد. در انتخاب شاعران هيچ ملاک خاصي مثل ترتيب قرون يا اشهر الشعرا بودن شاعر در عصر خويش مد نظر نبوده و ملاک کار تنها تهيه يک جامعه آماري از ميان خيل عظيم شاعران فارسي بوده که متاسفانه شعرشان و مراثيشان در رثاي حضرت سيدالشهدا کمتر شنيده شده.

با در نظر گرفتن اين پيش فرض به ذکر نمونه ها مي پردازيم :

 

سنايي غزنوي

پـس از كـسـايـي مـروزي (مـتـولّد 341 ه‍. ق)بايد از حكيم سنائي غزنوي شاعر عارف وپرآوازه شـيـعـي سـده پنجم و ششم نام برد، كه به اين مهم همّت گماشته و ده ها بيت ازکتاب معروف خود يعني همان حـديـقـة الحـقـيقه و شريعة الطريقه را سوگسروده هايي در رثاي حضرت امام حسين پرداخته است :                    

پسر مرتضي، امير حسين

كه چنويي نبود، در كونين

اصل و فرعش، همه وفا و صفا

عفو و خشمش، همه سكون و رضا

حبَّذا كربلا و آن تعظيم

كز بهشت آورد به خلق، نسيم

و آن تنِ سر بريده در گل و خاك

و آن عزيزان به تيغ، دلها چاك

و آن چنان ظالمان بد كردار

كرده بر ظلم خويشتن، اصرار

(حديقه الحديقه سنائي غزنوي، به تصحيح مدرّس رضوي، ص 266.)

 

 

  عمعق بخارايي

او از شاعران معروف قرن ششم و معاصر سلطان سنجر بوده است. وفات وي به سال 543 بوده است.  او درباره واقعه کربلا سروده است :

به اهل قبله بر از کافران رسيد آن ظلم

کز آتش و تف خورشيد روي بسته گياست

سواد ساحت فرغنه بهشت آيين

چو کربلا همه آثار مشهد شهداست

کز آب چشم اسيران و موج خون شهيد

نباتهاش تبر و خون و خاکهاش حناست

ديوان عمعق بخارايي , تصحيح مرحوم نفيسي , تهران 1339 صفحه 81

 

اديب صابر ترمذي

او نيز معاصر سلطان سنجر است و اهل بخارا او شيعه 12 امامي بوده است. وفات وي به سال 546 بوده است. او درباره امام حسين و واقعه کربلا سروده است :

به کربلا چو دهان حسين از او نچشيد

همي دهند زبانها يزيد را دشنام

در غزلي نيز :

آن عهد و وفاي ما کجا شد

از هر دو دلت چرا جدا شد ؟

دي عادت تو همه وفا بود

امروز چرا همه جفا شد ؟

بر لشگر حسن پادشاهي

چونين شود آنک پادشا شد

تا تو بشدي , بشد قرارم

معلوم نمي شود کجا شد

هجران تو دشت کربلا بود

رو حصه من همه بلا شد

وز خون دو ديده رويم

چون حلق شهيد کربلا شد

ديوان اديب صابر ترمذي , تصحيح محمد علي ناصح , تهران , بي تا

 

امير قوامي رازي

او از شاعران بزرگ ري است ؛ او مداح قوام الملک يمين الدين طغرايي بوده و تخلص خويش را نيز از نام او گرفته است. از ميان شاعران زبان فارسي او اولين شاعري ست که در اشعار خود صراحتا به شيعه دوازده امامي بودن خويش اعتراف و تصريح نموده است. وفات او به سال 560 هجري به ثبت رسيده است. ديوان اشعارش توسط مرحوم مير جلال الدين حسيني ارموي تصحيح و به چاپ رسيده است. او در رثاي سيد الشهدا اينگونه سروده است :

روز دهم ز ماه محرم به کربلا

ظلمي صريح رفت بر اولاد مصطفي

هرگز مباد روز چو عاشور در جهان

کان روز بود قتل شهيدان کربلا

آن تشنگان آل محمد اسيروار

بر دشت کربلا به بلا گشته مبتلا

اطفال و عورتان پيمبر برهنه تن

از پرده رضا همه افتاده بر قضا

فرزند مصطفي و جگر گوشه رسول

سر بر سنان و بدن بر سر ملا

عريان بماند پردگيان سراي وحي

مقتول گشته شاه سراپرده عبا

قتل حسين و بردگي اهل بيت او

هست اعتبار و موعظه ما و غير ما

هر گه که يادم آيد از آن سيد شهيد

عيشم شود منغض و عمرم شود هبا

در آرزوي آب چنوئي بداد جان

لعنت برين جهان به نفرين بي وفا

آن روزها که بود در آن شوم جايگاه

مانده چو مرغ در قفس از خوف بي رجا

با هر کسي همي تلطف حديث کرد

آن سيد کريم نکو خلق خوش لقا

تا آن شبي که روز دگر بود قتل او

ميدادشان نويد و همي گفتشان ثنا

گويند کين قدر شب عاشور گفته بود

آمد شب وداع چو تاريک شد هوا

روز دگر چنان که شنيدي مصاف کرد

حاضر شده زپيش و پس اعدا و اوليا

اينها به آب تشنه و ايشان به خونشان

از مهر سير گشته وز کينه ناشتا

بر قهر خاندان نبودت کشيده تيغ

تا چون کنندشان به جفا سر زتن جدا

مير و امام شرع حسين علي که بود

خورشيد آسمان هدي شاه او صيا

از چپ و راست حمله همي کرد چون پدر

تا بود در تنش نفسي و رگي به جا

خويش و تبار او شده از پيش او شهيد

فرد و وحيد مانده در ان موضع کربلا

افتاده غلغل ملکوت اندر آسمان

برداشته حجاب افق امر کبريا

بر خلد منقطع شده انفاس حور عين

برعرض مضطرب شده چون جنبش سما

زهرا و مصطفي و علي سوخته ز درد

ماتم سراي ساخته بر سدره منتها

او در ميان آن همه تيغ و سنان و تير

داني که جان و جگر خون شود مرا ؟

ديوان امير قوامي رازي تصحيح جلال الدين حسيني ارموي تهران 1334 صفحات 125 تا 128

اين قصيده بلند از اين بيت به بعد هم ادامه دارد که ما تا همين جا بسنده کرديم.

 

رشيد الدين وطواط

وفات وي را 573 ذکر کرده اند ؛ وي در ضمن قصيده مديحه اي اينگونه سروده است :

در فوت من مکوش مبادا زحب فضل

وقت تسحري بود از فوت من ترا

در خون من مشو که به خون شسته ام دو رخ

بي تو به حق خون شهيدان کربلا

ديوان رشيد الدين وطواط؛تصحيح سعيد نفيسي , تهران , 1339 صفحه 8