سعيد لله گاني و حامد محبي

 

 

عاشورا در ادب فارسي

ادبيات در هر سرزميني با در نظر گرفتن اقليم و بافت اجتماعي و ساختاري هر جامعه اي بي شک بعنوان  آيينه افکار، باورها و گرايش هاي آن قوم و زبان گوياي هنر و انديشه آن سرزمين مطرح است و بستري ست براي ماندگارسازي گونه اي از دغدغه هاي بشر که شايسته ماندگاري و حضور دائم اجتماعي را دارند. از ميان گونه هاي رايج ادبيات، زبان شعر صريح ترين ؛ خوش لهجه ترين و خوش آهنگ ترين و در بسياري از موارد ماندگار ترين حضور ادبي را در بطن و ذهن مردم هر کشوري دارا مي باشد.  حضور شعر در بافت ذهني مردم , نشانه بارزيست از حضور مداوم و بي واسطه ادبيات - حال چه به صورت شفاهي چه مکتوب -  در درون مايه ها و ساختار زندگي فردي - اجتماعي افراد يک عصر و جامعه. همين که گذشته گان بسياري از حوادث را به صورت شعر در مياوردند يا تواريخ را منظوم مي ساختند يا بسياري از بزرگان و عرفا و حتا مردم عادي کوچه و بازار شعر را چاشني کلام خويش مي ساختند , خود بهترين دليل اين مدعاست.

بايد به اين موضوع توجه داشت که ساحت ادبيات و خصوصا شعر ؛ يک الگوي مشخص و فرا مليتي از تمام ملتها دارد که هر ملتي با در نظر گرفتن ظرف بومي خود، با استفاده از واژه هاي زباني خويش و قوه زيبايي شناسي و تخيل برخواسته از درون مايه هاي سنتي و عرفي - اجتماعي خود و جهان شناسي خاص خود، اين الگو را ملي و بومي ميسازد و دروني ميکند.

از همين روست که هم در متون فرنگي و هم در زبان فارسي يا حتا عربي و ساير زبانهاي دنيا قالب و صورتي از ادبيات را مي يابيم که به شعر عاشقانه ؛ تعليمي يا تاديبي، عرفاني، اجتماعي، مراثي و.... معروف اند و الزاما اين گونه نيست که اين گونه ها تحت تاثير هم يا تقليد از هم باشند بلکه ادبيات هر ملتي جداي از ادبيات ساير ملتهاست و صد البته با حفظ اصالت خود  و در عين حال در کنار هم ادبيات جهان را مي سازند.

عاشقانه هاي هر ملت عموما برخواسته از عمق دلبستگي هاي آن قوم است و ممکن است ماهوي با دلبستگي هاي ساير ملتها فرق داشته باشد. همين وجه مميز درباره تعليميات، اجتماعيات، عرفانيات و مراثي هر ملتي قابل تعريف است. ناگفته نگذريم که در مللي که به واسطه پيوندهاي خوني و نژادي مثل اعراب و اسلاوها و يا به واسطه فرهنگي و تمدني مثل ايران و تاجيکستان و افغانستان و ساير کشورهاي فارسي زبان و يا به واسطه اشتراک مذهبي مثل کشورهاي اسلامي، مسيحي يا مومنان به ساير اديان و يا حتا در بدترين حالت بر اثر استيلاي فرهنگي - نظامي قوم حاکم بر مردمي مغلوب، ممکن است وقايع، اساطير مفاهيم، درون مايه ها يا حتا اِلماني خاصي وجود داشته باشد که به واسطه همين اشتراک يا حتا استيلا مرجع پرداخت و پردازش و دستمايه شعري شاعراني از تمام اين کشورهاي مشترک باشد. براي نمونه دقت کنيد به داستان ليلي و مجنون که با وجود اصالت عربي و پرداخت شعراي بزرگ عرب به اين حکايت به واسطه مراودات فرهنگي کشورهاي اسلامي و قرار گرفتن ايران در قلمرو حکومت اسلامي وارد ادبيات فارسي شده و شاعران فارسي به آن پرداخته اند و نظامي آن را به اوج زيبايي و دلنشيني خود رساند.

با در نظر گرفتن مقدمه بالا ؛ علت چرايي حضور « قيام عاشورا » در ادبيات فارسي و خصوصا شعر فارسي و پرداخت نزديک به هزار ساله به آن در شعر فارسي تا جايي که در گذشته زير بناي گونه جديدي از شعر قرار ميگيرد تحت عنوان « مراثي » - هر چند که مراثي مطلق در ذکر مصيبت عاشورا نيستند و شاعران به نوبه مثلا در مرگ کسان ديگري هم مرثيه دارند - مشخص است. اين گونه ادبي در ادبيات معاصر نيز تحت عنوان مشخص ادبيات عاشورايي و شعر عاشورايي تقسيم مطلق ميشود که موضوع بحث ما نيست و خود به تفضيل مجال ديگري مي طلبد.

ورود حماسه ي کربلا به حيطه شعر، يقينا يکي از عوامل ماندگاري و پايايي نهضت عاشوراست چرا که حضور پر رنگ شعر در روايت ماجرا و قالب نافذ مرثيه در سوگداشت ماجرا از سويي پيوند دهنده ي ميان عواطف و دلهاي سوخته و حقيقت ماجراي ظهر عاشوراست و از سوي ديگر به نوبه خود باعث غنا و اعتلاي اشعار و مراثي ست.

ادبيات عاشورايي، از غني ترين و حماسي ترين ذخاير فکري و احساسي شيعي است و برخي از شاعران نيز تمامت شهرت خويش را مديون همين ذخيره فکري - احساسي شيعي يند که مشخص ترين ايشان محتشم کاشاني ست که با تصوير کشيدن و توصيف واقعه عاشورا و سرايش ترکيب بند معروف « باز اين چه شورش است...» امروزه معروف ترين شاعر شعر عاشورايي از ابتدا تا زمان حال است.

از سوي ديگر شاعران شيعي پرداختن به واقعه عاشورا را بر خود فرض ميدانند و اين جداي از محبت حضرت سيد الشهدا يقينا ريشه در تاييد و تشويق و سفارش حضرات ائمه معصومين دارد در به تصوير کشيدن و احياي هميشگي ظلمي که به ناحق بر امامشان رفته و مظلوميت حضرت حسين.

راويان سقه شيعي نمونه هاي زيادي از اين سفارشات و روايات حضرات معصومين را در اين مهم نقل کرده اند که ما در اينجا به ذکر يک نمونه آن بسنده ميکنيم. شيخ طوسي در کتاب رجال صفحه 289 از امام صادق (ع) نقل ميکند که فرمودند : « ما من احد قال في الحسين شعراً فبکي و ابکي به الا اوجب الله تعالي له الجنه و غفرله ؛ هيچ کس نيست که درباره امام حسين (ع) شعري بگويد و بگريد و بگرياند، مگر آنکه خداوند جل جلاله بهشت را بر او واجب کند و او را بيامرزد. »

مراثي و اشعار عاشورايي عموما از ديدگاه درون مايه و ساختاري به دودسته مشخص قابل تقسيم هستند، دسته اول با پرداختن به جنبه تاريخي ؛ روحي و عاطفي ماجرا با سرايش سوزناک ترين مراثي ظهر عاشورا، عواطف خويش را مصروف سوگواره نگاري و مقتل نگاري منظوم کرده اند و خواننده را با درياي مواجي از عواطف غليان کرده و داغدار و مصيبت زده باقي ميگذارند که اينگونه مراثي بيشتر و نه صد در صد در ميان اشعار متقدمين شايع تر است که البته استثنائاتي هم دارند.

دسته دوم گروهي اند که کاربردي تر، اجتماعي تر و حماسي تر عمل ميکنند و حتا با نگاهي منتقدانه به نقد نگاه صرفا سوگوارانه و گريه آميز به واقعه مي پردازند. اينان يقينا با در نظر گرفتن ظلم ناحق و مظلوميت حضرت حسين (ع) ماجرا را بيشتر از زاويه ظلم ستيزي , حرکت مصلحانه و انقلابي حضرت و در نهايت عاقبت کار مي نگرند. اين زاويه که بيشتر در ميان شعراي متاخر ديده ميشود تمام تلاش خود را ميکند وراي به شعر کشيدن « در کربلا چه شد ؟ » به « چرا رخ دادن ماجرا » يا « چرايي شدن حادثه کربلا » بپردازد و شعر خود را با اهرم واقعه کربلا تبديل کند به مانيفستي براي حرکتهاي انقلابي و ظلم ستيزي، چراکه شاعر از همين منظر است که به واقعه مي نگرد.

در نگاه دسته دوم شعر عاشورايي در واقع تبديل ميشود موتور محرکي براي مبارزه و قد علم کردن در برابر هر ظالمي و دفاع از هر مظلومي و به غليان کشيدن حس ايثار و دفاع از حقيقت و روحيه مبارزه و حتا نقد ياران نيمه راه.

به اين نمونه دقت کنيد :

ما در ره عشق نقض پيمان نکنيم

گر جان طلبد دريغ از جان نکنيم

دنيا اگر از يزيد لبريز شود

ما پشت به سالار شهيدان نکنيم

(مرحوم سيد حسن حسيني)

 حضور امام حسين و قيام عاشورا بعنوان يکي از فاکتورهاي اصلي شعر آئيني و مذهبي و شيعي فارسي و عربي داراي پيشينه ي طولاني ست و شاعران بسياري از هر دو زبان , شعر شيعي و مشخصا شعر عاشورايي دارند که برخي از ايشان در زبان عربي عبارتند از : دعبل خزايي ؛ که حضرت امام رضا عليه آلاف تحيه و ثنا او را سفارش و فرمان به سرايش شعر براي حضرت حسين سلام الله فرمود. روايت حضرت رضا در بسياري از کتب سقه شيعي موجود است به عنوان مثال ما بسنده ميکنيم به نقل روايت از کتاب جامع الاحاديث الشيعه  جلد 12 صفحه 567. حضرت به دعبل ميفرمايند : « يـا دِعـْبـِلُ! اِرثِ الحـسـيـن (ع) فـَاَنـْتَ نـاصـِرُنـا و مـا دِحـُنا ما دُمْتَ حَيّاً، فَلا تُقَصِّر عَنْ نَصْرنا مَا اسْتَطَعْتَ /اي دعبل ! براي حسين بن علي مرثيه بگو، چرا که تو تا زنده اي، ياور ما و ستايشگر مايي. پس از ياري ما کوتاهي نکن. »

از ساير شاعران عرب مي توان به ابن رومي، ابوفراس همداني، ابن عباد، مهيار ديلمي ؛ سيد رضي و سيد مرتضي اشاره کرد و از ميان شاعران گذشته فارسي که موضوع بحث اين مقاله اند مي توان از رودكـي سـمـرقـنـدي (متولّد 329 ه‍. ق)، ابوالحسن شهيد بلخي (متولّد 325 ه‍. ق)، ابو طـيـّب مـحـمـّد مُصعبي (سده چهارم)، ابوشكور بلخي (سده چهارم)، ابومنصور محمّد دقيقي (مـتـولّد 368 ه‍. ق)، ابـوبـكـر مـحـمـّد خسروي (سده چهارم)، حكيم ابوالقاسم فردوسي (329 ـ 411)، مـحـمـّد عبده (متوفّي 483 ه‍. ق)، ابوالحسن علي فرّخي سيستاني (متوفّي 429 ه‍. ق) عـنـصـري (مـتـولّد 431 ه‍. ق)، ابـو نـظـر عـسـجـدي مـروزي (اوايـل سـده پـنـجـم)، مـسـعـود غـزنـوي (نـيـمـه اوّل سـده پـنـجـم)، عـيـّوقـي (نـيـمـه اوّل سده پنجم)، ابو سعيد ابوالخير ميهنه اي (357 ـ 440)، فخرالدّين اسعد گرگاني (نـيـمـه اوّل سـده پـنـجـم)، بـابـا طـاهـر عـريـان (متوفّي 410 ه‍. ق)، حكيم ناصرخسرو قـبـاديـانـي (394 ـ 481)، حـكـيـم سـنائي غزنوي (سده پنجم و ششم)، عبدالواسع جبلّي (مـتـوفـّي 555 ه‍. ق)، بـدرالدّيـن قوامي رازي (سده ششم)، سوزني سمرقندي (متوفّي 562 ه‍. ق)، رشيدالدّين وطواط (متوفّي 573 ه‍. ق)، اثيرالدّين اخسيكتي (متوفّي 577 ه‍. ق)، اوحـدالدّين محمّد انوري (متوفّي 583 ه‍. ق)، حكيم نظامي گنجوي (متوفّي 614 ه‍. ق)، حـكيم خاقاني شرواني (متوفّي 595 ه‍. ق)

عطّار نيشابوري (متوفّي 627 ه‍. ق)، كـمـال الدّيـن اسـمـاعـيـل اصـفـهـانـي (مـقـتـول بـه سـال 635 ه‍. ق)، جمال الدّين عبدالرّزاق اصفهاني (سده هفتم)، شيخ فخرالدّين عراقي (688 ـ 610)، سيف فرغاني (سده هفتم و هشتم)، امير خسرو دهـلوي (651 ـ 725)، جـلال الدّيـن مـحـمـّد مـولوي (مـتوفّي 672 ه‍. ق)، ركن الدّين اوحدي مـراغـه اي (سـده هـشـتـم) كـمـال الدّيـن مـحـمـود خـواجـوي كـرماني (689 ـ 753)،ابن يمين فـريـومـدي (685 ـ  به)، جـمـال الدّيـن سلمان ساوجي (متوفّي 778 ه‍. ق)، شمس الدين مـحـمـّد حـافـظ شـيـرازي (مـتـوفـّي 791 ه‍. ق)، نـعـمة اللّه ولي (730 ـ 834)، ابن حسام خوسفي (متوفّي 875 ه‍. ق)و نورالدّين عبدالرّحمن جامي (817 ـ 898) محتشم کاشاني (متوفي 996ه.ق)صائب تبريزي (متوفي 1081ه.ق) و بسياري از شاعران ديگر که به خاطر اطاله مطلب از ذکر نام و نمونه اشعارشان در اين مجال کوتاه خودداري مي کنيم , اما حقشان در گسترش ادبيات عاشورايي کاملا شناخته شده و محفوظ است و اجرشان معلوم. 

از سه قرن اوليه شعر فارسي , شعري را که به صراحت درباره قيام عاشورا و شخص امام باشد نمي توانيم استخراج کنيم و اين به اين خاطر است که شاعران به خاطر وجود حکومتهاي ظالم و عموما دشمن اهل بيت بيشتر از ترس جان در حالت تقيه بودند و يا با تمام ارادتشان به ساحت حضرت حسين ابدا شعري نسرودند يا بر سنت تقيه اشارات مستقيمي بر حضرت يا حادثه ابدا ندارند.

متاسفانه تا اوايل سده چهارم حتّي اجازه عزاداري عمومي در سوگ سالار شهيدان و ساير شـهـداي كـربـلا بـه شيعيان داده نمي شد و به خاطر حاكميّت فرمانروايان سنّي مذهب در جـاي جـاي ايـران و سـخـتـگـيـري هـاي مـتـعصّبانه آنان و در تقيّه به سر بردن شيعيان , شـعـراي شـيـعـي مذهب از بيم جان، سکوت ميکنند. به همين دليل از پيشينه شعر عاشورا در سه سده آغازين هجري نمي تـوان مـطـلبـي ارايـه كـرد. ولي بـا روي كـار آمـدن سـلسـله آل بـويـه خـصـوصـاً ايـّام حكمراني معزّالدّوله احمد بن بويه 320 ـ 356 بر عراق و خـوزسـتـان و فارس و کرمان. به خاطر ارادت ديرپاي اين دودمان ايراني نـژاد بـه اهل بيت، سـيـاسـت كارگزاران حكومتي در ايران به نفع شيعه رقم خورد و با رواج تـدريـجـي مـذهـب تـشـيـّع، ادب عـاشـورا نـيـز از نـيـمـه دوّم سـده چـهارم به تدريج فصل ممتازي از تاريخ ادبيّات ايران را به خود اختصاص داد.

بـراسـاس مدارك متقن تاريخي، معزّالدّوله ديلمي فرمان داد تا براي اوّلين بار در روز عاشوراي سال 352 ه‍. ق مراسم عزاداري حسيني به صورت آشـكـار و عزاداري عمومي و فراگير در ايالات تحت سيطره او انجام پذيرد،  وي در روز عـاشـوراي سال 352 ه‍. ق خود موي پريشان سـاخت  و لطـمـه بـر سـر و صـورت زنان، بر قـتـل حـسين بن علي (ع) شيون كرد و مردم را نيز امر به اين مهم کرد. اين اوّلين بار بود كه در ملا عام در بغداد بر مصيبت شهادت حسين بن علي (ع) نوحه كردند و اين سنت ديلميان شصت سال دوام داشت تا اينکه از زمـان سـلجـوقـيـان 700 ـ 429 سـوكـواري بـراي خـانـدان رسـول اكـرم (ص) و خاصه حضرت سيد الشهدا عـمـومـي شـد و در اين زمان و پس از اين زمان است که سنت تقيه از ميان شاعران شيعي برداشته ميشود و ايشان قادر ميگردند که بدون تقيه و ترس و جان از مصيبت بزرگ کربلا در اشعارشان بگويند و بسرايند.

به ظن قريب به يقين ابـوالحـسـن مـجـدالدّيـن كـسائي مَرْوزي متولّد 341 ه‍. ق، يعني سالياني چند پس از اتمام دوران تقيه و در عصر ديالمه، نخستين شاعر فارسي زبان شيعي باشد كه سوگسروده او در مراثي حضرت سيّد الشّهدا و اصحاب ظهر عاشورا به صورت  شعر مكتوب به ثبت رسيده است و از اين روي او را آغازگر اين حركت در شعر فارسي مي دانند. هر چند اين شعر کسايي از پختگي و ساختارمندي و غناي مفهومي مقبولي برخوردار نيست اما به نوبه خود به خاطر بحث همين اولين بودن درخور توجه و تحسين است. به ابياتي از مرثيه او دقت کنيد :

 باد صبا درآمد فردوس گشت، صحرا

آراست بوستان را، نيسان به فرش ديبا

دست از جهان بشويم، عزّ و شرف نجويم

مدح و غزل نگويم، مقتل كنم تقاضا

ميراث مصطفي را، فرزند مرتضي را

مقتول كربلا را، تازه كنم تولاّ

آن ميرِ سر بريده، در خاك خوابُنيده

از آب ناچشيده، گشته اسير غوغا

تخمِ جهانِ بي بر، اين ست و زين فزون تر

كهتر، عدوي مهتر! نادان عدوي دانا

بر مقتل، اي كسائي ! برهان همي نمايي

گر هم برين بپايي، بي خار گشت خرما

تا زنده اي چنين كن، دلهاي ما حزين كن

پيوسته آفرين كن بر اهل بيت زهرا

ـ ادبیات فارسی‌زبان و ادبیات عرب‌ها، ادبیات شراب نوشی است و این مسئله در تاریخ ادب فارسی و عربی به قدری اهمیت دارد که جریانی در دو ادب به وجود می‌آید که جزء انواع ادبی محسوب می‌شود و این نوع در ادبیات فارسی «ساقی نامه» نام دارد و ادب عربی «خمریات». و در همان اولین نفس کشیدن‌های شعر فارسی و شعر عربی اولین است و با آفریدن شعر،‌شراب هم زاییده می‌شود. زایشی متفاوت و شگفت‌انگیز.

بنابراین ادبیات این دو ملل،‌ادبیات شراب است و شراب نوشی.

با نگاهی کوتاه و تورقی به آثار شاعران فارسی و عربی در می‌یابیم که در هیچ برهه‌ای از زمان شعر و شراب از هم جدا نمی‌افتند حتی به صراحت میشه گفت که هیچ شاعری پیدا نمی‌شود که از می و مستی و ملازماتش سخن نگفته باشد.

هر چند که شراب در اشعار فارسی و عربی مفاهیم مختلفی دارد.

 دربعضی اشعار مفهوم اولیه شراب همان شراب انگوری دارد که ما تحریم قطعی‌اش را در قرآن و احادیث بارها خوانده‌ایم.

در مفهوم اولیه شراب رودکی و منوچهری و فرخی سیستانی در ادب فارسی و اعی اخطل و ابونواس در حمزایه سرایی و ساقی سرایی سرآمد شده‌اند.

مفهوم ثانویه شراب؛ در اثر گذاشت زمان مفهوم شراب انگوری به مفاهیم ثانویه خود تغییر و تحول یافته که مفهوم ثانویه شراب مفهومی رمزی است برای بیان حالات روحانی و عرفانی بزرگان و عرفا و وسیله‌ای می‌شود برای سرکوبی ضد ارزش‌هایی نظیر: ریا ـ نفاق ـ زهد کذب

و در مفهوم ثانویه شراب، سنایی و موسوی و حافظ در ادب فارسی و ابن فارض و ابن عربی در ادب عربی سرآمد خمریه سرایان عرفانی می‌باشند.

آنچه که در این تحقیق مدنظر ما است بررسی تطبیقی خمریه شرابی و ساقی سُرایی در دو ادب فارسی و عربی به ویژه تطبیق خمریه رودکی با خمریات ابونواس .

در ضمن برای این مقاله ما تمام غزل‌های موجود در خمریات ابونواس که حدود 277 غزل کوتاه بلند است می‌باشد و تمام قصیده خمریه رودکی «مادرمی» که حدود 92 بیت است را بیت بیت خوانده و بنده  برخی نکات و مسایل تطبیقی مربوط به شراب را در دیوان این دو شاعر فیش برداری و استخراج کرده‌ام  و بعد به تطبیق و شرح مضامین مشترک و تفاوت‌های

نگاهی به جلوه‌های عاشورایی در ادب فارسی

قیام امام حسین(ع) و واقعه عاشورا پیوسته از موضوعات تأثیرگذار در ادب عرب و فارسی بوده است؛

به‌طوری‌که شاعران با الهام گرفتن از شخصیت امام حسین(ع) و دیگر بزرگان قیام کربلا به ستایش و معرفی

این واقعه پرداخته‌اند.

هرچند نخستین سروده‌های عاشورایی به زبان اشاره و در قالب تمثیل به نظم درآمده‌اند؛ اما می‌توان این نوع

سروده‌ها را که از اواسط قرن سوم در دیوان‌های شعری ظهور کرده را دیباچه شعر عاشورایی در ادب فارسی

دانست.

نخستین سوگ‌نامه عاشورایی در زبان فارسی به نام کسایی مروزی ثبت شده است. کسایی را باید از

شیعیان راستین دانست، چراکه در ایام تعصبات مذهبی‌ای که شیعه در جامعه مسلمین مطرود بود، بی‌پروا از

واقعه غدیر سخن می‌گوید و اهل بیت(ع) را می‌ستاید. وی در رابطه با امام حسین (ع) در سوگ‌نامه معروف

خود می‌گوید:

«باد صبا درآمد، فردوس گشت صحرا

آراست بوستان را نیسان به فرش دیبا

میراث مصطفی را فرزند مرتضی را

مقتول کربلا را تازه کنم تولا

پاکیزه آل یاسین، گمراه و زار و مسکین

وان کینه‌ای پیشین آن روز گشته پیدا

آن پنج ماهه کودک باری چه کرد ویحک!

کز پای تا به تارک مجروح شد مفاجا

آن زینب غریوان اندر میان دیوان

آل زیاد و مروان نظّاره گشته عمدا...»

پس از کسایی مروزی به سروده‌هایی از ناصر خسرو قبادیانی می‌رسیم که اشاراتی به امام حسین(ع) و

واقعه کربلا دارد:

«بتگر بتی تراشد، او را همی پرستد

زو نیست رنج کس را نه زان خدای سنگین

تو چون بتی گزیدی کز رنج و شر آن بت

برکنده گشت و کشته یکرویه آل یاسین؟

آن کز بت تو آمد بر عترت پیمبر

از تیغ حیدر آمد بر اهل بدر و صفین

لعنت کنم بر آن بت کز امت محمد

او بود جاهلان را ز اول بت نخستین

لعنت کنم بر آن بت کز فاطمه فـدک را

بستد به قهر تا شد رنجور و خوار و غمگین

لعنت کنم بر آن بت کو کرد و شیعت او

حلق حسین تشنه در خون خضاب و رنگین...»

این روند تا قرن 6 ادامه داشت تا این‌که در این قرن سنایی غزنوی، شاعر نامدار ادبیات فارسی، به عنوان

نخستین شاعر اهل سنت، به شکل مجزا و با زبانی متفاوت به مدح امام حسین (ع) پرداخت.

سنایی با شیوه‌ای نو علاوه بر مدح امیرالمومنین و امام حسن(ع)، به ستایش امام حسین(ع) نیز پرداخته

است. این شاعر تأثیرگذار در عرصه ادب پارسی بدون نگاهی متعصبانه به مسئله امامت و رهبری، به ستایش

ائمه (ع) و بیان کرامات این بزرگان پرداخته است.

سنایی معتقد است که راه دین، راهی سخت و طاقت‌فرساست و انسان به حکم آن که در عالم ذرّ به «ألستُ

بربّکم» «بلى» گفت، باید تن به سختی‌های کربلا بسپارد و چون حسین(ع) خون از گلوی او جاری گردد:

«خرمی چون باشد اندر راه دین کز بهر حق

خون روان گشتست از حلق حسین در کربلا

از برای یک بلا کاندر ازل گفتست جان

تا ابد اندر دهد مرد بلی تن در بلا»

سنایی باور دارد که حسین(ع) شهید یگانه است، همان‌گونه که مادرش بانوی یگانه بود:

«سراسر جمله عالم پر زنانند

زنی چون فاطمه خیر النسا کو؟

سراسر جمله عالم پر شهید است

شهیدی چون حسین کربلا کو؟»

با روی کارآمدن صفویه و با بیشتر شدن گرایش‌های شیعی در میان مردم، ستایش از ائمه اطهار(ع) رنگ تازه‌ای

به خود می‌گیرد. در این سال‌ها پیوسته با شاعرانی روبرو می‌شویم که الهامات خود از واقعه عاشورا و

احساس خود نسبت به شخصیت‌های عرصه کربلا را به‌طور ویژه بیان می‌کنند؛ به شکلی که در این دوره

شاعرانی اثری مجزا را به سروده‌های عاشورایی اختصاص داده‌اند.

با نگاهی به سروده‌های شاعران صفویه متوجه می‌شویم که در بسیاری از اشعاری که از زبان شاعران این

دوران نقل می‌شود، بیشتر به جنبه تاریخی واقعه کربلا توجه کرده‌اند و به بیان مقتل‌نگاری و توصیف ظهر عاشورا

اکتفا نموده‌اند و دیگر جنبه‌های این واقعه عظیم را درنظر نگرفته‌اند. اگرچه در سروده‌های این دوره به ذکر ظاهر

عاشورا پرداخته‌اند؛ اما بسیاری از سروده‌های این شاعران در جان عاشقان اباعبدالله الحسین(ع) خوش

نشسته و سینه به سینه از روزگاران دور نقل شده و به دوران معاصر رسیده است. سرآمد شاعران این عصر را می‌توان محتشم کاشانی دانست که بعد از این عصر، شعر عاشورایی برمدار ترکیب‌بند مشهور وی می‌چرخد:

«باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین

بی‌نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است؟

این صبح تیره باز دمید از کجا؟ کزو

کار جهان و خلق جهان جمله درهم است...»

اگرچه ایرانیان نسبت به شاعران عرب‌‌زبان دیرتر به این عرصه وارد شدند و این حضور دیرهنگام نه به خاطر

بی‌علاقگی به ائمه اطهار(ع)، بلکه از ظلم حاکمان وقت نسبت به عاشقان اهل‌بیت (ع) ریشه دارد؛ اما با حضور

خود جلوه‌ای تازه به شعر آیینی بخشیدند.

با گذر زمان و با پیروزی انقلابی اسلامی‌ای که از انقلاب عاشورا الهام گرفته است، شاعران بسیاری وارد این

عرصه شدند و جان سخن خود را در راه اهل بیت (ع) قرار دادند. نغمه‌سرایان انقلابی سروده‌های خود را در

قالب‌هایی تازه و با مضامینی نو به عرضه گذاشتند. چنان‌که سید حسن حسینی علت واقعه عاشورا چنین بیان

می‌کند:

«گر بر ستم قرون برآشفت حسین

بیداری ما خواست به خون خفت حسین

آن‌جا که زمان محرم اسرار نبود

با لهجه خون سِرّ گلو گفت حسین»

و یا در جای دیگری، عباس براتی‌پور چنین نغمه سر می‌دهد:

«آن جان ز جسمْ رسته، قرآن می‌خواند

با نای ز هم گسسته، قرآن می‌خواند

در طشت طلا به بزم شب اندیشان

خورشید به خون نشسته قرآن می‌خواند»

به طورکلی می‌توان گفت؛ شعر عاشورایی با بیان واقعه کربلا و نتایج این انقلاب عظیم در قالب زبانی ساده،

عاملی شد که پیام عاشورا در میان عامه مردم رایج شود و با پرداختن به جنبه‌های تازه از این واقعه در هر ایام،

جنبه‌ای نو از این انقلاب انسان‌ساز را به عامه مردم معرفی کند.

منبع : www.ido.ir www.qudsonline.ir

               تحقیق  اینترنتی  است بهتر آن بود که از روش کتابخانه ای استفاده می کردید  مصطفی قدمی